انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 14 از 30:  « پیشین  1  ...  13  14  15  ...  29  30  پسین »

Fariba Sheshboluki | فریبا شش بلوکی


زن

 
معنا

و صداهای عجیب
خواب اشباح غریب

سرفه های بی کسی
و حشت از دلواپسی

اضطراب و دغدغه
خنده های پنجره

جمع و تفریق و حساب
ظهر گرم و فکر آب

بی هدف ایستادگی
انتظار ، دلداگی

صبح پاییز و بهار
خوردن شام و نهار

خواب راحت در سکوت
گریه هایی در غروب

رشد دانه زیر خاک
روز روشن ، صبح پاک

سیب های آرزو
خوشه های آبرو

اشتباه و اشتباه
یک قدم سوی گناه

جای پای حرف و لب
ردّ اشکی روی شب

سبزی برگ و درخت
ضربه و عشق و شکست

یک سلام بی جواب

آسمان بر روی آب

درد غربت بوی غم
گم شدن در بیش و کم

سایه هایی پر تَرَک
و نقاطی مشترک

کوچه بن بست دل
پای باران روی گل

اتصالاتی به دین...
زندگی یعنی همین...
زندگی یعنی همین...
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
پایان

روی دستم شاپرک
من به پایان می رسم
من به آن خوشبو ترین
برگ ریحان می رسم

من به پایان می رسم

مثل خورشید و غروب
مثل برگی در خزان
مثل یک رنگین کمان
گوشه ای از آسمان

من به پایان می رسم

مثل حرفی در فضا
لابه لای گفتگو
در میان قلب من

صد امید و آرزو

من به پایان می رسم

مثل شوق پر زدن
در میان یک قفس
در سکوتی بی صدا
آخرین کارم نفس

من به پایان می رسم

بر تن من زخم تو
ذهن من تصویر سنگ
بوی کافور و گلاب
یک کفن ، یک قبر تنگ

من به پایان می رسم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
عبادتگاه

سایه ای در پشت پرده
شعر باران می سرود
دست هایی مهربان
زندگی را می نواخت

در سحر گاه نجیب
من به فکر تو شدم
و نشستم پا به پای لحظه ها

خوب دیدم یک گیاه
سر به سجده می زند

یک پرنده می رود
شاخه ای نازک به نوک
تا بسازد لانه ای
پشت هم پر می زند

دست های یک درخت
رو به بالا می رود
مو پریشان می کند
شاخه های نسترن

روز آغاز شده ست
شهر بیدار شده ست
کم کمَک کودک همسایه من
راهی مدرسه است

و صنوبر شاید
شاکی از همهمه است

در سحر گاه نجیب
می روم، اما کجا؟
می روم با فکر تو

باز در رویای من
لحظه زیبای دیدار شده ست


سایه آن سوی پرده مال تو
دست های مهربانت مال من
ای عبادتگاه من
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
سازش

غم ندارد سر سازش به دلم
ای خدای خوب من ، راست بگو
تو مگر؟
با غم عشق او سرشتی
زِ ازل آب و گلم؟

لحظه ها می گذرند
پر شتاب و بی درنگ
روز دیدار کجاست؟
کهنه هر گز نشود داغ دلم

به کجا بگریزم؟
که نباشد غم او
سر هر دارو درخت
دل هر جنگل و کوه
ردّ پایی است از او
خالی از او نشود عمق دلم


زندگی حادثه است
و عجیب است که باز
آشنایی نفس حادثه است
و جدایی اما...
نفس آخر هر حادثه است
و سبک تر نشود بار دلم

چشم من منتظر است
تا ببیند رخ یار
مثل اینست که فراموش شدم
زیر انبوه فشار
زیر پای روزگار
انتظار است فقط کار دلم

کسی از کوچه گذشت
نگران و بی قرار
به ستاره نگریست
شب ویرانی دل

از خدایش پرسید
به تماشای چه مانده است دلم؟

دل عاشق به خدا نزدیک است
و در این عرصه تنگ
زنی از عمق وجود داد کشید
غم ندارد سر سازش به دلم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
فاصله

نردبانیست میان من و تو
و تو از آن بالا
نور می پاشی به من
مهر می بخشی به من

پله پله می روم
راه من دشوار است
زحمتم بسیار است
نورتابیده به من

و به دستم دارم
سبدی از گل سرخ
دامنم رنگ سپید
و سوالی دارم

که چرا مهر به من می بخشی؟


مهر تو حلقه زنجیر شده است
که ندارم ره برگشتن از این پله عشق
به کجا می کِشی ام؟
نور تابیده به من

و به موهای من است
جای دستان تو باز
روی سرشانه من
کوله باریست به سنگینی عمر

ردّ پاهای مرا خوب ببین
که شبیه است به تنهایی من
عطر بی تابی من پیچیده است
نور تابیده به من

و چه لذت دارد
لحظه پیوندِ...
دست های من و تو
روی آن بام بلند

که به اندازه عشق من و تو جا دارد

چه تماشا دارد!
دست من خواهد کاشت
گل خوشبختی من را
به زمین دل تو...
و من از این پایین
غنچه های گل خوشبختی خود را دیدم

کمکم کن!
کمکم کن!
که حقیقت بشود
فاصله کمتر و کمتر بشود

نور تابیده به من
نور تابیده به من
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
اگر

اتاقم سرد وساکت مانده بی تو
درش مثل دهانی نیمه باز است
کشیدم روی دیوارش خطوطی
که این هم آخرین شکل نیاز است

تنیده عنکبوتی تار زشتی
به سقف این اتاق در همِ من
نشسته گرد غربت روی قالی
نشان از انتظار پر غم من

به یک سو دستمال و عینک من
کنارش سوزن و نخ های رنگی
شنیدم من صدای پای بادی
که می سائید خود را روی سنگی

به یک گوشه کتابی پاره پاره
و لیوانی که آبش مانده گشته

کنارش یک گل خشکیده زرد
فضا با بوی غم آکنده گشته

به فردایی که می اید از این در
نگاهم خیره مانده بر افق ها
نمی خواهم بخوانم از سر شوق
سرود عاشقی بر گور غم ها

اگر همراه فرداها بیایی
نمی دانی که دیگر من همانم
ز بس که پیر و رنجورم ببینی
نبینی شعر تازه بر دهانم

اگر امروز از این در بیایی
به تابوت دلم گل می شکوفد
بیا تا فرصت داریم
و گرنه گرد پیری را که روبد؟
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
شباهت

سر آمد یک شب تنهای دیگر
سپیده سر زد و فردای دیگر
به ایوانم نشسته یک کبوتر
به گلدانم گل زیبای دیگر

دوباره روز جاری مثل شبنم
و ذره های نور و کار و کوشش
در این صبح بهاری تازه تر شد
صدای پای بازی های خواهش

نسیم معرفت در کوچه پیچید
چناری می تکانَد شاخه ها را
و احساسی که شاید زندگانی ست
نوازش می کند پروانه ها را

به روی سَردَرِ یک خانه دیدم
هزاران مورچه مشغول کارند

بیارند و بذارند و بپاشند
بگیرند و بیارایند، بکارند

طراوت می چکد از تکه ابری
گل سرخی روان در جوی آب است
خدا می داند در دست که بوده؟
شب پیش و کنون بر روی آب است

زدم از دست تو فریاد آخر
مرا دیوانه کردی ای تو جاری
میان دفتر و شعر و کتابم
دلم بیچاره شد از بی قراری

چه باید سر کنم با روزِ دیگر
چه سازم با عبور لحظه هایم
در این صبح بهاری مانده ام من
کنار بلبلان بی صدایم

دگر من فرصت بودن ندارم

کسی حرف دل من را نفهمید
شدم مانند آن گل که زمانه
شبی از ساقه شادی مرا چید

به جوی سرنوشت خود روانم
شبیه نقشه ای نقشِ بر آبم
خدا می داند از خوابی که دیدم
شب پیش و کنون بر روی آبم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
پاسخ تو

که می داند؟ درون من چه غوغاست
دگر بیزارم از دلمردگی ها
نمی خواهم بمیرم در غروبی
میان این همه افسردگی ها

صدای ضربه های قلب عاشق
درون سینه ام طوفان به پا کرد
کسی از ظاهر آرام من چیزی نفهمید
که قلب من درون من چه ها کرد!

به ذره ذره جانم شراریست
که آتش می زند بر پیکر من
هزاران غنچه می اید ز ابری
که می بارد شبانه بر سر من

نمی دانم ! نمی دانم که هستم !
غم پنهان من زیبا ترین است

دگر در پوست خود من نگنجم
لب خندان من گویای این است

سراپا مستی و شعر و شرابم
تو خورشیدی که می تابی به جانم
یقین دارم که لایق هستی ای عشق
سر خود را به راه تو سپارم

یقین دارم که باید با تو باشم
تمام عمر را در هاله نور
تو مهتابی ، تو ماهی ، آسمانی
نباید از تو باشم لحظه ای دور

غم پنهان من شادی به من داد
تو می فهمی که آب و آتشم من
درونم خنده و گریه مجاور
و این یعنی که دیگر عاشقم من

شنیدم پاسخت را از دو چشمت

برای عشق تو لایق ترینم
یقین دارم به این عشق الهی
تویی عاشق و من عاشق ترینم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
آتشین

و سر انجام شکست
شیشه صبر و شکیبایی من
باید از خویش برون تر بروم
تنگ تر شد ره شیدایی من

این چه عشقیست که افتاده به جان من و تو؟
نکند وسوسه شیطان است!
نکند آهِ فراموش شده
و عبور از لبه ایمان است!

تو نداری غم فردای مرا
که من امروز به فردا نرسم
نفسم بر در و دیوار نشست
قطره آبم که به دریا نرسم

صخره های به غم آلوده من
سر به صحرای جنون تو زدند

مثل موجی که کف آلوده شده
سر سجده به ستون تو زدند

وحشی و سرد و خشن خواب من است
که گریزد ز دو چشمم همه شب
آتشین است نگاه تو ولی
آخر آتش نشود مرهم تب!

این فروزانی دستان من و سرکشیم
که ندانم به کجا ختم شود
تو مگر حادثه رُستنمی
که از این پیچ و خمم کم نشود

نتوانم که ببینم غم تو
ورنه نابودی من نزدیک است
این حقیقت که خدا داند و بس
راه بین من و تو باریک است

خواهم از دست خودم بگریزم

خلاء خالی من لبریز است
تک درختی شده ام تنگ غروب
که مرا فکر تو چون پاییز است

به سراشیبی هر سایه نگر
سایه خلوت من زنجیر است
و خدا شاهد این صبر من است
صبر من با دل من درگیر است

ای که در اوج صدایت دیدم
که تو هم خسته از این تصویری
من چه باید بکنم؟ ای مه من
که تو هم برده این تقدیری!

پس از این سوزو گدازی که مراست
شعله های تب تو منتظر است
که مرا ذوب کند هر نفست
آتشین فکر تو اما به سر است
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
شرط

به عشق دیدن روی تو ماندم
تمام عمر را در پرده غم
بیا امشب مرا در خود رها کن
ندارم بیش از این من طاقت غم

صدای بارش باران چه خوب است
و بوی خاطره در باغ سینه
امیدوارم که از این در بیایی
تو گفتی رسم این دنیا همینه!

نمانده تا سحر یک ساعتی بیش
دلم شد یک ستاره در شب تو
چه خوش حالم که امشب بوده ام من
سکوتی که نشسته بر لب تو

به خود گفتم همیشه یک نفر هست
که از عمق صدا چیزی بفهمد

و امشب دیدم آن عاشق تو هستی
که باید بر غم فردا بخندد

طلوع بی شمار معرفت باش
به شهری که رسومش بی وفائیست
سرم سرگرم تصویر تو گشته
به آن حدی که اسمش بی نوائیست

چه شادم من که در خود می شکوفم
تویی آن کس که دنبال تو هستم
اگر از دست طوفان ها گریزم
تو باور کن دگر مال تو هستم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 14 از 30:  « پیشین  1  ...  13  14  15  ...  29  30  پسین » 
شعر و ادبیات

Fariba Sheshboluki | فریبا شش بلوکی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA