انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 12 از 38:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  37  38  پسین »

گذری بر کوچه باغ شعر و سخن


زن

 


عزیزم

گذار این چهار فصل امسال را
که در حال اتمام است ، بگویم برات
که چگونه بگذشت برایم.

این بهاری که گذشت
همه اش رویا بود ، اما حقیقت داشت دیدن تو
در آن طرف بیمارستان - ساختمان عمومی انگار ،
و تابستان که در پی آن آمد
سرازیر شدن سم آن زهرماری در رگ ها و خونم
در اثر زیارت کردن اجسادی ورم کرده در سردخانه ی نیستی
در پوشش نایلونی سیاه در پی پدر خویش


تابستان تمرین سلامتی بود
و در آخر آسمانی آبی با پرتو های طلایی خورشید
و پولک های شبانه ، قسمت من شد.


پاییز که قدم رنجه کرد
کمی تا قسمتی ابری بود این زنده گانی.

و سرمای زمستان که از راه رسید با سوز و برفش
خاطره های تلخ بگذشته را در من زنده کرد
آنچنانکه که تلخی شان ، شرری انداخت بر جانم
و مرا ناخود آگاه به بالکن خانه ام کشاند
برای پرواز به دیار ابدی
یا قتل نفس
یا باز ایستادن اراده ی زنده گی.


تو که از تعطیلات فراق آمدی
من از پرت شدن منصرف شد
کم کم ، آرام آرام
نفس کشیدن بر من چیره شد ،
بهار - تابستان - پاییز - زمستان
الآن حالم بسیار خوب است عزیزم
نفس می کشم
نفس می کشم
نفس می کشم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
زدم

شیی ای دایره ی شکل در کنج اتاقم
بر دیوار تکیه داده است
گویا منتظر سر انگشتان خسته ی من است
تا نوازشش کنم
بر بالا ببرمش
بچرخانمش
بر پایین بیاورمش
دف را می گویم
بر روی دفم نوشته ام
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و ملال عالمی می کشم از برای تو
بعد دف بخودش آمد و این شعر حافظ را
در هیاهوی چکنم چکنم های زنده گانی نواخت
نواخت با سر انگشتان منتظرم
زدم
زدم
زدم
بر دف زدم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
آینه


اینه ای چسبیده به دیوار منتظر است
از آن خجالت می کشم
می ترسم اگر جلویش بایستم
و چهره ام را در آن ببینم
آینه از خجالت
بشکند ، خورد شود و بریزد.


چهره ی مظطر ب ، درهم و افسرده ی من
شایسته ی این آینه ی شفاف
با قاب طلایی اش نیست.


نازنینم
این آینه برازنده ی توست
تا هر روز چهره ی پر محبتت را
در آن نظاره گر باشی
و با همین مهربان چهره
به بیمارانت امید زنده گانی دهی
دیگر بس است
نیاری به بپیچیدن نسخه نیست
تو خود نسخه ای
نیازی به دارو نیست نازنین
نیاری به دارو نیست.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
فرق

من و دوچرخه ام از اوان کودکی
همیشه با هم بوده ایم
تنها فرق میان ما ، این است که
من زمین خورده ام
ولی دوچرخه ام کماکان آماده ی راندن است




شاعر مورد نظر

شاعر مورد نظر
با تمام احساسا تش
با تمام بغض هایش
گریه ها و خنده هایش
عصبانیت و دل نگرانی هایش
در دسترس نمی باشد
لطفا" شماره گیری نفرمایید

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
مورچگان

وظیفه ی ماست که
میازاریم موری که دانه کش است .

خورده های شیرینی خشک را
بر روی زمین می ریزم
تا مورچگان به دندان گیرند و برند خانه .

اما ما آدم ها
ما آدم های دو پا
بجای میازاردن مورچگان
آنان را بر روی زمین خدا
با همان دانه های کوچک بر دندان کوچک ترشان ،
زیر پا له می کنیم

ما انسان ها ، اشرف مخلوقات هستیم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
کلاژ

یک خورشید از دگمه ای طلایی
یک آسمان سرخ با کاغذ رنگی
یک مزرعه از جنس پارچه
و خانه هایی روستایی از چوب کبریت
کلاژ نقاشی امروز من بود.


ولی بناگاه آسمان سرخ
از سطح بوم بر زمین فرو ریخت
ناخود آگاهی در قلبم خواند :
" آسمان سرخ دیگر بس است
بس این سرخ آسمان
آسمان آبی را کلاژ کن
آسمان آبی
با رنگ نیلی "
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
*****

در یکی از ایستگاه های زنده گیم
تو با چمدانی مملو از درمان
ایستاده ای


و من در همان ایستگاه زنده گیم
با چشمانی نگران
منتظر درمان تو هستم


در یکی از ایستگاه های زنده گیم
تو با کوله باری از احساس
ایستاده ای


و من همیشه با چشمانی نگران
تو را می جویم
تو را می جویم
تو را می جویم

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
احساس

به حریم بودنم نزدیکی
بگذار تا تو را زنده گانی کنم


به حریم زنده گانیم نزدیکی
بگذار تا تو را احساس کنم




سنگ بنا

دل خوش کرده بودم
به صفای باطن
به انصاف
به سایه ی او

به چه کس گویم
که از نامش
از وجودش
از حمایتش
چهار دیواری ساخته بودم امن
با سنگ بنایی بنام اعتماد
در قلب کوچک و بی قرارم

نمی دانستم
نمی دانستم که آن چهار دیواری
آن سنگ بنا ،
قرار بود روزی و ثانیه ایی
در بیابان خود بینی ، تکبر و هوی نفس
فرو ریزد و من
در زیر خروار ها آوار کینه و شقاوت
جان دهم .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
بسوی ......

تابلوی زیبایی ، در روبرویم
بر روی دیوار است
پر از میوه و گل های زیبا
ولی میوه ها از قاب تابلو
بسویم سرازیر شده اند
دو گیلاس درشت و خوش رنگ را
آویز گوشم قرار داده ام
با یک سیب در دستم که بسوی تو می آیم
و این یعنی:
" رفتن بسوی زندگی "
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
*****

یوسف آباد قدیم
خیابان مدبر
کوچه ی بیست و هفتم
پلاک کودکی و بی خبری
کودکی و بی خبری
ولی اکنون
ولی اکنون
ولی اکنون
چه بگویم
که نگویم بهتر است .




*****

شیشه ی انسولین در یخچال , می لرزد
سرنگ در دستانم لیز می خورد
قلبم به من حمله می کند
و من نگران مرگی نا گهانی هستم

نوار قلب , آواز می خواند
قناری ، سکته کرده است
پدر به من می نگرد
و من با چشمانی نگران
تقدیر را می نگرم
تنهایی
تنهایی
تنهایی

خاطرات , آزارم می دهند
عکس های آلبوم , شکنجه ام می کنند
و من با این آرام بخش های کوفتی
این همه را بر خود آسان کرده ام
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
صفحه  صفحه 12 از 38:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  37  38  پسین » 
شعر و ادبیات

گذری بر کوچه باغ شعر و سخن

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA