انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 93 از 267:  « پیشین  1  ...  92  93  94  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
اتوبان گمشده

خنده ها فرسوده
موسیقی دنیا به صدای 7 نت محدوده
جاده اعلام کرد :
1- تحریم ...
2- تعلیق ...
3- تجدید ...
4- تشویش ...
5- تزویر ...
6- تکذیب ...
7- تزریق
تزریق انرژی هسته ی خشخاش در رگ های چراغ
خوب شد جاده روشن شد انرژی از ما
جاده از ما
استفاده ی صلح آمیز برای تکمیل زودتربزرگراه رحم تا گور
ترانه ی جاده ی مان
بارون و جیغ چرخ و اشک و شکست قلب ها
آهسته تر بران
تا بتوانیم صحنه ها رو تماشا بکنیم
تا بتوانم تمام غم ها و درد هایم رو با خنده ای حاشا بکنیم
آهسته تر
آهنگ نفس هایم با سرعت تو بالا می رفت
سکوت مرگبار جامعه
آلودگی صوتی مان را نفرین کرد
جاده می رفت
و
من و تو می رفتیم
جاده می رفت
و
من و تو می رفتیم
در راه بر ما پیغام تقوی دادند
سبقت غیر مجاز اخلاق
و حرکات مارپیچ و نا مفهوم در گردنه ی سختی ها
انجام اعمال خلاف شئونات و عفت با انگشت میانه ی عقده ی مان
هیچ لذتی بالا تر از همسفر گمراهی نیست با معشوقه مان
هر چه دوست داری آرایش کن هیچ کس صورت تو را نمی بیند
چون چشمان نیمه باز این مردم خیره به پایین تنه
پس ازاول این جاده تا جهنم تو را می بوسم
با اصطکاک لاستیک روی پوست زبر جاده من بر تو می پوسم
عبور از چراغ قرمز تابو
تزیین کوچه و میدان های شهر با اسم مقدس تابوت
ما وقتی وسط چهار راه فساد بودیم خورشید زرد شد
خاک بر نسل بعد از ما !!!
خورشید دیگر سبز نخواهد شد
چون بعد از سرخی خاموشیست !!!
آنقدر منتظر سبزی بنشینید
تاخون بر شمشیر پیروز شود !!!
تا همه ی رویاهایمان کابوس شود !!!
می شود لذت برد
از گم شدن
از بی هویت شدن
ازبوی خاک باران خورده ی جاده های نیمه کاره ی اهداف
مقصد این جاده شاید
آرزویی باشد
آرزویی که
افسوس
حتی با رسیدن با آن قانع نشدیم
آرام تر من می ترسم
این تنها اتوبانی است که هیچ تابلویی ندارد
اما من مقصدم را دیگر
از هیچ کس جز آنها که نرسیده اند
نمی پرسم !!!

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
یادت هست ؟

یادت هست ؟
روزهایی که با هم می خواندیم :
"اولین چشم زیبا
اولین عشق پرشور
اولین حرف آشنا
اولین راه پرنور ؟"
اما با هم به آخر رسیده بودیم
یادت هست ؟
بر دلم حک کردم
همیشه دوستت دارم
اما همه ی دوستانم را از دست دادم
یادت هست ؟
امروز خورشید زود تر از دیروز داشت به خانه اش می رفت
چون پاییز بود
اما من از خانه ی خود دور هستم
یادت هست ؟
کوچ پرستو را به وقت پاییز
تو به من می گفتی روزی با هم کوچ خواهیم کرد
اما من تنها رفتم
یادت هست ؟
آنقدر در کوچه ها پرسه زدیم
که مثل دو سایه ی فرو رفته به هم گم شده بودیم
اما امشب تنها پرسه زدم
یادت هست ؟
در شیار کوچه های به اندوه رفته ی فصل خزان
بارانی خودم را روی دوش تو انداختم تا که تو سردت نشود
اما امشب بارانی بر دوش دارم و خیلی سرد است
یادت هست ؟
دستان گرمم را در جیبم چنگ زدی
تا به تو احساس محبت بکنم
اما امروز دستانم خالی تر از هر وقت دیگس
یادت هست ؟
تو به من می گفتی
که اگر روزی خاک شوی با تو چه خواهم کرد؟
گفتم تا ابد با چشم خیس بر خاک تو شعر خواهم گفت
اما من خاک شدم ... تو برایم شعر جدایی خواندی
راستی یادت هست ؟
یادت هست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
بی ربط

وقتی از عمق نفسم می گيرد
وقتی دل در قفس سينه من می ميرد
من دلم می گيرد
من به اندازه آن حس عبور افکار
از دايره بی ربط و خط خطی درمغزم هربار
بادوسه خط شعر می کنم ياد تو را باز تکرار
وقتی در موطن خود
هيچ سبکی با اين دل خود همراه نبود
هيچ دوستی فرکانس نفسم را
در نبض عبور در شعرم همراه نديد
من دلم می گيرد
توی موطن من
اين دل من
مثل آن ابر بهار
که وقتی می باريد
همه شادی داشتند
و به يمن هستی خوش
دانه گندم می کاشتند
پر تر می گريد
وقتی می بيند
يک نفر رد شدوگفت
شقايق زيباست
بعد هم توی انبوه رگبار
چترش را برايم می بست
ديگری آمد و گفت
نديدست از عشق سخنی را خوشتر
وبعد هم با دوسه تايی طعنه
دل شيشه ای شب زده اش را می شکست
سومی را ديدم
در دنيای انبوه شده از تاريکی
با يک فانوس
وبا چشم کم سويش
توی دايره محدود از علمش نوری را می جست
آخری آمدوگفت
اين مردهم ديوانه ست
رسواشده در پی يک ميخانه ست
من چه بی ربط بودم شايد او راست می گفت
و چون يک فرد احمق در شهر


در شهر مغروق ز عقل
پی رشد شقايق بودم
در حقيقت شايد
پی اسراف دقايق بودم
آخر هم تجربه کردم خيانت را در حرف
او همان دوستی بود
که چترش را زير رگبار برايم می بست
عشق را تنها زير باران می ديد

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
دفتر شعر گل مصنوعی

آرامش .

خسته ای؟
می دانم!
گسسته ای؟
می دانم!
همه ی آرامش دنیا را برای تو می خوانم
شکل نرم یک رویا ...
برشی آرام از خوابی شیرین ...
لختی آرامش ...
موسیقی زیبای سکوت ...
یک گیلاس خنک آسایش ...
و لباسی سپید و بلند و توری ...
بی وزنی در بستر سوسوی بادی سرد ...
آرام باش .
آرام .
آرام .
آرام.....
به حساسیت نور زرد غروب یک ماه
در شبی که درآخرین برگ تقویم پنهان است
هیچ برگی هم بعد از آن بر زمین نخواهد آمد
پس آرام باش
آرام
آرام
و
رام باش....
وزن خود را بر روی تنم آزاد کن ...
و پرده های مغشوش ذهن خود را باز کن ...
چهره ی ناب مهتاب ...
رایحه ی سرد شب بو ...
پلک های خمار و نیم باز مانده ...
چکه های قطرات خواب درچشم راکد ...
نور چشم خود را کم سو کن ...
و اطراف ذهنت را خلوت ...
و هیچ نشنو ...
و هیچ چیز را لمس نکن ...
و به هیچ فکر نکن ...
و باز هم آرام ..
و ساکت ..
آرام
آرام
.
.
.
سکوت
.
.
.
آرامش معنای واقعی خوشبختی ست

مثل اولین شب که با هم خفتیم خوشبختیم

مثل اولین شب که با هم درخواب مردیم .. خوشبختیم

مثل اولین شب که در خاک خفتیم ... مردیم ...

وقتی معنی آرامش را در سکوت دنیای خود می خوانیم

خوشبختیم

آرام باش
آرام...
آرام



آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
بختک

آنجا صدای ریتم تند سازی می آمد
و صدای قهقه های مبهم
یه نفر تند تند از کنارم رد شد
در اتاق تاریکم تنها من زنده هستم
بیرون روشن آن یک دنیا مردم مرده!
صدای باز شدن در از کیست؟
صدای برخورد کلید ها از چیست؟
چه کسی داشت با کاغذ های در هم اتاقم بازی می کرد؟
خش خش ... جینگ جینگ
به خدا لای چشم هایم باز بود
نفسم بند آمده بود
بختکی روی سینه من افتاده بود
می خواستم فریاد بزنم
که چقدر سینه من با سینه تو در گیر است
چقدر زیر بختک بودن حسش سنگین است
می خواستم صدایم پرواز کندتا گوش نسل دیروز
رجاله ی روحانی !
رجاله ی روحانی!
ما در این شبهای ظلمانی
از خدای شما به حق نزدیک تریم!
از شیطان به خدای شما نزدیک تر!
از نوع بشر به شیطان نزدیک تر!
ازرجاله روحانی به نوع بشر نزدیک تر!
از بختک سیاه به رجاله روحانی نزدیک تر!
از نسل اینده به بختک های سیاه نزدیک تر!
بی خودی می گویند نسل اینده حق را گم کرده!
حرص دیروزی ها این نسل را از اینده دور کرده
فریادی به این کوتاهی ست که گوش مردم دنیا را از خود کر کرده
تفسیر همه کتابهای آسمانی وی را ازحق جویی منع کرده!
فریاد من در صدای خُر خُر یک ملت خودش را گم کرده
هیچ چیز از دستم بر نخواهد آمد
دل می بندم به سیاهی های بختک
دیگه راحت می شد مرد بعد از فریاد
جوجه خروسی که دیشب می خواند
جایش اکنون درلوله های پر پیچ و بد بوی روده رجاله روحانی ست
خروسهای گردن کلفت دربار
هرصبح بانگ بر می دارند کای مردم خواب بروید سر کار
هیچ می دانستی متولد سال خروس هستم؟
پس نوبت من شده است اینبار
وقت سر دادن من بر دار
فرشته مرگ من شاید همین بختک بود
تشنه هیچ چیز نیستم
در دهانم به اندازه ی کافی تف دارم احتیاج داری بردار!
من به تو دل بستم بختک هر روزم
بختک مرموزم
بختک زشت و بی آزارم
از دیدن همه زیبا رویان بیزارم
یک عمر چشم براه فرشته مرگی بودم که از همه زشت تر بود
و از همه صادق تر که همه می دانند او حتما بختک بود
ساده ... سیاه ...و سنگینی چون سنگ قبرشاعربختک بود
برای وصال با این بختک خرجم بسیار کم بود
به قیمت جان دادن!
دل بستن!
من به او دل بستم
شهوتم تحریک نشد!
گرچه بختک بر سینه من خوابیده رام شده
من تنها با بختک آرام
من تنها یک بختک دارم
ناگاه نوری آویزان از سقف به چشمانم زد
بساط یک شب با بختک من را بر هم زد
بختک روی تن من محو شد
بدنم باز خشک و سرد شد
آب چهل کلید روی صورت من تر شد
مادر گفت کابوس می دیدی!
جیغ می زدی و هزیان می گفتی
مادر عادت داشت همیشه حق را می گفت
ازغریبه ها هم چیزی زیبا ترنمی شد شنفت
بعد از او چنین من دیدم...
رختخوابی پر از کف
چهره ای گچ میت
تن من پر ز عرق
حاصل تنها یک شب با بختک بود!


آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
بیراهه

خاکستر از سیگاربر دفتر شعرم افتاد!
جلد آن سوراخ شد
دودی غلیظ از آن برخاست
چون بوی سگ متعفن شده ای
که من امروز به هنگام عبور از جاده خوشبختی خود دیدم
سگ در حال تجزیه بود داشت کام می داد!
اشتباه می کردم تا حالا
که برتن شعر هایم طعم سیگارمی مالیدم
خوب در یاد دارم آن روز که دنبالم افتاد
من بی جهت از بوئیدنش تر سیدم
و چه تمنا ها می کردم برای بوسه از سیگار!
دیگر سیگار هم سینه ام را نمی سوزاند
انگار سیگار های امروزی همه کاه دودند
کارخانه سیگار فروشی بزنیم بسی سود دارد
سینه ی این مردم از قبل ها سوز دارد
و تبلیغ کنیم
جای سگ در ریه ام خالی است
جای گاز های ناشی از تعفن سگ در سینه ام خالی است
جمع شود حس با سگ بودن در قلب مردم
دود سیگار با طعم سگ!
قلب چه کسی اینجا تنهاست؟
قلب من که از اول نشت محبت می کرد استثناست
درقلبم هر روزمرگ با زندگی تجارت می کرد
و به بهانه ای واهی که قلب من سقف نداشت
گل تنباکو دیر خشک می شد
همواره زیانش را به تن من می داد
باید معامله کرد تا خوشبخت شد
هرچه سود بیشتر ضررش هم بیشتر
و شعار می دادم:
سرخوشم اما
راهها گرچه همه بن بست است
سقف اوقات من پر زخم است
سقف پر زخم زیر باران
چک چک بر مغزم می کوبد
زندگانی از نو!
زندگانی از نو!
با دل خود تنها می گویم
این تنها دارد یک معنی
یعنی باز هم روز از نو!
روزی از نو؟
شعارخوب باید بی معنی باشد
گم نشویم در منطق روزی یابی
در منطق خود یاد روزی افتادم که لش او را دیدم
یاد روزی افتادم که چون سگ
دنبالش پی روزی افتادم
روزی من پس کو
روزی حاصل سیگار فروشی تنها در دست او
او که به معامله مسخره ام می خندد
او که به سگ مسخ شده ام می خندد
او که تجویز می کرد سیگار را با تنهای بی سر
بعد که فهمید تن بی سر از سیگار سواست
تجارت سگ متعفن شده می کرد
او که می گفت برای سینه سوزی
باید سر سیگار را برید تعریف کرد
با بهترین شکل خوشبختی را تحریف کرد
سر من آنجا نیست
سر من در چاه سیاهی ست که کسی در آن شبها
اشک می ریخت
زخم او قاتش را جدا از خوشبختی در زندگی مردم می ریخت
طعم خوشبختی می فروخت
خوشبختی چون سیگار تلخ نبود اما می سوزاند
او سیگار نبوداگرچه سر نداشت
اشک او وقتی بی سر باشد چه خوب کام می داد!
ما همه سر داریم
امّا سر من در چاه است
در همان چاه قدیمی که سگ ولگرد هر صبح زخم خود می شوید
عطش نوشیدن آب نجس پیدا کردم
کیف دارد بعد از سینه سوزی
در کنارش آنقدر از آب نجس می نوشم
تا نجاست تا عمق وجودم برود
و وفاداری هم
لاابالی شده ام
بازدنبال یک سیگار
سیگاری که سینه را خوب بسوزاند
جنس مردی بی سر باشد
وقتی نیست اشکال ندارد
حتی اگرجنس سگ باشد
در همین بی راهه خوشبختی سیگاری بر لب
تجارت سینه سوزی خوب سود دارد
با امید فردا آنقدر معامله در بی راهه
گفتم باید پذیرفت زیان را گرچه سود بیشتر باشد
سود من تنها این بود
بکوبد یک چرخ حمل و نقل تو لید سیگار
بر سینه پر دردم
پر دود سیگارم
صاف شوم بر کف بی راهه خوشبختی
قلبم چه خوب سود و زیان را با هم به تنم بخشیده
آری من خوشبختم!
این را از بوی گل تنباکو فهمیدم
که از نعش متعفن شده ام روییده

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
اتیکت

وقت بازی با ماه و خورشید دیگه به پایان می رسید
ستاره ها رو هیچ کسی دیگه به آسمون ندید
دیدم سوراخ آسمون به تحت شهرمارسید
برای مردم فقیر شهرما نوبت قسط ماه رسید

دخترک(دلتنگ) توی نگاه چشمی به چشم من کشید

اون بالا ها می گن که ازگرمی خورشید سوءاستفاده شده بود
رهبرکی توی بستر داغ زن خود دلسوز مردم دنیا شده بود
عاشقی گریه می کرد عربده اش مزاحم خواب ما شده بود
ساقی زندانی به جرم پخش می در عالم معنا شده بود
....
دخترک تو این میون دلبسته ی ما شده بود

من از همه بریده ام ..
. زندگی کابوسه برام ...
به انتها رسیده ام
رفتارت لوسه برام

برو بگذار تنها باشم... بگذار تو انزوا باشم ...
می خوام که درس عبرتی برای بچه ها باشم

دخترک(دلتنگ) توی گوشم یواشی گفت :
با ابن وجود می خوام همیشه با شما باشم

... دخترکی که بر تنش کلماتش اتکت نداشت
نفهمیده ام که چه کسی بر روح و جسم و تن خود این گونه اتکتی گذاشت:
روحم دیگه ساییده شده ... زبونم رو به شیشه ی شکسته ی شب می زنم ... با خون دلم روی دیوار زندگیم رنگ می زنم ... توهر دلی که می مونم زنگ می زنم ... به چشام چسب سوزنده ی صبر می زنم ... با نفس روی جگرم آهنگ می زنم ... به روی گونه لطیف زندگی چنگ می زنم ... این منم که عکسم رو به بیلبورد سنگ می زنم ...این منم که روی تنم اتیکت مرگ می زنم ..
من ساخت خاک مرده ی این وطنم
اگردور از باران مهر این مردم باشم! به موندگاری آهنم
... حالا تو جای خالی دخترک کنارقبر خود برچسب دلتنگ می زنم
از این به بعد برای دردودل به روی روح و جسم و وجود خودم اتیکت مرگ می زنم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
گل مصنوعی

های گل مصنوعی
توچقدر بی بویی
توچقدر بی روحی
توچقدر بی حرفی
چرا بی تفاوت شده ای به هنگام بهار؟
خاک روبی می شوی
خودت سبز نمی شوی
خودت تازه نمی شوی
عطر نمی افشانی
کینه نداری به علفهای هرز
در روزبیگانه زنور خورشید وآسمان آبی
شبها بیداری و بی تفاوت به نور ماهی
خندان نمای مسکوت مانده و تنهایی
راست بگو اینبار به من
چه زمانی متولد شده ای
از کدام صنع غریب به اتاق من وارد شده ای
بین دفتر شعر کدام تازه معشوق پرپرشده ای؟
چرا زود نمی پوسی و برای مردن درد سر شده ای؟
چرادر زندگی مصنوعی خود شوق نداری
چرا ذوق نداری
حس بهبود نداری
پس چرا بار نداری
چرا مثل گلهای دگر وارثی تبهکار نداری
هیچ دلخوشی به خالق دیارنداری
لا مذهبی و به خدا کار نداری
راستی ریشه و خار نداری
دشمنی سخت تر از روزگار نداری؟
تو هیچ نشست و برخواستی با دیوارنداری
هیچ باک از شته و سار نداری
بیمار نمی شوی چون در اصل به حیات شار نداری
شکل توجوان مرده ی سر زنده نما در گوشه اتاق کز کردی و یار نداری
در دست خوشه ناپاک نداری
در تن شیره مسموم تریاک نداری
برای زیبا ماندن هیچ برهان دردناک نداری
از خاک پر ز مرگ تو حیات نخواهی وهیچ نداری و نداری ونداری
چرامثل گلهای دگر
راهی روشنی پنجره ام نمی شوی
چرا تا آخر با مایی
آه گل مصنوعی تو چقدر بی حرفی توچقدر بی روحی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
ایستگاه

نقش اشک توی چشم پرده زده ... خشکیده!
ترشی بغض توی گلو حلقه زده ... ماسیده!
نعش طپش توی دلم زجه زده ... خوابیده!
گل خون روی لبم غنچه زده از بس الکی خندیده!
ایستگاه !
از بس سنگ زده اند کودک صفتان بر درو دیوار تنم مطرودم!
از بس رنگ و سیریش تبلیغ عبادت بر بن بست مغزم مالیدند مطروکم!
از بس ته چاه افتادم آسمان را فراموش کردم به همین سطح قانع بودم!
هیچ نیستم ...
هیچ جا نیستم ...
من عدمم ...
نابودم ...
توی دستم گل زرد
تو قلب نوچ عسل
به خیالم راهی قلب شقایق بودم
می رفتند همه به سوی مقصد خود
من از دولت دوست هم فارغ بودم
ایستگاه انتظار
ایستگاه گرم نگاه
ایستگاه شوره زار
توی جیبم پرخاک
ته کفشم احساس چسبیده
صبر می پوشیدم
مست بودم اما
اشک می نوشیدم
جای پای محبت برکف براق نمی ماند
آه ...
باز هم ایستگاه
ادعای فضل و شعور می کردند مسافران در دانستن جغرافیای ایستگاه !
آه ...
باز هم ایستگاه
با سخاوت پرتاب می کردند کفاره را به نعشه ی یک مرده ی گرسنه و بی سرپناه!
آه ...
باز هم ایستگاه
می خریدند جوجه ی یخ زده همراه با فلفل سبز دستمال مقعد پاک کنی توی رفاه!
آه ...
باز هم ایستگاه
سودها می بردند دلالان مرگ در پیش فروش گورهای نیم تنه در شهر جدید ماه!
آه ...
باز هم ایستگاه
نمی تونم ادامه بده خسته شدم ... می فهمی؟ ... خسته از خوردن ... نوشیدن ... پوشیدن و زر و زر کردن و آدم نشدن ... منتظر ماندن برای دیدن عشق کهنه ام بین این همه نگاه ...
ایستگاه پایانی ... آخر ما ... مقصد ما ...
روز از دست دادن فرصت گفتن آه

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
کورتاژ

نه در این کره ی تنگ و خون آلود رحم آنقدر آزادم که خواندن آغاز کنم
نه دراین تبدیل خشک و خشن رشد .. مسیح ام که با میخ صلیب به ابدیت پرواز کنم
کورتاژ!
من گرفتار عطش باران
حس رخوت ریزان زهدان طبیعت هستم
من فرزند نا خلف این خاک
نطفه ی حرام زاده ی حقیقت هستم
کورتاژ!
دیرشده ... غیر معصوم خواهم رفت
نطفه ام قیر شده به جنون خواهم رفت
کورتاژ!
رخوتی طولانی... کوچکی نادانی ... سانسور انسانی ...
کورتاژ!
وسوسه ام برای ماندن تا حال
یافتن روشی نو برای
نفس شمردن بوده
برای تمدید حیات
گرمترین جاهای تنم داغ خورده ی شهوت بوده
کورتاژ!
فکر می کردم ایینه برای زشت نشان دادن من صادق بود.
کرم تجزیه را ایینه ی طبیعت بر روی همه ی زنده نماها انداخته بود
کورتاژ !
من برای تظاهربه مظلومیت از زندگی ام شرم دارم
من برای ریزش زخم های بی حس سوخته ی خود یک قطره ی اشک کم دارم
کورتاژ!
عشق حقیقی در هیچ حقیقتی جا نگرفت
آتش دوستی حتی در سفسطه گرما نگرفت
کورتاژ!
از خاک برجامانده ی خود تنها نشانه ی واضح سنگ دارم
در میدان مصیبت پیروزم وبا قاتل تنهایی خود جنگ دارم
کورتاژ!
ساکن تقاطع باریک شرافت هستم
مجسمه ی گچی و بی روح جسارت هستم
کورتاژ!
غسل شده با چشمه ی گل الود دیانت هستم
فارغ از جنجال کثافت بار سیاست هستم
کورتاژ!
من دیوونه ترین و بی معناترین بیدار شبم
من مست ترین و افتاده ترین نعشه ی بی حسی لبم
کورتاژ!
می خوام امشب به صدای ناله ی سگان ولگرد شبم رقص کنم
می خوام وصلت فاحشه ای یائسه را درلیست لذات خودم ثبت کنم
کورتاژ!
هیچ کس با جنین کورتاژ شده بازی نکرد
هیچ طفل کورتاژ شده ای با شیر خوری سینه ی مادر را راضی نکرد
کورتاژ!
ویار شادابی در مرگ دارم
در آرزوهاهمیشه عقده ی ترک دارم.


.
وتو ای دلسوز پاک قلب
بی بی من
مادر من
مریم من
در دل تنهایی
توبا مناجات در دلت نطفه ی حق خواهی ریخت
هیچ کس جنینی مرده را به صلیب نخواهد آویخت
اما اگر من در دلت حرف زدم
من مسیحت نیستم!
در همه ی دردهای تو کورتاژشده ام!
هیچ گاه امین ات نیستم
فکر نکنی در کورتاژخود چون طفلی زنده اشک ریختم
پس کورتاژ!
با خیال راحت فراموشم کن
با خیال راحت کورتازم کن
کورتاژ .
کورتا
کور
کو
ک .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 93 از 267:  « پیشین  1  ...  92  93  94  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA