انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 34 از 38:  « پیشین  1  ...  33  34  35  36  37  38  پسین »

گذری بر کوچه باغ شعر و سخن


زن

 
♤♤♤♤♤

زل زده ام به آتش ...
من که سرخی ام را به تو داده بودم
در عوض تمام زردی احوالت
پس آتش چکاره بود این وسط
نکند سرخی مرا دزدیده است
سوخت ...
تمام شد ...
کاش موقع پریدن
کمی حواست به جیب هایت بود
و گونه هایت
و من دلخوش می شدم به اینکه ...
مانده از من هنوز ،
پیشت...


♤♤♤♤♤

و زمین ...
بوسه می خواست از "رود" ...
فریاد زد بلندتر لطفا ...
و "رود" ...
"آبشار" شد ...
برای بوسه ای کشدار
.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤

شاید زبان بهار "شیر فهم" ات کند بانو ...
گیلاس ...
شکوفه پوشیده
چنار ...
روسریِ سبزش را تکان تکان می دهد
دو ماهی قرمز ...
به کوری تُنگ،
دریا می پاشند به روی هم
سنبل ...
قید نان را زده
با باد می رقصد
سحر قد کشیده
شب کوتاه آمده
و چلچله ای آنطرفتر
گرد غربتش را می تکاند
راستی ...
"می خواهمت تا ابد " به بهار چه می شُد ...
بی خیال ...
می ترسم بخواهمت دوباره زیاد
و "ابد" ...
زمستانی بیش نشود
و آخر سر ...
تلی از برف
جا خوش کند روی نیکمت ...
.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤

و بهاری آمد ...
کودکی شو جانا
و به انگشت اشاره تو ببند
نخ تابیده به یک مهتابی
بزنش گرم به ادراک هوا
سبزه را جای لگد
بسپارش به نسیم
و برقصان با باد
و بدان دایره ی عمر فقط یک ذهن است
نکند در عوض شادی و یک حس نجیب
همه اطراف تو را غصه و ماتم گیرد
پس بخندد جانانم
با تکان انگشت
تو درودی بفرست
به "چنار" و به " نسیم "
دست باران در دست
شانه کن موی بلند علفی
غرق شو تو میان هوس گندمزار
و بسان زنبور
شیره رازقی و سوسن را
بچشان بر خورشید
و بهاری آمد ...
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤

تو گیسو کشیده بر ذهن ِآسمان،
چونان شبی پوچ، خالی از اختران

نه از کور سوی مهتاب مانده دیداری
نه از چشمک هاله و کیوان، خبر داری

چگونه شد که شب شد، سیاه شد ...
تمام جامانده خاطرات، تباه شد ..

فسون شد فهم آبی و باز ِ این آسمان
نگون شد اقرار نیلی رنگین کمان

چگونه شد متروک این و آن شدی
سیه فام سرمه، به چشمان غم شدی

دوباره ناله سر داد باغ از احتراق خزان
و" کر" شد دو گوش معشوق، که جانا بمان بمان

از این هجرت سیاه چه سود تو را حاصل
که مانده منی محزون، گهی زرد و گه باطل
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤

همیشه پای یک چیز می لنگید
مثلاً ...
تو سبز دوست داشتی و من آبان را

تو عزمت جزم بود برای رفتن ...
و من رسوخ شده ام میان یک ماندن،

تو منطقت خوب بود
و من شعرهایم

تو اشک هایت از سر شوق بود
و من به تلخی ام حالم می خندیدم

و آنقدر تفاوت بود میان ما ...
که سنگریزه شدند

و افتادند زیر همان پایم
که لنگ شده گویی ...
از ایست یک ناگهان رفتت
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤

و چند روز پیش ...
باد دفترم را بُرد،
فکر می کردم تمام شهر ...
عاشق می شود با پخش شعر هایم !
نگو باد ...
سر به هوایش کرده بود ...
برای یک عروسی میان زمین و هوا،
و چند روزی ایست ...
که باران ...
اسم تو را شره می کند...
حالا خیالم راحت است،
تمام شهر ...
چه بخواهد یا نخواهد ...
باید عاشقی کنند ... عاشقی ...


♤♤♤♤♤

یکی "زیر" ...
یکی "رو" ...
چندین "گره" را رها می کنم ...
و باز "زیر" و "رو" ...
تو فکر می کنی دوباره "شال"ی در کار است ...
و من ...
بی هیچ کلاف سر درگمی ...
مزه مزه می کنم تمامت را،
چقدر بلند و شیرین است ...
وقت هایی که " با هم" ایم ...
کم آوردم ...
بیشتر "نخ" بده...
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
♤♤♤♤♤

ستاره ای عاشق "ماه" شد ...
"دُب" اش را رها کرد ...
نزدیک شد ...
نزدیک شد ...
چه می دانست ...
ابری عاشق تر است ..


♤♤♤♤♤

به دفتر شعرم نگاه کردم ...
دو "خط" جا داشت هنوز ...
دو خط موازی ...
لبریز از وصال ...
خدایی کردم اینبار من ،
قلم سست شد !
جوهرش چکید !
خطوط گره خوردند به آغوش دفترم ...
و از آن روز تا بحال،
بوسه میدهند به هم ...
موازی تر از همیشه ...
کاش باران هم !...
ممتد بود میان ما ...
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤

در همین نزدیکی ...
و کمی مانده به بارانی نرم ...
بوستانی ایست پر از همهمه ی شاپرکان
جاری از حس نجیبِ لادن
مملو از لالاییِ باد ...

در همین نزدیکی
چند قدم مانده به عطر زنبق
افرا و سپیدار بجای شکوِه،
با سلامی به پرستور هر روز ...
روی هم می بوسند

در همین نزدیکی
وسط سبزیِ باغ
پشت یک کندهِ درخت پیری ...
چند تایی هست هنوز
پیچک رخت فرو بسته به جان سحری ...

در همین نزدیکی
طبع من گل کرده
سفره ی خاطر من
میهمان می خواهد
سفره ام خالی نیست ...
یاد تو هست .... هنوز
.
.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤

زندگی ...
من با تو ...
زندگی ...
"ما" و کمی حس نجیب ...
حس ِ جامانده میان دو نگاه ...
یک طرف نیم رخت سمت ِ نسیمی شب تاب،
و منی خیره به رقص مویت ...
لابه لای مهتاب،
زندگی ...
"ما" و بلندای خیالی مسرور ...
جایی وسط باغچه ی کاشته نور ...
یا کنار "تارا" ...
تا شود کور ...
دو چشمان سیه چاله ی ِ شور ...
زندگی ...
ساده و صاف
مثل آب ...
مثل آئینه ی رود ...
مثل باران که جدا گشته ز نیلی ِ کبود
و کمی "ما" بودن ...
پشت ... به هر بود و نبود ...
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤

و یک فیلم رُومانس ...
مَرد با یک نگاهِ " بَم"...
پُشتش را می کند به سمتِ زن،
و چه ساده می گوید :
" دیگر همه چیز بین ما تمام شده است ..."
و بیرون از سالن نمایش،
یک فیلم دیگر است...
عاشقانه تر...
ابر و پنجره هایِ تمام خیابان،
بوسه می دهند به همدیگر آبدار ،
ویک موسیقی متن،
" چک چک " ...
" چک چک " ...
کاش از اولِ پاییز، بجایِ سینما ...
می آمدم کنار همین نیمکت،
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 34 از 38:  « پیشین  1  ...  33  34  35  36  37  38  پسین » 
شعر و ادبیات

گذری بر کوچه باغ شعر و سخن

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA