ارسالها: 14491
#91
Posted: 22 Aug 2013 20:30
شب جزامیان
شبی جزامیان از ماه حمله می کنند
زن فکر می کند به آشپزخانه سوسک زده در شبیخون تاریکی
و کودک خواب می بیند بستنی اش را دزدی به زور خورده است
نه مردی با اسب سفید آپولو هوا می کند
نه اتهام بشقاب پرنده به هیچ سرزمینی برمی گردد
آن شب ، تازه بی اعتمادی ام را به زمین قلنبه باور می کنم
و بی ایمانی از من عکس یادگاری می گیرد
زمین با طنابی از روده
خود را از نعش مشتری آویخته
اما ک یِ و چگونه بیفتد این افتاده ی محتوم
با خداست !!
یا چرا !!
چرای گردن کلفتی که همیشه آدم را خر کرده
که تو می فهمی
نگاه کن
قدت از کوتولگی معیار زده بالاتر !
پشم زیر بغلت را هم که زده ای !
دیگر چه می خواهی
ای انشتین به قربانت برود سرخور !
هرگز تفاوت شوخی را با چوبه ی اعدام تشخیص ندادم
( شاید اشکال از آن یک وجبی بود که زیر پایم گذاشته بود حضرت چرا
یا به اندازه ی نحوستش مرا کشیده بود
یک دست از زمین و یک دست از خطی که به ایفل می پیوست !)
ای شب !
برایت هفتیر می کشم ... جلو نیا !
زمین مال من هم هست
چرا مرا می ترسانی ؟
تو که دوستم داری
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#92
Posted: 22 Aug 2013 20:33
زن تو بودن صبح را از من گرفته
از زمانی که شاعرم کرد
شیرین زبانی شهابی که به خانه فرستادی
چرا جزامیان ماه را به ادم دچار نمی کنی
می گذاری مرا بترساند سرنوشت انسان ؛
چرا را خودت بغل کن !
سرم را خورده !
این هم بچه ای که از تو آورده باشم !
بهتر از این نمی شود
پیش از آن شب تو با هفتیرم مرا کشته ای
دوستم داشته ای
تقصیر تو نیست !
غریزه تو را متعهد می کند شب سوراخ !
وقتی که از تو می گذشتم به فکرم هم نمی رسید که بیگانگان
از همان شیارت شرّه کنان
شاخ آخرالزمان شوند !
سرم را بگیر شب
سرم را بگیر روی پاهایت
هنوز که اتفاقی نیفتاده !
هنوز می شود خرم کرد !
حالا که فقط گریه ام می آید
و خوابی که به من داده ای ترا کمی کریه تر کرده
شاید ستاره ای به اسمان اضافه شده
یا ماه گرسنه تر
مسئله اینست که من فردا تمرین ریاضی دارم
پاسپورت جعلی ام را باید از خودم محکم تر نشان دهم
و چند کار کوچک دیگر
که خمیازه خوردشان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#93
Posted: 22 Aug 2013 20:35
ریق
توفان : جیغ
آتش : ویغ
دریا : تیغ
زمین : ریق
ریقا ! دریغا من توام
ویغا ! وقیحا تو منی
تیغا ! تقلای تنی
جیغا ! جغاجغ ... توسنی
مبادا ! « بادا مبادا »
عیسا
خر
ایران
یهودا ...
بادا ؟
مبادا ؟
مبادا !
آتش چو شیشه
باران چو بیشه
یک راه خالی بر صورت گس تا بی همیشه ...
شهوت سراپامو خورده شیرم نمیشه !
من نیستم
این ذات ماهی و میشه ...
نه ... من نمیشه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#94
Posted: 22 Aug 2013 20:37
خود بی خوده ...
خود بی خوده ...
خود بی خوده ...
از روده ات بیرون بریز
از چشم خانه خون بریز
خانه تن دیوست و او دندان نیش شست تو
چون شیطنت پابست تو
توست آن یله
ریگی میان هَر وَله
توست آن حشیش و زِو زِه
پ رُمنگ آری و بله !
- اوهوه ... بله !
پایم شله
روی هوا خوابیده و
توفان تمنای تله !
رخوت بده خوابم دوید ...
پایم شله نایم برید ...
رخوت بده آتش به ریغ !
آبی بزن باران جیغ
جیغ آدمه
نورش کمه
خورشید ی بُس پاپتی اسهال سنگ و ماتمه
لیزلیزکم
لیز می خورم روی زمین
خرماهی هیز می خورم !
من یک دمه
من یک دمه
اما زمین زیرش کمه
زیرش کمه
زیرش کمه ...
توفان : جیغ
آتش : ویغ
دریا : تیغ
زمین : ریق
ریقا ! دریغا من توام
ویغا ! وقیحا تو منی
تیغا ! تقلای تنی
جیغا ! جغاجغ ... توسنی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟