ارسالها: 181
#21
Posted: 26 Jun 2013 14:22
بانوی من
بانوی من نگاه تو رنگ خود صبحه طلاس
طعنه زده به خورشید و پاک و بزرگ و بیریاس
با چارقد ابرا می خوای صورتتو سیاه کنی
صبح به این قشنگی رو بما می خوای تباه کنی
پس می زنه باد سحر چارقد ابرو از سرت
دور می کنه تو آسمون ابرا رو از دور و برت
خیال نکن نگاه ما نامحرمه با صورتت
چیکار کنیم حرفای ما چه جوری میشه باورت
نگاه به دریا می کنی بارونی میشه آسمون
صحرا میشه پر از بهار رنگ تنش لاله نشون
بانوی من نگاه تو رنگ خود صبح طلاس
طعنه زده به خورشید و پاک و بزرگ و بیریاس
ستاره ها حسرتشون بوسه به زلف و روی تو
نگین الماس میارن تا بزنن به موی تو
یواش یواش وا می کنی صورتتو سحر میشه
خورشید با نور و روشنیش پیش تو بی اثر میشه
وقتی همه چیز روبراه است که امیدواری معنا ندارد ،
امید زمانی ارزشمند است که همه چیز در بدترین شرایط است؛
پس
هیچ وقت نا امید نشو ،
بویژه در اوج تاریکی و تنهایی و تلخی ...
ویرایش شده توسط: Nima_785
ارسالها: 181
#22
Posted: 26 Jun 2013 14:23
گذشته
ای گذشته ی صمیمی مثل عكس روی طاقچه
خلوت شبای داغ و عطر گل از دل باغچه
رقص آب، رو تن ماهی جشن پر نور ستاره
قصه ی هزار و یكشب از لب بی بی دوباره
دلامون پر از اشاره رو بسوی روشنی بود
مثل شوق عمق دریا واسه ی دیدن یك رود
سادگی ، صفا، محبت حــرف اول بود همیشه
وحشتی نبود كه فردا یا كه پس فردا چی میشه
باغچه وقتی كه دلش مرد گلا خشكیدن ،پوسیدن
گلدونای یاس و شب بو رنـگ آفـتابو ندیدن
حالا قهره شبِ مهتاب با هوای خونه ی ما
نمیاد قاصدك اینـجا پی هر بهونه ی ما
باید این دیوار سنگی بــریزه تا پر بگیره
دلِ تنگِ خونه شاید زندگی از سر بگیره
حوض و فواره كجا رفت چی شدن شمدونیامون
خنده و شادی پریده از لبِ مهـمونیامون .
وقتی همه چیز روبراه است که امیدواری معنا ندارد ،
امید زمانی ارزشمند است که همه چیز در بدترین شرایط است؛
پس
هیچ وقت نا امید نشو ،
بویژه در اوج تاریکی و تنهایی و تلخی ...
ارسالها: 181
#23
Posted: 26 Jun 2013 14:23
شب سیاه
بازم شب سیاهه و
تاریکی از راه رسیده
از چشم ابر آسمون
یه قطره بارون چکیده
رو گلدون ترانه هام
قطره ی بارون میشینه
چشام تو مهتاب داره باز
عکس چشاتو می بینه
یواش یواش وا می کنم
پنجره به شب سیاه
ثانیه ها رو میشمرم
خیره میشم به عکس ماه
شاید تو هم نگا کنی
مهتاب و باز صدا کنی
آروم بگی اسم منو
از شب منو جدا کنی
آروم میاد تو چشم من
گرمی رویاهای تو
سنگین میشه پلکای من
میرم توی دنیای تو .
وقتی همه چیز روبراه است که امیدواری معنا ندارد ،
امید زمانی ارزشمند است که همه چیز در بدترین شرایط است؛
پس
هیچ وقت نا امید نشو ،
بویژه در اوج تاریکی و تنهایی و تلخی ...
ارسالها: 181
#24
Posted: 26 Jun 2013 14:25
فصل نخست
این فصل نخست عاشقی بود
كاندر ورق دلم سرودم
در حجله ی بیریای عشقی
سرمست شده دمی غنودم
چون چشم گشودم و سحر بود
ژاله ز دو چشم دل فشاندم
دیدم همه عطر و بوی عشق است
یك لحظه به خود دگر نماندم
پرواز كنان به شوق رفتم
تا بال و پری بگسترانم
تا شرح دهم سرود آن عشق
با كبوتران و همرهانم
باز آمده ام لیك ندیدم
دیگر زتو ای عشق نشانه
گویی كه هزار سال رفته
بوی تو و عطر تو زخانه
وقتی همه چیز روبراه است که امیدواری معنا ندارد ،
امید زمانی ارزشمند است که همه چیز در بدترین شرایط است؛
پس
هیچ وقت نا امید نشو ،
بویژه در اوج تاریکی و تنهایی و تلخی ...
ارسالها: 181
#25
Posted: 26 Jun 2013 14:26
باتو باید...
با تو باید میشكستم
توی دست باد وحشی
تو كه با نگاه صافت
زندگی به من میبخشی
ساقه هامون ترد و نازك
پیچیدن دور تن هم
برگای جوون ما بود
واسه زخم ساقه مرهم
گلامون خشكید و پژمرد
سر نزد جوونه از ما
تا كه رگبار مصیبت
تازیانه زد تن ما
هردومون بی سرپناهیم
هردومون تنها و بی كس
از همه دنیا چی داریم
یه دل عاشق، همین بس
دستا رو بهم سپردیم
زیر باد و سیل و طوفان
از ته ساقه شكستن
شاید اینه راه درمان .
وقتی همه چیز روبراه است که امیدواری معنا ندارد ،
امید زمانی ارزشمند است که همه چیز در بدترین شرایط است؛
پس
هیچ وقت نا امید نشو ،
بویژه در اوج تاریکی و تنهایی و تلخی ...
ارسالها: 181
#26
Posted: 26 Jun 2013 14:27
نامه پاره
با چه حسرت با چه اندوه
خوندم اون نامه ی پاره
گم شدم تو عطر موهات
اومدی اینجا دوباره
گل شعرم توی نامه
واسه تو گل داد و پژمرد
همه ی روزای خوب و
با خودش به آسمون برد
من از این فاصله بیزار
من از این هجرت غم آلود
چاره ای واسم نمونده
هرچی بود گناه من بود
می گذرم از این شب تار
میزنم تنو به آتیش
می سپرم تو رو به روٴیات
به سراب خفته در خویش
وقتی همه چیز روبراه است که امیدواری معنا ندارد ،
امید زمانی ارزشمند است که همه چیز در بدترین شرایط است؛
پس
هیچ وقت نا امید نشو ،
بویژه در اوج تاریکی و تنهایی و تلخی ...
ارسالها: 181
#27
Posted: 26 Jun 2013 14:28
بذار با وسعت آبی دریا.
بذار با وسعت آبی دریا
بگیرم راه آسمونو در پیش
بذار از این سراب خفته در دل
بسوزونم تنو به حرم آتیش
نذار دستای سرد عمق دریا
بگیره راهمو از من دوباره
نذار تو اوج پرواز کبوتر
تودل تردید برگشتن بذاره
میرم تا خونه ی ابرا تا فردا
میگیرم دامن مهتاب و یکبار
میذارم سرروی شونه ی خورشید
میمیرم از نفسهای تو این بار
نمی دم این تنو بدست پاییز
نشونی داره از بهار تن من
تمام غنچه های یاس و میخاک
میشن زیباترین پیراهن من .
وقتی همه چیز روبراه است که امیدواری معنا ندارد ،
امید زمانی ارزشمند است که همه چیز در بدترین شرایط است؛
پس
هیچ وقت نا امید نشو ،
بویژه در اوج تاریکی و تنهایی و تلخی ...
ویرایش شده توسط: Nima_785
ارسالها: 181
#28
Posted: 26 Jun 2013 14:29
برای تو می نویسم
برای تو می نویسم
اینجا دلتنگی باهامه
غل و زنجیر یه عادت
هنوزم به دست و پامه
عادت خوب گذشته
که تو رو هر لحظه داشتم
گل یاد و خاطره ات رو
میون سینه می کاشتم
همه جا بوی تو داره
حتی این هوای بسته
حتی این قاب قدیمی
که به دست تو شکسته .
وقتی همه چیز روبراه است که امیدواری معنا ندارد ،
امید زمانی ارزشمند است که همه چیز در بدترین شرایط است؛
پس
هیچ وقت نا امید نشو ،
بویژه در اوج تاریکی و تنهایی و تلخی ...
ارسالها: 181
#29
Posted: 26 Jun 2013 14:29
بــرفی
من زمستون ، تنِ برفم
یخ نبسته ، گلِ حـرفم
پیچیده سرما تو جونم
تو رگم ، تو استـخونم
اگه آفـتابِ طـلایی
بریزه گرمی تو رگهـام
میشنوی دوباره بازم
گلِ شعرا و غزلهــام
تا پرستوی بهـاری
بشكنه خواب زمستون
تا صدای پای باغچه
وا كنه پنجره هامـون
پولكِ نرم سـتـاره
باز بیاد تـو آسـمونم
مهتابِ نقره ای یكشب
باشه یار و هـمزبونم
می شمرم ثانیه ها رو
تنمو میدم به خورشید
التهابِ رویشِ گل
تو تنِ باغچه ها جوشید
اگه آفتاب طلایی
بریزه گـرمی تو رگهام
میشنوی دوباره بازم
گل شعرا و غــزلهام.
وقتی همه چیز روبراه است که امیدواری معنا ندارد ،
امید زمانی ارزشمند است که همه چیز در بدترین شرایط است؛
پس
هیچ وقت نا امید نشو ،
بویژه در اوج تاریکی و تنهایی و تلخی ...
ارسالها: 181
#30
Posted: 26 Jun 2013 14:31
بعد تو
بعدِ تو چلچله ها رو سقف مون خونه نساختن
شاپركها به شبِ مهـتابی دیگه دل نبـاختن
بعدِ تو شعر و ترانه ، قصه شد ، رفت پشت ابرا
واژه ها شبنم و بارون ، گم شدن تو عمق دریا
بعد تو محبـوبهء شب قـهره با هوای ایوون
قامت خستهء پیچك پشت دیوار شده پنهون
ساكت و خسته اس قناری تو قفس تنها نشسته
نمیبینه دیگه انگار ، قـفل این قفـس شكسته
به هوای اون گذشته می خونم با بغض سینه
میدونم آخر حــرفا همیشه قـصه همینه.
نثار او كه سالهاست از خانه رفته
وقتی همه چیز روبراه است که امیدواری معنا ندارد ،
امید زمانی ارزشمند است که همه چیز در بدترین شرایط است؛
پس
هیچ وقت نا امید نشو ،
بویژه در اوج تاریکی و تنهایی و تلخی ...
ویرایش شده توسط: Nima_785