ارسالها: 23330
#21
Posted: 19 Aug 2013 21:05
شماره ۵۵
یاد تو کنم دلم چنان برخیزد
که امید به کلی از جهان برخیزد
آیا بودا که از میان من و تو
ما بین فراق از میان بر خیزد
شماره ۵۶
چندان برو این ره که دویی برخیزد
گر هست دویی، به رهروی برخیزد
تو او نشوی، ولی اگر جهد کنی
جایی برسی کز تو، تویی برخیزد
شماره ۵۷
دنیا مطلب تا همه دین ات باشد
دنیا طلبی، نه آن ، نه این ات باشد
بر روی زمین، زیر زمین وار بزی
تا زیر زمین، روی زمین ات باشد
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#22
Posted: 19 Aug 2013 21:11
شماره ۵۸
از شبنم عشق خاک آدم گل شد
صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
چون نشتر عشق بر رگ روح زدند
یک قطره فرو چکید و نامش دل شد
شماره ۵۹
تا داروی او درد مرا درمان شد
پستیم بلندی شد و کفر ایمان شد
جان و دل و تن، هر سه حجاب ره بود
تن دل شد و دل جان شد و جان جانان شد
شماره ۶۰
صاحب نظران که آینهٔ یک دگراند
چون آینه از هستی خود بی خبراند
گر روشنی ای می طلبی، آینه وار
در خود منگر، تا همه در تو نگرند
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#23
Posted: 19 Aug 2013 21:18
شماره ۶۱
مردان رهت که سرّ معنیدان اند
از دیدهٔ کوته نظران پنهان اند
این طرفه تر است، هر که حق را بشناخت
مؤمن شد و خلق کافرش میخوانند
شماره ۶۲
مردان رهت واقف اسرار تواند
باقی همه سرگشتهٔ پرگار تواند
هفتاد و دو ملت همه در کار تواند
تو با همه و همه طلبکار تو اند
شماره ۶۳
آنان که ز معبود خبر یافته اند
از جملهٔ کائنات سر تافته اند
دریوزه همی کنم ز مردان نظری
مردان همه از قرب نظر یافته اند
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#24
Posted: 19 Aug 2013 21:21
شماره ۶۴
در مصطبهٔ عمر ز بد نامی چند
عاجز شده از سر زنش عامی چند
کو قوت پایی که مرا گیرد دست
تا پیش اجل باز روم گامی چند
شماره ۶۵
تا حا و دو میم و دال نامت کردند
عرش و فلک و کعبه مقامت کردند
اکنون که به رهبری تمامت کردند
سرتاسر آفاق به نامت کردند
شماره ۶۶
آن ها که زمین زیز قدم ها فرسودند
وندر طلبش هر دو جهان پیمودند
آگاه نمی شوم که ایشان هرگز
زین حال چنانکه هست آگه بودند
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#25
Posted: 19 Aug 2013 21:29
شماره ۶۷
ناکرده دمی آن چه تو را فرمودند
خواهی که چنان شوی که مردان بودند
تو راه نرفته ای، از آن ننمودند
ور نه که زد این در، که درش نگشودند
شماره ۶۸
آنان که مقیم حضرت جانان اند
یادش نکنند و بر زبان کم رانند
و آنان که مثال نای، باد انبان اند
دورند از او، از آن به بانگش خوانند
شماره ۶۹
برخیز که عاشقان به شب راز کنند
گرد در و بام دوست پرواز کنند
هر جا که دری بود به شب در بندند
الا در عاشقان که شب باز کنند
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#26
Posted: 19 Aug 2013 21:39
شماره ۷۰
هفتاد و دو فرقه در رهت میپویند
هر یک سخنان مختلف میجویند
سررشتهٔ حق به دست یک طایفه است
باقی به خوش آمد سخنی میگویند
شماره ۷۱
از هستی خود چو بی خبر خواهم بود
این جا بُدنم هیچ نمی دارد سود
زین مزبله زود رخت بر باید بست
وز ننگ وجود تا عدم رفتن زود
شماره ۷۲
ای ذات تو در دو کون مقصود وجود
نام تو محمد و مقامت محمود
دل بر لب دریای شفاعت بستم
زان روی روان می کنم از دیده دو رود
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#27
Posted: 19 Aug 2013 21:50
شماره ۷۳
عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود
جویندهٔ عشق بی عدد خواهد بود
فردا که قیامت آشکارا گردد
هر دل که نه عاشق است، رد خواهد بود
شماره ۷۴
تا روی زمین و آسمان خواهد بود
حیوان و نبات، هر دوان خواهد بود
تا چرخ و سراسر اختران سیر کنند
نقد تو خلاصهٔ جهان خواهد بود
شماره ۷۵
گر ملک تو مصر و شام و چین خواهد بود
و آفاق تو را زیر نگین خواهد بود
خوش که عاقبت نصیب من و تو
ده گز کفن و دو گز زمین خواهد بود
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#28
Posted: 19 Aug 2013 21:53
شماره ۷۶
سرگشتهٔ تو عقل بسی خواهد بود
بی آن که به تو دسترسی خواهد بود
زین تیره مغاک، دستگیر دل من
هم نور تو باشد، ار کسی خواهد بود
شماره ۷۷
کوتاه کنم قصه که بس مشکل بود
آرندهٔ نامه هم بس مستعجل بود
پروای نوشتن بسی نیز نداشت
دستم که گهی بر سر و گر بر دل بود
شماره ۷۸
ای خواجه اگر کار به کامت نبود
یا خطبهٔ جاوید به نامت نبود
خوش باش و مخور غصه که گر دار جهان
مُلکت شود، از حرص تمامت نبود
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#29
Posted: 19 Aug 2013 22:00
شماره ۷۹
درویش کسی بود که نامش نبود
گامی که نهد مراد و کامش نبود
در آتش فقر اگر بسوزد شب و روز
هرگز طمع پخته و خامش نبود
شماره ۸۰
هر دیده که او عطای حق دیده بود
سر تا قدمش ز نور حق دیده بود
زنهار تو دید هر کسی دیده مخوان
آن دیده بود که حق در او دیده بود
شماره ۸۱
ای ذات منزهت مبرا ز وجود
بر خاک در تو کرده ارواح سجود
چون قطرهٔ شبنم است بر برگ گلی
از راه عدم هر آن چه آید به وجود
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#30
Posted: 19 Aug 2013 22:04
شماره ۸۲
ای ذات تو سر دفتر اسرار وجود
نقش صفتت بر در و دیوار وجود
در پردهٔ کبریا نهان گشته ز خلق
بنشسته عیان بر سر بازار وجود
شماره ۸۳
هر گه که دلم با غمت انباز شود
صد در ز طرب بر رخ من باز شود
به زان نبود که جان فدای تو کنم
تیهو چو فدای باز شود باز شود
شماره ۸۴
تا دل ز علایق جهان حُرّ نشود
هرگز صدف وجود پُر دُر نشود
پر می نشود کاسهٔ سرها از عقل
هر کاسه که سر نگون بود، پر نشود
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.