ارسالها: 14491
#51
Posted: 22 Aug 2013 19:10
زندگی طبیعی
اینهمه که از زندگی می گریزید به مردن شجاع ترید
نفس هاتان – این دزدان تیره -
آن بالا دیواری کوتاه تر از زمان ندیده اند ؟
اینهمه که از زندگی می گریزید به مردن شجاع ترید
آفرینش
دستش لرزید
زمین افتاد
روی آسمان پاشید
دیگر لاشه ی فرشته ها بودید
و صدای خدا که دیگر نمی رسید
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#52
Posted: 22 Aug 2013 19:11
معاصر
آسفالت تمدن سفت است
تو از کدام چاله گذشته ای موش آبکشیده ؟
خورشید مال حالاست
حالا
فقط حالا می توانی آفتاب بگیری
پس خیابان را انتخاب کن
متهم
آواره من نیستم !
جهان است « آوارگی »
که با همه ی وزنش
به پوستم فشار می آورد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#53
Posted: 22 Aug 2013 19:15
جاودانگی
از تمام مغزها تنها دودی می ماند
ادامه ی من نیست
اه منست
سلول
و خانه ای که جان است دیوار ندارد
فرش گردی ست که پایم را خیس می کند
و زیر خوابیدنم کم می آورد
باید از کدام دیوار رها شد ؟
آه ای الهه ی دیوار !
بار دیگر خانه ای میان جهان به ما بده
تا خود را از چارسوی آن بیاویزیم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#54
Posted: 22 Aug 2013 19:16
لکه
فانوس نیستم اگر زردم
و این لکه های سیاه در کنار من
شب نیستند
آدم ها ....
آخ ... آدم ها
زمین
زمان این زوزه ی دراز گوشمان را کر کرده
وگرنه می شنیدیم ناله ی زنی را از زیر
که های !
پایت را از روی من بردار !
بس است اینهمه زخم
چرک و اقیانوس
اینهمه تاول و کوه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#55
Posted: 22 Aug 2013 19:20
نع
در ماندنم هیچ رفتنی نبود
باشد که در رفتنم جای ماندنی پیدا کنم
عدالت
او
چرا که از من هیچ زخمی به او نمی رسد !
بی دست و دشنه نیستم اما او خداست
و در آغاز
تاریکی جهان مان بود
و ما دوتن لاشه های لهیده ی نور
که در مقیاس زمان نشخوار می شدیم !
براستی هیچکس امان نداد تا بگوییم
ما دو تن جهان بودیم
در بی امانی یکدیگر
آواره شدیم ...
آوار
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#56
Posted: 22 Aug 2013 19:22
دگردیسی
دموکراسی مصروع خلجان استبداد
و تو که بلوغ منی آرواره ای شاید ، که در سرما
قفل کرده است
بامداد !
ای خورشید ناتمام
آخرین برگ مرا بسوز
قدم های بیماری ات بودم بر مفرغ زمان
در آخرین پرسه های تو تمام می شوم
چنانکه ناتمام می گذری
سوشیانت
رهایی آخرین طعمه ی تلخی بود
که در امیدهای ابلهانه مان نامگذاری کرده بودیم
در مثلث وجود
اندیشه و امید کودکان دیوانه ای بودند
که با سر به هوا ضربه می زدند
با مشت بر زمان فرو می افتادند
و تنها بازی بزرگ شان
تنفس مصنوعی به ساعت های مچی شان بود !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#57
Posted: 22 Aug 2013 19:28
گفتگو
آنانکه بیداری را متکاّی تاریخ کرده اند
بگذار خواب نیمسوز ستارگان باشند !
آنانکه خواب شان آتش من است
آب آسمانی من اند
بر من که می ریزند از ابرها فراترند
دود ...
دوستانم ...
من از گرمی نیمروز
در هزاره ی سوم
با آنها حرف می زنم
سنگواره
پیامبران به دایناسورها پیوستند
جهان هم سرانجام به من خواهد پیوست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#58
Posted: 22 Aug 2013 19:32
خوابگرد
جهان من است
من جهان است
من در جهان در راه می رود
جهان در من راه می رود
تا کسی راه رفته باشد
کسی که نه من است
نه جهان !
اقتدار
دایره در دست های من مشت می شود فقط
فشار که می دهم
دریا در دست های من مشت می شود فقط
فشار که می دهم
جهان مشت می شود فقط !
پس اگر مشت های من تُف بود
پس اگر دست های من آتش ...
تو رقص می کنی فقط
تو باز می شوی فقط
فشار که می دهم
گوشه
بگذار رهایم کنند
از من پیشی نمی گیرند
چرا که من جهان را رها کرده ام
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#59
Posted: 22 Aug 2013 19:38
کتاب چهارم :
باجه ی نفرین
باجه نفرین
میدان آزادی
دزدان : استبداد های کوچک
امید های بسته بندی : طوفان های آلوده
که فوت نسیمی سالم از دست دورشان می کند
دور میدان شوخ تماشا کنید
سایه ی ناسالمم سیگار می کشد
شوخ به ادب دزدان طبیعی تهران بر می خورد
تا دسته جمعی هو بکشند
شعرهای سیگاری ام را با کوله پشتی ناشی از شانه بقاپند
با آنکه کهکشان هنوز روی شانه ام نشسته
انگار وزن محسوسی از دست نرفته
شاید به اندازه ی غریبه ها لاغر شده ام!
از همه ی تهران
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#60
Posted: 22 Aug 2013 19:40
با یک تکه کاغذ 4(که دوستی کتک خورده به من هدیه داده )
به خانه سفر می کنم
این چندمین باز گشت ا ست ؟
من جیب ندارم
به من پلاستیکی از تمدنتان اضافه می کنید ؟
دسته دار هم که نباشد اشکالی ندارد
باجه ی نفرینم را دیشب دزدیده اند
تعجب می کنم
مگر فاحشه گان سواد نوشیدن آنرا دارند ؟
چنالن کثیف است سال های هم کلاسی این سرزمین
که گاو های گرسنه ی مسلمان همیشه به کاهدان می زنند
من خر نیستم
خریدن خود را از مرگ با خریتم عوض می کنم
با خریت عوض می کنم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟