ارسالها: 2910
#111
Posted: 12 Aug 2014 10:20
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
غزل شماره١٠٧
مه آیینه داری است از طلعتش
قیامت نموداری از قامتش
صفای ارم نزهت باغ خلد
همه مستعار است از صفوتش
ملیحان و کان ملاحت تمام
بود زیر بار حق نعمتش
بقد سر و آزاد در بندگیش
یکی خانه زادیست در ساحتش
همانا که یعقوب در پیرهن
شنیده است یک شمه از نکهتش
ببزمش دلاشمع نامحرم است
کجا باریابی تو در حضرتش
ز بس داغش اسرار دارد بدل
نروید بجز لاله از تربتش
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#112
Posted: 12 Aug 2014 10:22
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
غزل شماره١٠٨
کم اسی صیاد فی جوالقفص
قل لنا حتی متی تحسوالقصص
روی آزادی ندیده دیدهام
کیف قیدمنه صید ما خلص
موزیم او ندی ماذا بدا
بدرتم لوافساما ذانقصص
قال ابذل مهجة ها نظرة
ایها المستام بشری ارتخص
دفتر دانش ببحر عین شوی
فیه صفر کف جهرلم بغص
دع اساطیرا مسامیر الصماخ
عشق کو عشق آن بود احسن قصص
گام در میدان نه و گوئی بزن
انتهر یا فارس القلب الفرص
ای زده پراندر این آب و هوا
اصح فالا شراک نصیب للقبص
دیدهٔ اسرار مپسند هر جمیل
جملة من عکس ذی الحسنا حصص
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#113
Posted: 12 Aug 2014 10:23
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
غزل شماره١٠٩
ز جهان بود وجود تو غرض
گل عرض بوده و بود تو غرض
گرچه مسجود ملک شد آدم
بود از آن سجده سجود تو غرض
زین همه شاهد و مشهود بود
ذوق را شهد شهود تو غرض
گرچه دستان زن گل شد بلبل
داشت در پرده سرود تو غرض
آنچه کالاکه در این بازار است
هست سرمایه و سود تو عرض
بزم آرا و چمن پیرا را
در دو کون است و رود تو غرض
گرچه نعت گل و نسرین میگفت
داشت اسرار درود تو غرض
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#114
Posted: 12 Aug 2014 10:25
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
غزل شماره١١٠
دمیده بر رخ آن نازنین خط
بنفشه سان بگرد یاسمین خط
جهان گیرد بخط دور لعلش
سلیمان است و دارد برنگین خط
ببین جوشیده بر سر چشمهٔ نوش
مثال مور گرد انگبین خط
نکرده تا نوشته کلک تقدیر
رقم بر صفحهٔ روی چنین خط
برای حفظ او دست خداوند
رقم کرده بر آن لوح جبین خط
چو خطت کلک مانی کم کشیده
نبسته اینچنین نقاش چین خط
بود سرخط آزادی اسرار
ویامنشور نیکوئی است این خط
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#115
Posted: 12 Aug 2014 10:26
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
غزل شماره١١١
افسردگانیم از باده کوشط
تا دروی افتیم غلتیم چون بط
غم لشگر انگیزد وران بلاخیز
کو جام و ساقی کو عود و بربط
آفاق دیدم انفس رسیدم
من ذایدانیه ما شفته قط
صدچون سروشش حلقه بگوشش
ناخوانده او لوح ننوشته او خط
جانان و جانم جان و روانم
نی بلکه اعلق نی بلکه اربط
جنات و انهار باوصل دلدار
آن غبن افحش وین ربح اغبط
اسرار جز نام فی وان دلارام
آغاز و انجام هم بلکه اوسط
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#116
Posted: 12 Aug 2014 11:03
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
غزل شماره١١٢
هزاران آفرین بر جان حافظ
همه غرقیم در احسان حافظ
ز هفتم آسمان غیب آمد
لسان الغیب اندر شان حافظ
پیمبر نیست لیکن نسخ کرده
اساطیر همه دیوان حافظ
چه دیوان کز سپهرش جم دیوان
نموده کوکب رخسان حافظ
هر آندعوی کند سحر حلال است
دلیل ساطع البرهان حافظ
ایا غواص دریای حقیقت
چه گوهرهااست در عمان حافظ
نه تنها آن وحسنش درنظر هست
طریقت با حقیقت آن حافظ
بیا اسرار تا ما برفشانیم
دل و جان در ره دربان حافظ
به بند اسرار لب را چون ندارد
سخن پایانی اندر شان حافظ
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#117
Posted: 12 Aug 2014 11:08
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
غزل شماره١١٣
شمع رویش چو برافروخت ببزم ابداع
همچو انجام در آغاز یکی داشت شعاع
تافت بر طلعت ساقی پس از آن برباده
آمدی مجلسیان را بنظر این اوضاع
جلوه یکتا و مجالی بودش گوناگون
هست در عین تفرد به هزاران انواع
نبود بیش ز یک پرده نوای عشاق
بر مخالف ره این راست نیاید بسماع
نور و نار و گل و خار از ره هستی است یکی
بشنو این کان سخنان دگر آرند صداع
فتنه ها آمده از سر میانت بمیان
از میان پرده برانداز و برانداز نزاع
این جهان چیست که کس زهدبورزداروی
بس کساد است ببازار تو اینگونه متاع
ای که جوئی در دلدار بیا بر در دل
وی که پوئی ره اسرار بکن خویش وداع
ای که جوئی در دلدار بیا بر در دل
وی که پوئی ره اسرار بکن خویش وداع
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#118
Posted: 12 Aug 2014 11:10
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
غزل شماره١١٤
جدا شد از بر من یار گلعذار دریغ
دریغ از ستم چرخ بیم دار دریغ
نمود ساکن بیت الحزن چو یعقوبم
ربود یوسف من گرگ روزگار دریغ
چمن شگفت و مرا عقدهٔ ز دل نگشود
گلی نچیدم و بگذشت نوبهار دریغ
معلمی که ورق پیش من نهاد آغاز
نوشت بر سبق من نخست بار دریغ
میان دایرهٔ غم چو نقطهایم اسرار
تمام عمر گذشتی بدین مداردریغ
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#119
Posted: 12 Aug 2014 11:12
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
غزل شماره١١٥
ساقی بیا که عمر گران مایه شد تلف
دایم نخواهد این در جان ماند در صدف
طفلی است جان و مهد تن او راقرارگاه
چون گشت راهرو فکند مهدیک طرف
در تنگنای بیضه بود جوجه از قصور
پر زد سوی قصور چو شد طایر شرف
ز آغاز کار جانب جانان همی روم
مرگ ار پسند نفس نه جانراست صد شعف
تابی ز آفتاب بخاک آمد از شباک
خود بودی آفتاب چو شد پرده منکشف
انگشت بین که جمره شد و گشت شعله ور
پس در صفات نور شد آن نار مکتشف
کرد آفتاب باده تجلی در انجمن
قد کان من سنائها الارواح یختطف
موسی جان ز جلوه شدش کوه تن خراب
ولی بوجهه هو ذاالشطر و انصرف
اسرار جان کند ز چه رو ترک ملک و تن
ببند جمال مهر جلال شه نجف
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#120
Posted: 12 Aug 2014 11:14
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
غزل شماره١١٦
ای بکوی عافیت برداشته آهنگ عشق
بین عقاب عقل را چون صعوه ای در چنگ عشق
ای بلی گوی صلاخوان سرخوان بلا
جان بکن بدرود بین منصورها آونگ عشق
جان و ایمان عقل و دانش کی بیاید در حساب
چون نهد در شه نشین بزم دل اورنگ عشق
مرد رزم و عشق شیرافکن نه ای یکسوی رو
ای خرد آزرمی آخر تو کجا و جنگ عشق
گر بود بهرام گردد رام زین صمصام سام
ور بود هوشنگ باشد بستهٔ اوشنگ عشق
ای که میخوانی ز عشقم سوی جنات و قصور
کی نعیم هر دو عالم می شود همسنگ عشق
اوست اندر هر مقامی گر عراق و گر حجاز
راست شو تا بشنوی از هر نواآهنگ عشق
هست در معنی و صورت معنی بیصورتش
جلوه در هر رنگ دارد صورت بیرنگ عشق
آن که فرمود اطلبوا العلم ولو بالصین نمود
کز نگارستان ببین آن موزج ارژنگ عشق
شو تهی از خود چونی اسرار مینوش و نیوش
نغمه داوُود در عشق و دود از چنگ عشق
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…