ارسالها: 14491
#301
Posted: 8 Aug 2014 08:53
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
سر جمع
سی ثانیه طول می کشید
باز وُ بسته کردنِ کُلتِ کمری
همین فرصت برای گرگ ها کافی بود
تا اشتیاق مرد به مرگ
حادثه , قلمداد شود
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
برای جمعِ تان ساز ناکوکم
اما با تک تکِ تان هم دست
ساحل نشسته ای چشم به آب مانده
به من بزنید نهنگ ها
من ,
خودِ خودکشی ام
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
گفــــته باشــــم
حال پرسی هات
که پیغام گیر تلفن را سیر کرده
مُـفـــــت نمـــــــی ارزد
آن سوی دوری هایِ دنیا هم باشی
باید خــــودت بیـــایی
حج که به سفارش قبول نیست !!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#302
Posted: 8 Aug 2014 08:55
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
اینجا "فرود" گاه است , پس چرا می پری ؟!
هوا
پیماییدن ندارد
وقتی بر استواریِ پُر شکِ زمین
کسی بکر تر از هر ناشناخته ای
برای تمامِ سوالهایت , استوار
جواب می شود
چگونه تن به احتمال سقوط می دهی ؟
مگر آنسوتر از مرزها ...
صبر کن ببینم
مگر طمطراقِ علاقه اهمیتی دارد؟
تا یادم هست پدر جز ذاتِ کلمه با من چیزی نگفت !
گفته باشم هفت کُره آنطرف تر هم بروی
زندگی همین است
انتظار
انتظار
و انتظار برای پریدنی دوباره
برای چه|َش هم اصلن مهم نیست
کاش آسمان را به ماندن بهانه می کردیم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#303
Posted: 8 Aug 2014 08:57
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
با ساعتی که این بار با رفتنم تنظیم شده
ایستاده اَم
بر سنگهایی که با تو وا نکنده ام ...
در نگاهم
شیطنت کودکی ست
که ارتفاع را می بیند
اما نمی فهمد .
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
می آیی
یک کاسه کرده تمام صداقتت را
ساک بسته ای به خاطره , شیرین
تمام قد لامسه که خلاصه برداری از موقت حضورش
بیماری را دست به سر کرده
می زنی به هر کوچه که به سلامت سلام کند
به رسم خوش سفری یکپارچه خنده و فکاهه
رو راست با همه
چپ افتاده ای با بودنت
از خودت می زنی که همراه باشی وُ باقی کم , نــــــــــــــــــــه
کسی تو را نمی بیند
نمی بیند که گلوله گلوله از اشک می خوری
نمی بینند تو راحت تر از خانه ی پدری
صد و هفتاد سانتی متر گریه می شوی , گریه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#304
Posted: 8 Aug 2014 08:59
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
صبوری هم حدی دارد کبوتر ها
بزنید قیدِ گنبد ها را
گوشِ دست راستی های خدا
آنقدر از سفارش آدم ها پُر است
که رویای پرواز
نسل هاست بر صندلی چرخ دار
خواب پَر می بیند
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
گاهی کم می آورم
این که هی بنویسم بنویسم
خودم را بی گربه نره
بی روباه مکار
گول بزنم
سکه سکه احساسم را بکارم
به امید سبز شدن
چه فایده
وقتی از دروغ جوانه زدنت
حتی دماغم هم دراز نمی شود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#305
Posted: 8 Aug 2014 09:01
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
نِق می گیرم وُ بهانه
رنگم می پرد به هر کسی که فکرش از تو عبور کند
دهانم خشک
ترک ترک لب هام
از حالم نپرس
که روزه ندارم
تو چشم به چشمم داده ای
ببین
نه نه نبین
بگذار محضِ پارسی این جمله را کامل بگویم
چشمهات کردارم را درآورده
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
به شرافتم قسم شاعر نیستم
می نویسم تو
خودش شعر می شود.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#306
Posted: 8 Aug 2014 09:03
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
همه چیز از رنگ وُ رو رفته
مو های پدر
عکس ها
تخم مرغ ها!
حتی تنهایی هم
مثل سابق
مزه نمی دهد.
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
نبودی همسنگر خاطره
تنهایی ...
فتحم کرد .
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
به رسم ایستگاه و انتها
دست تکان می دادم
روی ریل می ریخت,
التماس انگشت هام.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#307
Posted: 8 Aug 2014 09:05
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
از اینجا
تا عرض جغرافیایی تو
هرچقدر می خواهد طول بکشد
حساب مساحت انتظار
با من
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
ماهیِ کوچولو یادش مانده ,
سرخیِ بوسه هایی
که تحویل عید می دادیم ...
به تنگ می زند , بمانی
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
قهر کرده ای وُ
تمام اتوبان ها ...
مرا سمت خواهشت می برند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#308
Posted: 8 Aug 2014 09:06
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
بَدم می آید از این که خودت نیستی
بدتَرم می آید از اینکه خیال میکنی نمیفهمم خودت نیستی
از این پیش بینی چِندشم میشود
از اینکه تمام روز به حرکت بعدی فکر میکنی
به حرف بعدی
رفتارِ بعدی
به اینکه باشی یا نباشی
لبخند بزنی یا نه
دستم را بگیری یا نه
یادم کنی یا نه
جوابم را زود بدهی یا با تاخیر
حسِ احمق ها را دارم وقتی مرا جلو تر از خودم قدم میزنی
وقتی خودت را زودتر از من برای من آماده کرده ای
وقتی که می دانی باید باشی اما پنهان می کنی خودت را
خلا ایجاد می کنی تا در تو مکیده شوم
پر از حرف و تعریفی پر از گفتنی
می بینی سراپا گوشم وُ لال مادر زاد
سکوت میکنی تا کلمه ها از چشمهات به خیابان ها سرریز کند
داغی سرکوب واژه ها لبانت را خشکانده
میفهمم کنجکاو منی اما نگاهت حیرت عابران را دارد
مغازه ها
تابلو ها
آسمان
آسفالت
هر چه غیر من باشد
می دانی سر از رقص در نمی آورم
حین هیاهوی میهمان ها با رقص خلوت میکنی
تا در هزار توی ازدحام اندام ها دنبالت بگردم . . .
.
.
.
دلت را دزدیم اما تو تمام مرا دزدیدی
در این شطرنج که بازی می کنی
شاه دزد تویی وُ من
سربازی پیاده
که به هوای گلوله بربلندای خاکریز
خبر دار ایستاده
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#309
Posted: 8 Aug 2014 09:06
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
گاهی باید خودت را دست به سر کنی
جوری که سیم آخر پیش از تو خودش را پاره کند
چراغ قرمزها را سبز رد کنی
برای پلیس هایی که بای بای می کنند دست تکان بدهی
حتی اگر مِیلت کشید نامربوط بگی بهشان
چه عیب دارد یکبار هم به غیرِ تو بربخورد
درهایِ پشت سرت را محکم بکوبی یا چارطاق باز بگذاری
آینه ها را ندید بگیری
سرت را پایین بیندازی وُ به خودت جواب سر بالا بدهی
هر چه گفتی جواب بدهی :
چه می دانم
نمی دانم
شاید
بیخیال ...
خلاصه حسابی نیستی کنی
عوضِ تمام کسانی که بودنت را به روشان هم نیاوردند
که با تمام کوچکیت نظامی ایستادی کنارش تا به چشمش بیایی وُ او تو را ندید گرفت
مثل ته مانده یِ قهوه هایِ بهانه
که به فنجان هایی می ماسند که از میز جمع می کند بی خیالیِ کافه چی ها
عوضِ اویی که تو را به شعاع بودنش راه نمی داد اما
دلشوره هات تو را در دورترین دوریِ قابل رویت شکیبا می ایستاند
که برای چشمهات سرابِ بودنش عینِ بودن بود
.
.
.
می دانم
این کارها دماغ کسی را نمی سوزاند
اما
بعضی وقت ها خیالِ تلافی حالِ آدم را خوب می کند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#310
Posted: 8 Aug 2014 09:09
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
چه ساده گورم را می کَنی
با دست خالی وُ
چشم خیس ..
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
بال هایِ شکسته ام
قدرت نمی خواستند
پَر پَر می زدند به انزوای عقاب
چه بی وقت
شکارِ چشم هات شدم
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
انگار مادر
به عادت گذشته های دور
در دلم رَخت می شوید
نکند رسم انتظار ,
ایستگاه و ساعت نیست !؟
روی ریل بایستم وُ چشم به راهی کنم ,
می رَسی ؟
پـــــــــــــــــــــــایان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟