ارسالها: 14491
#261
Posted: 26 Jul 2014 12:57
✯✯✯✯✯
دلت را توی جیبت بگذار
آدم ها برای جنگ,
دنبال بهانه اند.
✯✯✯✯✯
شعر که می نویسم , زندگی می کنم
قبل وُ بعدش ,
گرگی زخم خورده ام
که در فراقِ یار , زوزه می کشد
✯✯✯✯✯
در فراق آسمان وُ درخت
زار می گرید
پرنده در قفس ؛
آدم ها
به آواز خوش تعبیر می کنند .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#262
Posted: 26 Jul 2014 13:01
✯✯✯✯✯
بودن با من
به نفع توست
و خنده ی چشمهات
که سعی می کنی پنهان کُنیش
مزیدِ بر علت
راحت باش
با لبهات بخند !
✯✯✯✯✯
کنارم که هستی
خیابان ها از ماهیت می افتند
رسیدنی در کار نیست
من ،
شانه به شانه ی مقصدم
قدم می زنم .
✯✯✯✯✯
نیستی وُ دستی نیست
تا لمس کند ,
بال هایِ روییده از بینِ دو کتفم را
من فرشته ای هستم
که از کَسانش جا مانده
تو که یارم بوده ای بگو
آیا قبیله ی من
به بهار رسیده است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#263
Posted: 26 Jul 2014 13:03
✯✯✯✯✯
تا چند شمردن مهم نیست
نارنجکی که از تو مانده
همیشه
تویِ صورتم می ترکد
✯✯✯✯✯
آدم تا این حد بی ملاحظه !
این صدمین شعر نیمه کاره از تو ست
چند بار بگویم
وقتی می نویسمت
از خیالم تکان نخور
✯✯✯✯✯
دلیل سکوت آدم ها
می تواند اندیشیدن باشد
حرفهایی که به راحتی گفته نمی شوند
مثل سیگار کشیدنم
دستش که روی میز مُرس می زند
مثل سینه صاف کردنم
زبانش که لبهاش را نمناک می کند
یا هندسه ی شکست خورده ی پیشانیم
یا موهایِ کلافه اش
پا تکان دادنش
با اینهمه
هر بار نگاهمان به هم دوخته می شود
با چشمهاش برایم لبخند می زند
خوب می دانم
دلیل سکوت او
اندیشیدن به اندوهی است
که دیر یا زود
بازگو خواهد شد.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#264
Posted: 26 Jul 2014 13:06
✯✯✯✯✯
تو بگذار به حسابِ جنونم
اما هر طور حساب می کنم
از روشنایی ات بیزارم روز
از اینکه آدم ها
مرا همانطور که فکر می کنند ,
تماشا می کنند
از اینکه درد دارد و
درد می کنم
از اینکه جز برای خودم
برای هیچکس خودم نیستم ...
بد نیست بدانی
هر بار به خواب می روی
من زاده می شوم
و در میان کلمات زندگی می کنم ,
درست همانطور که دیده می شوم
که درد می کشم
درست همانطور که هستم
تو اما بگذار
به حساب جنونم .
✯✯✯✯✯
دوبار آرزو کردم
که ای کاش مادرم زنده می بود
یکبار چرا که مادرم بود
یکبار ,
چرا که شبیه مادرم هستی
که با او بگویم :
مادر ببین
ببین این زن
چه بیرحمانه شبیه توست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#265
Posted: 26 Jul 2014 13:08
✯✯✯✯✯
بسیارند از من عاشق تر اما
تنها کسی که قدر تو را می داند
من هستم
من که تو را از دست داده ام
✯✯✯✯✯
امید شاید
کبکِ کوچکی باشد
که در پهنه ی سپیدِ علفزار
سر در برف ها فرو برده
اما همین تصویر
به تنهایی
زیبا نیست !؟
✯✯✯✯✯
همین خوب است
به خدا همین خوب است
بگدار قصه گو از هر جای سفر که میخواهد,
مسافر کوچولو را بخواند
بی خود دنبال توجیه آدم بزرگ ها نباش
آنها نسل هاست ناجور شده اند
بیا به گلدانی دلخوش کنیم
که بی بذر
از احتمال گل,
هنوز خاک را بغل گرفته
باور کن چیزی از شازده کم نداریم
یک سیاره میخواهیم
و غروب بی منت آفتاب
برای خوب بودن بهانه نگیر
بیا ...
شال گردنم برای تو
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#266
Posted: 26 Jul 2014 13:10
✯✯✯✯✯
امروز که من
دریا هستم و تو
مسافری از تابستان
جوری بی قاعده در من باش که انگار
می خواهی حل شوی در من
فردا که دوباره عزم دریا کنی شاید
من ,
نمکزاری داغ باشم و تو
عطش تابستان
✯✯✯✯✯
بهترینِ یادها است
وقتی بی دلیل
به تو فکر می کنم ؛
این یعنی
تو در فکر کردن به من
از خط قرمزها عبور کرده ای.
✯✯✯✯✯
از دروغ هات سیر نمی شوم
همیشه ترد وُ تازه اند
مثل شیرینی های مادر بزرگ !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#267
Posted: 26 Jul 2014 13:17
✯✯✯✯✯
با این وجود که همسایه ایم
دنیایِ ما
تناسبی با هم ندارد
حیاتِ تو
در مرگِ من خلاصه می شود
البته ,
شکایتی ندارم
مردابی که نیلوفرها را بغل گرفته
محل شکارِ مرغابی ها است
✯✯✯✯✯
با کفشهایِ غبار گرفته ام
خاک را می کاوم ؛
مردم فکر می کنند
منتظر کسی باشم
اما من ،
در جستجوی خودم هستم
خودم را می کاوم .
✯✯✯✯✯
اینکه جا می گذاری ام
اینکه سعی می کنی , جا بگذاری ام
در دود
در ازدحام کافه هایِ شلوغ
در چهره هایِ خوبی که :
" ببخشید ! عجیب شبیه کسی هستید "
اینکه جا می گذاری ام
رسم فراموش کردن نیست
اینکه در تمام جهان
بی تو با همیم , رسم قشنگی نیست
مردانه بگویم :
اینگونه که جا می گذاری ام
بدتر ,
دلم تنگ می شود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#268
Posted: 26 Jul 2014 13:23
✯✯✯✯✯
دور می شوی
آنقدر دور
که گم کنم تو را
که اشتباه بگیرمت با دیگران؛
اما نمی دانی از دور
طورِ دیگری زیبایی
طورِ دیگری پیدا
✯✯✯✯✯
از لابه لایِ دنده هایِ سینه ام
سبزه هایی تازه جوانه می زنند ؛
ببین چقدر دلم ,
منتظرت بوده است .
✯✯✯✯✯
از تُنگِ تنهایی بیرون نمی پَرد
ماهیِ کوچکی که دریا را
در خودش یافته .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#269
Posted: 26 Jul 2014 13:26
✯✯✯✯✯
تویِ عکس هاش ژست می گیرد
انگار مجبور باشد ژست بگیرد
انگار که کسی
برای هیچی ژست بگیرد
من اما
همین که ژست می گیرد را دوست دارم
همین که می داند
برای هیچی ژست می گیرد را
دوست دارم
✯✯✯✯✯
به گذشته فکر می کنم
نبوده ای
امروز هم که نیستی؛
دیگر چرا به آینده فکر کنم
وقتی قرار است آنجا هم نباشی .
✯✯✯✯✯
کجایِ غم پرسه می زنی ؟
که در دورترین فاصله ها
از کنارم عبور می کنی
نگاه کن
من از اندوهناک ترین جای جهان
نگرانِ تو ام
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#270
Posted: 26 Jul 2014 13:27
✯✯✯✯✯
دوستت دارم یا نه , چه فرقی می کند !
اصلا این حرف ها به چه درد می خورد , جز خودِ درد
یکی زندگی می دهد
یکی زندگی می کند
می بینی
زندگی با هر فعلی صرف می شود
حتی این نوشته ی سیاه پر از زندگی است
حتی ...
حتی گفته اند مرگ شروعِ یک زندگی است
ما احمقانه انتخاب کردیم
تو زندگی را زهر مار کردی
من کوفت کردم
دوستت داشتم یا نه ,
چه فرقی می کرد !
وقتی زندگی با هر فعلی صرف می شود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟