ارسالها: 14491
#281
Posted: 3 Aug 2014 20:49
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
وقتی احساس بی کسی می کرد
ترانه ای غم انگیز زیر لب می خواند
طوری که از یک شهر فاصله
شیون کوه به گوش می رسید ,
باد را می شد دید
که سرش را به شیشه پنجره می کوبد
و ساکنین سینه ی من
عزایِ عمومی اعلام می کردند.
این روزها که از تنهایی با خودم حرف می زنم
تازه می فهمم
اندوه,
مادر من بود
وقتی زیر لب ترانه می خواند
وقتی احساس بی کسی می کرد.
تازه می فهمم
اندوه,
وظیفه ای است
که همیشه یکی به دوش می کشد
یکی شبیه مادرم
که ترانه ای غم انگیز زیر لب می خواند
یکی شبیه پدرم
با کتابی در دست که هرگز ورق نمی خورد
شبیه من
که با خودم حرف می زنم
یا کسی شبیه تو
مثلن خودِ تو
که این شعر را می خوانی .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#282
Posted: 3 Aug 2014 20:53
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
چقدر شبیه من است
این اتوبوسِ پیر
که تا آخرین صندلی
پُر می شود
از مسافرانی که نمی دانند
سفر
رسیدن نیست
و با چشم هایِ نیمه باز
مقصد را انتظار می کشند
آه
پیاده شوید
پیاده شوید از من
فکرهایِ بی سرانجام
مسافرهایِ بی مقصد
این اتوبوسِ پیر
خراب شده دیگر
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#283
Posted: 3 Aug 2014 21:12
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
مثل نگاهی که قفلِ کسی می شود
و کلیدش گم ...
دوستم داشته باش
من
با پایان هایِ باز بی میانه ام .
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
چه بی صدا در سینه ی من ,
آرام گرفته ای
و چه بی گریز در آتشم من .
گاه می پرسم از خودم
نکند گلوله باشی ...
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
مبهوت می کنم همه را !
گاه که از انتظار
دور
دور
دور
می آیی,
لم می دهی در چشمهای من .
اگر نه
منِ بد صورت وُ اینقدر تماشا !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#284
Posted: 3 Aug 2014 21:12
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
نه که بهانه گیر باشم
اما ,
می شناسی مرا
به سر|َم که بزند
قلب|َم هم از کار می افتد
که اگر خیلی دیر کنی
دیوانه بازی در میاورم
سیگارم زیاد می شود
خواب وُ خوراک|َم کم
که جای شعر مرثیه می نویسم
و هی آهنگِ غمگین گوش می دهم
اصلن با خودم هم لج می کنم
می روم با کسی دیگر
لباس هایِ آنچنانی می خرم
موهایم را مدِ روز درست می کنم
و می گویم دوستت دارم
به هر زنی که ببینم
از این مهمانی به آن مهمانی
ویسکی می خورم تا خرخره
و تمام زن ها را می خندانم
می دانی که
زنی را بخندانی اگر ...
می گفتم
آدم که زیاد منتظر بماند
حوصله اش از انتظار هم سر می رود
قید دل|َش را می زند
می رود پیِ زندگیش
من اما می روم پیِ دیوانگیم
که اگر بیایی هم نمی شناسمت دیگر
که به یادم نمی ماند چیزی از تو
حتی اسمت
نه که بهانه گیر باشم اما
جانِ خاطراتمان
بهانه دستم نده
من فقط تو را می خواهم
تا از تک وُ تا نیافتاده ام
زودی بیا
حوصله ام سر می رود ها.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#285
Posted: 6 Aug 2014 17:10
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
فرقی نمی کند
خانم یا آقا
زندگی کم دارد
رویا خانم
یا
آقایِ رویا را
امروز به خودم گفتم اگر
خیال کم بیاورم ؟! ...
کاش قرصِ جوشان بود خیال
کاش جایِ زخم ,
چسبِ رویا نه ؟
آنوقت
تو را نمی دانم
من اما می شدم
جک گنجشکِ
دزدِ داروخانه هایِ کارائیب
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#286
Posted: 6 Aug 2014 17:54
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
این روزها همش
کارهایِ آبی به سرم می زند
آسمان می شوم ,
بی لکه
بی پرنده
دریا می شوم ,
بی موج
بی ماهی
گاهی ته جویده ,
خودکار می شوم
بی جوهر
بی صاحب ...
چند وقتی ست
از خودم می ترسم
بیا ...
تا کارهایِ قرمز به سرم نزده.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#287
Posted: 6 Aug 2014 17:56
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
از یار بگویم,می شناسی
از عشق ,
از هجر بگویم , بلدی
از فراق ,
کشیده ای.
که اگر نمی دانستی,
یار
مجهولی بی انتظار بود ,
بی درد
که اگر نمی شناختی,
تیزیِ شعرم
سینه ات را نمی برید
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
سیگار می کشیدیم
که انتظار نکشیم
که نفهمیم چقدر طول می کشد,
رسیدنش.
چه می دانستیم
قرار است
با انتظار , سیگار بکشیم
و دیگر منتظر کسی هم نباشیم.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#288
Posted: 6 Aug 2014 17:57
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
می دانی شهریار,
تو و پرنده
هر دو چراغ های روشن را می بینید
و هر دو جریان را نمی بینید
اما درخت هم نباشد
پرنده را ترسی نیست
بر کابل هایِ فشار قوی می نشیند
و تو شعر|َش را می گویی.
می دانی ,
زیادی بهانه گیری
معامله ی پرواز کاملن منصفانه ست
با اینهمه , پریدن
فعل تنهایی نیست.
شهریار ,
پرنده گرچه با جغرافیایی بالاتر
اما
با همان یک چشم که تو ,
به غروب نگاه می کند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#289
Posted: 6 Aug 2014 17:59
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
تو
از آنچه من شعر می کنم
بی اندازه زیباتری
راستش وقتی به تو نگاه می کنم
خودم را احمقی می بینم
که می خواهد آسمان را
توی کمُدش جا دهد
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
چوبی آتش گرفته ام پریا
نیم بیشتر سوخته ...
تقلایِ نجاتم چراست , نمی دانم !؟
آنقدر هستم که خاکستر نشوم ؟
کاش بعد از اینهمه سوختن
زغالِ کرسیِ خانه ای در یوش شوم.
پریا احساس می کنم
شعری نیما هستم
که در حافظه ی مُرده ای جا مانده ...
پریا
پریا
چه کسی به یاد می آورد
آخرین ببر مازنی که می خواست
نسل اش را نجات دهد .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#290
Posted: 6 Aug 2014 18:00
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
بعضی فاصله ها را
فقط باید دید , تخمین زد
و حتی اگر دست یافتنی بود
باید گفت : دور است , خیلی دور
و آنجا را همانطور که دل می خواهد تصویر کرد
همه چیز امکان دارد
این سخاوتِ نقطه هایِ بعید است
آدم باید سرزمینی
مختصِ رویاهایش داشته باشد
اگر نه رویاها کجا پا بگیرند
تو گم شده ات را کجا پیدا کنی
او بر کدام چمنزار با پاهایِ نداشته اش بدود
اصلن
تکلیف من که هر ثانیه
برای مادرم دلتنگم چه می شود
بعد هم
مگر امید چیزی غیر از این هاست
و مگر امید سوختِ فرداها نیست ؟
آدم باید سرزمینی
مختصِ رویاهایش داشته باشد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟