ارسالها: 14491
#181
Posted: 16 May 2014 07:33
✿✿✿✿✿
و ناگهان آنچنان دلت میگیرد
که دستت را به پیشانی میگذاری
وهای های
در غمِ نگاهِ بهت زده یِ غریب ترین مردمِ دنیا گریه میکنی
و خدا ،
همچنان شاهد است...
✿✿✿✿✿
لالایی بخوانید
برای زنی که کابوس های شبانه اش را پا به ماه است
شب های سیاه مست
تب دارند و تاریکی و تنهایی
و بیدار خوابی
و بیدار خوابی
و بیدار خوابی
( تا به حال بختک افتاده به جانِ احساست؟؟)
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#182
Posted: 16 May 2014 07:34
✿✿✿✿✿
عشق
همانقدر که بزرگم میکند
و شاد
و امید وار
همانقدر هم تحقیرم میکند
و مایوس
و غمگین
یک روز خوشبختترین آدمِ روی زمین
یک روز
بی ثبات
بی اراده
بلاتکلیف میشوم
یک روز عاشقِ شاعر
یک روز شاعرِ عاشق
یک روز
بیزار از هر چه حرفِ قشنگ
بی* کلام ترین میشوم
تو با منی
خاطراتت با من
تمام این دنیا با من است
عجیب در کنارِ تو
تنها
و تنهاتر
و تنهاترین میشوم
و گرچه عشق زیباترین دلیلِ بودن است
هر روز ، بیش از روزِ پیش
از این زندگی سیر میشوم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#183
Posted: 16 May 2014 07:35
✿✿✿✿✿
یعنی می شود یک شب خوابید
و صبح با خبر شد
غمها را از یک کنار به دار آویخته اند ؟
که اگر اشکی هست
یا از عمقِ شادمانیِ دلی بی درد است
یا از پس به هم رسیدن های دور
یا گریه کودکی
که دستِ بی حواسش ، بادبادکی را بر باد می دهد
کاش می شد
یک صبح
کسی زنگِ خانه هامان را بزند
بگوید
با دستِ پر آمده ایم
با لبخند
با قلب هایی آکنده از عشق های واقعی
از آنسوی دوست داشتن ها
آمده یم بمانیم و هرگز نرویم
کسی که بداند
چقدر جایِ شادمانی های بی سبب در دل نسلِ ما خالیست
( دلم می خواست حرف های امروزم رو واضح تر از این بنویسم ... نشد ... نمیشه)
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#184
Posted: 16 May 2014 07:35
✿✿✿✿✿
برایت خواهم نوشت
از ابهام لحظه ها
از تردید
از حجم مرگ آور نبودنت
از کسانی که ردّ می شوند و بوی تو را می دهند
... شاعرانی که از تو می نویسند و
شعرشان را با نام خودشان چاپ میکنند
روزنامه ها که عکست را درشت می اندازند ، بی* من در کنارت
برایت خواهم نوشت
از حدیث تلخ بغض های تا ابد
از قناعت به یک خاطره ، یک یاد ،یک شب مهتاب
از صبوری من و جای خالی تو و شب های من
برایت خواهم نوشت
حتی تو هم برای من نبودی
حتی تو هم برای من نبودی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#185
Posted: 16 May 2014 07:41
✿✿✿✿✿
بر بام خانه ام خواهم رفت
فریاد خواهم کرد " دوستت دارم "
پدر شکلِ یک ببر می شود
فریاد خواهم زد " دوستت دارم"
کبوتر هایم را به هوا میفرستم
از آسمان خانه ی ما پر می بارد
رو به نقطه های نا مشخصی داد میزنم
آزاد هستید .. آزااااد ... آزاااد
پدر میاید به پشتِ بامِ
ببرش را رها می کند
فریاد خواهم زد " دوستت دارم"
و آزاد می شوم ... آزاااد ... آزاااد
از آسمانِ خانه ی ما دخترِ دمِ بخت می بارد
...
( می گفت من خوشبختم ... تو هم معجزه ی عشق را دست کم نگیر)
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#186
Posted: 16 May 2014 07:42
✿✿✿✿✿
کنج اطاق ننشسته ام
سرفه نمیکنم
سیگار نمی کشم
گریه نمیکنم
به زمین و زمان لعنت نمیفرستم
یادت نمیکنم
عکست را پاره نمیکنم
با شکمِ خالی استکان پشتِ استکان عرق نمی خورم
درد نمیکشم
بی چاره نمی شوم
از دیدن جای خالی تو دیوانه نمیشوم
مثلِ یک کلاغِ مست نشسته *ام
قارقار می کنم
هیچکس بهتر از خودم نمی تواند خبر های بد را به گوشِ خودم برساند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#187
Posted: 16 May 2014 07:43
✿✿✿✿✿
رو به هم
انگار رو به دیوار
بایستیم و سکوت کنیم
سکو و و و و و و و و ت
....
... کدام حرف ؟؟
وقتی کسی پایِ دردِ دلت چهار زانو نمی زند؟
✿✿✿✿✿
من اعتقاد به هیچ روزی ندارم
من معتقد به مردی هستم که هر روز ، هر روزِ خدا ، برایم پدری کرد
پدر جان ... روزت که نه ... هر روزت ... خجسته باد
✿✿✿✿✿
بانو !
برای شما چه فرق میکند
از چشمان او بنویسی
یا از روزگارِ من ؟
سیاه نبود بانو !
حرمت داشت
( حواست باشد وقتِ رفتن همه کسِ یک مرد نباشی )
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#188
Posted: 16 May 2014 07:58
✿✿✿✿✿
صـبـر کن تـا نیـمه شب
تـا خلوتِ کـوچه ها
تـا بی ازدحامی
تـا تنهایـی محـض
تنهایــی محــض
دل بده به تاریکی
گریه کن
گریـه کن
گریـــه کن
برای جایِ خالی کسی که دیگر نیست
کسی که صبر کرد تا نیمه شب
صبر کرد تا تـاریکی
و بـی هیـچ گـریـه ای
بــی هیـــــــچ گـریـه ای
در خلوتِ کوچـه ها گم شد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#189
Posted: 16 May 2014 08:03
✿✿✿✿✿
خدایا
گاهی از این پهلو به اون پهلو بشو بدونم هنوز بیداری
...
...
این تنها بغض من نیست
فریاد خاموش نسلی است
که پدرانشان روزی با پیامبرِ تو به کشتی شدند
از ترس غرق شدن
...
اتفاق بزرگی نیفتاده
برداشت هایِ ما از "غرق شدن" و " نجات یافتن" متفاوت است
کاش می شد "زندگی را ... حتی یک بار " تجربه" میکردی
خدایا.....
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#190
Posted: 16 May 2014 08:10
✿✿✿✿✿
نبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند
آرامش عجیبی دارد " مرگ "
می آید
گوشه اتاق کمین می کند
سیگار پشتِ سیگار می کشد
و با قساوتِ تمام عزیز ترین ها را می برد
کسانی هستند ... که هرگز تکرار نمی شوند
حرف هایی هست که معنی شان را خیلی دیر می فهمیم ...
خیلی دیر
✿✿✿✿✿
آدم ها با دلایلِ خاصِ خودشان به زندگی ما وارد میشوند
و با دلایلِ خاصِ خودشان از زندگی ِ ما میروند
نه از آمدنها زیاد خوشحال باش ، نه از رفتنها زیاد غمگین
تا هستند دوستشان داشته باش
به هر دلیلی که آمده اند
به هر دلیلی که هستند
بودنشان را دوست داشته باش ... بی هیچ دلیلی
شادمانی های بی سبب ،
همین دوست داشتنهایِ بی چون و چراست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟