ارسالها: 14491
#191
Posted: 16 May 2014 08:11
✿✿✿✿✿
گاهی وقتها ،
وقتی احساس میکنی
که از نظر روحی و روانی داری به قهقرا میری ،
وقتهایی که خودت رو از جمع میکشی کنار
که تنها باشی و باز توی تنهاییهای خودت میبینی
که از همیشه بی کس تری. همون وقتهایی
که میدونی باید چکار کنی که بهتر بشی ولی نمیتونی ،
یا نمی خوای ،
یا اصلا نمیشه.....
درست همون موقع نیاز داری یکی بیاد دستت رو بگیره ،
از اون گوشه تاریکی تو رو بکشه بیرون،
اشکت رو پاک کنه و... بگه دیگه تنها نیستی،
از همین لحظه به بعد این راه رو باهم میریم.
یک نفر که با قاطعیت زیر گوشت بگه ،
همه چیز درست میشه ، همه چیز درست میشه ،
همه چیز درست میشه. یک نفر که بیشتر از همه دوستش داری،
بیشتر از همه بهش نزدیکی ، بیشتر از همه بهش اعتماد داری،
بیشتر از همه روش حساب کردی ...
چیزی که هست اینه که اغلب درست همون وقت ،
اون یک نفر نیست .
درست همون وقت دست یک نفر دیگه رو گرفته داره میره
یک گوشه دنج و تاریک .
درست همون وقت داره برای یکی دیگه اشک میریزه ،
یا اشکهای یکی دیگه رو پاک میکنه.
درست همون موقع داره یکی دیگه رو نجات میده ...
اینه که بهتره یاد بگیری که حتی توی
مراحل بحرانی زندگیت زیاد روی کسی حساب نکن
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#192
Posted: 16 May 2014 08:12
✿✿✿✿✿
آدمهایی که شما را ترک میکنند
غریبه هایی هستند که یک روز با شما آشنا میشوند
با افکارِ شما
با حرف های شما
با دستهای شما
با تختِ خواب شما
با رویاهای شما
با تک تک لحظه های شما
یک روز ناگهان حوصله شان سر میرود
دلشان را
و دستهاشان را
و حرفهایشان را
و خوابشان را
پس میگیریند
و غریبههایی میشوند
با خاطراتی که پر میکنند
افکارتان را
دستهایتان را
خوابهایتان را
رویا ها
و تک تک لحظه هایتان را
یک روز ناگهان حوصله ی شما سر میرود
غریبهای میشوید که خودش را ترک میکند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#193
Posted: 16 May 2014 08:14
✿✿✿✿✿
چه آرامشی
وقتی شرافت را در آغوشِ نجیب زادگانِ شریف بالا میاوری...
من آخرین والس را با پدرم رقصیدم
شبِ قبل از حلق آویز شدنش
مادرم مرا به "عشقِ " مردی فروخت
من "عشقِ مادری" را به مردی فروختم
هنرپیشه ی اصلی سریال عشق هایِ سرپایی که باشی
یک سور میزنی به نجابتِ روسپیانِ ساختمانِ پشت راه آهنِ پاریس...
دلگیرم از روزگارِ عجیبِ نا نجیب
✿✿✿✿✿
میروم نردبان همسایه را قرض بگیرم
یک هوایی از نردبان ما بالاتر است
و انگاری همسایه امان به خدا نزدیکتر است
✿✿✿✿✿
وارد زندگیت می شوند
برایِ شب هات قصّه
برای قصه ها شهرزاد می شوند
جزئی از لحظه ها
دلیلِ خنده ها
شریکِ بغض های تو می شوند
بعد یک روز صبح
به طرزِ وحشتناکی کشف میکنی
که دیگر هیچ جا نیستند
جز در شعر های تو
شعر هایی که به طرز غمگینی
هیچکس نمی خواند ... جز خودت
(بیهوده ترین انتظاری که از آشنایی هایِ عقیم مانده ی امروزه می توان داشت ،
به ثمر رسیدنِ یک رابطه است )
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#194
Posted: 16 May 2014 08:41
✿✿✿✿✿
تو نیستی
دل من
قد می کشد
قد می کشد
قد می کشد
به بلندا ا ا ا ا ی همین دیوار
قلب من
در این خانه ی پر سایه !!
کمتر بگو
آفتاب بیا
آفتاب بتاب
بگو
باران ببــــار
باران بــــــــــــــبار
باران ببـــــــــــــــــــــــ ار
( تاریک باد خانه ی مردی ، که نمی جنگد برای زنی که دوستش دارد )
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#195
Posted: 16 May 2014 08:43
✿✿✿✿✿
آدمها ذرّه ذرّه محو می شوند .
آرام ... بی صدا ... و تدریجی
همان آدمهایی که هر از گاهی پیغام کوچکی برایت می فرستند ،
بی هیچ انتظار جوابی ، فقط برایِ آنکه بگویند هنوز هستند.
برای آنکه بگویند هنوز هستی و هنوز برای آنها مهم ترینی ...
همان آدم هایی که روزِ تولد تو یادشان نمی رود.
وهمان هایی که فراموش میکنند
که تو هر روز خدا آنها را فراموش کرده ای.
همان هایی که برایت بهترین آرزوها را دارند و می دانند
در آرزوهای بزرگِ تو کوچکترین جایی ندارند ...
همان آدمهایی که همین گوشه کنارها هستند
برای وقتی که دل تو پر درد می شود
و چشمان تو پر اشک. که ناگهان از هیچ کجا پیدایشان میشود ،
در آغوشت میگیرند و میگذراند غمِ دنیا را رویِ شانه هایشان خالی کنی.
همانهایی که لحظه ای پس از آرامشت ،
در هیچ کجای دنیای تو گم میشوند و تو هرگز نمی بینی ،
سینه ی سنگین از غمِ دنیا را با خود به کجا می برند ...
همان آدم هایی که آنقدر در ندیدنشان غرق شده ای
که نابود شدن لحظه هایشان را و لحظه لحظه
نابود شدنشان را در کنار خودت نمیبینی.
همان هایی که در خاموشیِ غم انگیز خود ،
از صمیمِ قلب به جایِ چشمان تو می گریند ،
روزی که بفهمی چقدر برای همه چیز دیر شده است.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#196
Posted: 16 May 2014 08:48
✿✿✿✿✿
فرار از خانه
فرار از شهر
فرار از هیاهو
فرار از اندیشه هایِ کور
روبه تنهایی
روبه کویر
روبه شبهایِ پر ستاره
و سکوت
سکوت
سکوت
و آغوشی که در تاریکی به رویم باز شود
و آرام زیرِ گوشم بگوید
" پس سلامت کو ؟؟؟ "
✿✿✿✿✿
به نام دخترِ ایران
حقِ سنگسار را از شما میگیرم
حقِ ظلم به زن
حق خرید ِ تن
حقِ فروش او به یکی دیگر
حقِ شلاق
حقِ رایِ نصفه نیمه
حقِ انتخابِ لباس را از شما میگیرم
به نامِ دخترِ ایران
حقِ زندانِ مادران
حقِ مادرانِ زندانی را از شما میگیرم
به نامِ تمامِ دخترانِ ایران زمین
اعلام می کنم
زنِ ایران روزی را به نامش نمیخواهد
زنِ ایران حقِ خودش را میخواهد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#197
Posted: 16 May 2014 08:49
✿✿✿✿✿
دردِ هجوم یک اتفاق خودش را می پیچاند به پهلوهایم .
نمی خواهم بترسم ،
نمی خواهم گریه کنم ؛
ولی نبودنت عجیب سوراخ می کند تقویم روز هایِ بودنم را .
هنوز هم نمی خواهم گریه کنم .
اتفاق که می خواهد بیفتد ،
اختیارِ اشک و چشم و دل و شب و فریاد از دست می رود .
تو از دست رفته ای ،
من از دست می روم .
✿✿✿✿✿
جوری رفتار میکنی
انگار که هرگز نرفته بودی
مثل یک پرنده ، هر جا که دلت خواست پرواز میکنی
جوری رفتار میکنم
انگار که هنوز نرفته ای
مثل یک حشره ی کوچک
گوشه ای کز میکنم
و حواسم به عنکبوتِ بزرگ و سیاهی است
که گوشه ی سقف
سیاه ترین تار دنیا را تنیده
تا به محضِ رفتنِ تو
مرا در خود ببلعد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#198
Posted: 16 May 2014 08:51
✿✿✿✿✿
هنوز زیبا ترینی
هنوز خوشبخت ترین
ای همیشه شیفته ی بوی شقایق
ای همیشه رویایت ماه و مهتاب
ای همیشه عاشق
جایِ رفتگان خالی
جایِ دست هایشان خالی
جایِ دوست داشتن هایشان خالی
ای همیشه خواستنت با جسارت
با این همه صداقت
هنوز با وفا ترینی
هنوز ماندنی ترین
هنوز زیبا ترینی
هنوز خوشبخت ترین
هنوز عاشق ترینی
✿✿✿✿✿
آدمهایی را که زیاد دوستت دارند ،
بیشتر دوست داشته باش
و آنهایی را که زود ترکت میکنند ،
زودتر فراموش کن
زندگی همین است
تعادل میان عشق و نفرت
تعادل میان بودنها و نبودن ها
تعادل میان آمدن*ها و رفتن ها
زندگی مرزی ست که میگذاری تا کسی هستی تو را نیست نکند
مرزی برای آنهایی که میگویند
" دوستت دارم " و " همیشه با تو خواهم ماند "
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#199
Posted: 16 May 2014 08:52
✿✿✿✿✿
نقاشی هایش آسمان نداشت
یا اگر داشت ، آسمانش ماه نداشت
و ماه اگر بود ، مهتاب نداشت
و گاهی که مهتاب داشت ، دلداده ای نداشت
چطور عاشق کسی باشم
که عشق را نه در شب می بیند
نه در شراب
نه در پروازِ یک پرنده
نه در دیوارِ همسایه , پر از پیچکهایِ رونده
نه در خنده ی مردی که خسته ست
نه حتی یک ستاره برایِ زنی که دل بسته ست
چطور عاشق کسی باشم
که هیچ رویایی برایِ خوابِ من نداشت
که هیچ نقشی برایِ نقشِ دست هایِ من نداشت ؟؟؟
در این دنیایِ خسته ی خسته
چگونه میتوان عاشق شد؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#200
Posted: 16 May 2014 08:53
✿✿✿✿✿
خســته ترین روحِ دنیــا را دارم
خســـته ، به معنـای وسیـــعِ کلمــه
خســتـه
تنـهـــا
بــی انگــیـزه
و باز خســته
دقــیقـه ای ســکـوتـــــــــ
به احـتـرامِ آدم هایِ شــاد
به احتـرام شـادی های شـما
و بـعد فریــاد می زنـم
خــدایِ خســته ای را
که هیــچوقــتــــــــــ نبود
خــــــــــدااااااااااااا اااااااا
تـنـهــــاااااام ......تـنـهـــــــــــــــا
دقیقه ای ســکـوتــــــــــــ
به احـترامِ آدم هـایِ تنهــا
به احـترامِ تنهــایـی هـایِ شمــا
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟