ارسالها: 14491
#291
Posted: 6 Aug 2014 18:20
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
ایستاده بر فراز آبشارِ عشق
دوستم نداشته باشی
می پرم ..
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
شورش که در می آید
هیچکس ,
حتی مادر هم جلو دارش نیست
اشک ها عزیز اند , سببِ شعر اند
اما کردار ام در می آید از چراییِ باران ام
کجایی حسین پناهی ؟
مردِ بی قاعده ,
مهربان تر از فهم آدم
جواب کم آورده ام چیزی بگو
بگو اشک هنرپیشه ی تازه کاری ست
که بازیِ زیر پوستی نمی داند
بگو گریه بلیتِ برنده ی نازی ست ,
وقتی می خواهی شعر بنویسی
بگو ...
نمی دانم بگو چشم هایِ خیس
بهانه ی رُستنِ بابونه اند
کوچِ موفقِ درنایِ پر شکسته اند
رسولانِ بی معجزه اند
حرفی بزن
از آن حرف هایِ مثلن صد تا یک غاز
چیزی بگو
تو خوب می دانی برایِ دلیل گریستن
یک بهانه ی کودکانه
مرا بس است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#292
Posted: 6 Aug 2014 18:21
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
لاکردار گاهی بدقلق گم می شود ,
نمی دانی کجا جا گذاشته ای
از زیر تخت می گردی پی اش تا ظرف غذا توی یخچال
نیست که نیست ...
کم حرف پُرفکر کاغذ خط خطی می کنی
پاره می کنی
مچاله می کنی
راه می روی از این سرِ اتاق تا آن سرِ پذیرایی
پای ات لیوان چای می اندازد
دست ات در می کوبد
خوب می دانی تنها راه انتظار است
اما خواب هم کلافه ات می کند
بیرون می روی می خواهی خانه باشی
خانه , بیرون
همه چیز عین دیروز است
عین پریروز که یک عالم حرف داشتی برای گفتن
که برای خودت آدمی بودی
اما امروز نه , کسی نمی داند چه مرگت شده
امروز برای تو هیچ هم عین دیروز نیست ...
بعضی گم شده ها گفتن ندارند
اما با نبودشان
آدم دیگر آدم خودش نیست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#293
Posted: 6 Aug 2014 18:22
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
دنباله دار بود
ستاره ای که از آن
آرزو کردمَت
حالا عمری است
کارم شده
دنبالِ تو گشتن
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
به چه دلخوشی
به دست هایی که از مادر جدایت می کنند؟!
از هم کیش سوایت می کنند؟!
لبخند آدم ها را به خود مگیر
که با خونِ دلت
یلدا می گذرانند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#294
Posted: 6 Aug 2014 18:24
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
روزی یکی از ما
تو را پیدا می کند
درد می ایستد
و جهان با آفتاب
سمت غروب می رود
روزی یکی از ما
تو را پیدا می کند
و در تیتراژ پایانی
نام همه ی ما را می نویسند
روزی یکی از ما
تو را پیدا می کند
یکی از ما که
شعر می نویسیم
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
حالا که مُرده ام
یک ببخشید به من بدهکاری !
دیگر هیچ وقت ,
هیچ وقت بی هوا نرو .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#295
Posted: 6 Aug 2014 18:25
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
سُر می خورند بر فرشِ نیلی آسمان ستاره ها
باد تاب می دهد شهابِ گریزان را
سویِ آروزهایِ سقط شده
الاکلنگ ماه وُ خورشید
ادامه دارد ...
ادامه دارم در تو
که تنها بن بست را می فهمی
چه لذتی دارد ؟
شاپرکی را درون شیشه انداختن
پرواز نباشد , پروانه دیدن ندارد
تو را خرده ای نیست
همه سرگرمی می خواهند
حتی خدایی که از تنهایی
حوصله اش سر رفت
و مشتی از ما را
در قوطیِ زمین ریخت
کسی چه می داند
شاید او را هم خدایی دیگر
در شیشه ی آسمان انداخته باشد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#296
Posted: 6 Aug 2014 18:26
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
اینکه عاشقم باشی
اینکه عاشقت هستم
برای من کافی بود
برای تو لازم
کافی اما ،
نه
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
شاید کنار جاده ای ایستاده باشد
سرِ کوچه ای
دمِ دری
شاید تویِ اتاقی ایستاده باشد ,
چه شورانگیز!
شاید همین حالا
همین حالا که دارم می نویسمش
کنار دستم ایستاده باشد .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#297
Posted: 6 Aug 2014 18:34
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
فاحش ترین گزینه ی اشتباهِ یک سوالَم
که حتی به عمد علامت نمی خورد
تو بگو
با این حیاتِ پوچ
جز تماشا چه باید کرد !؟
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
حریم سینه ام دایره ای است
که اهمیتی ندارد,
با چه شعاعی رسم می شود؛
تو,
همیشه در مرکز آن ایستاده ای.
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
بطری ای از تو پُرَم
با بیشترین توان دستت
به دریا بیانداز ...
مرا در ساحلی ,
پیش پایت بازخواهی یافت .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#298
Posted: 8 Aug 2014 08:42
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
تو خوب می دانی که اندوه ما
از کهن ترین ریشه هایِ جهان عمیق تر است
همین است که بی چشم داشت
در سایه ات به ما امان می دهی
همین است که سایه هامان را
در سایه ات پنهان می کنی , درخت تناور
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
رفته ای وُ " من ,
می خواهم تنها باشم "
با تمام حرف هایِ عاشقانه معادل شد .
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
به فاصله ها حسودم من
تو هر جایِ دور از من که باشی
همنشینِ فاصله ها هستی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#299
Posted: 8 Aug 2014 08:44
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
کشاورز پیری ست عشق
که زمینش را فروخته
دختر یکدانه اَش را عروس کرده
و در همکفِ آپارتمانی کوچک
نزدیک دخترش ,
تنها زندگی می کند
تنها خرید می کند
پارک می رود
تنها قدم می زند
و هر شب
خوابِ پوپک وُ چلچله می بیند
خوابِ خوشه وُ خشت ...
کشاورز پیری ست عشق ,
که تنها زندگی می کند
و تنها ,
خواب می بیند .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#300
Posted: 8 Aug 2014 08:45
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
برای آغاز
باید آماده شوی
کار سختی نیست
شکل پرنده ای باش
که می خواهد از شاخه ای بپرد
شکل موجی که خیز برمی دارد
مثل یک تولد
یک بهار
مثل صدای حول حالنا پایِ هفت سین ...
به همین ساده گی,
آغاز کرده ای
همچون کودکی
که اولین کلمه را می گوید.
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
از انحراف چشمهات
سمتِ جاذبه ها
بغضی ست مرا
آمیخته با تحسینِ زیبایی
تمامم را در آینه مرور می کنم
نه
نه
نه
دنیایِ آدم ها
گوژپشتی چنین بی حاشیه را
نمی خواهد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟