ارسالها: 14491
#61
Posted: 22 Aug 2013 19:40
غرور از من استوار تر ست
می تواند در مراسم تدفینم
خنده اش را ادامه دهد در چهار خط منقطع
تاریخ را قاب های چوبی انباشته
اما همشهریان !
بیچاره من که عشق شمایان مرا کشته
دیوانه من که درد دریدن مرا برده
از کهکشان طناب رهیدن فرو داده
آلات تناسل دیوان برای من
من غربتم نفیر شکستن بود
نالندگی تبر دمیدن بود
هان ... من ؟
اکسیژن و بلاهت فردایم
من مرگ خود رایم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#62
Posted: 22 Aug 2013 19:41
با فوت خود شکستمشان بر خود
هر آمده ای که صورت او سنگ ست
اما نیامدید درد من اینست
پاره کنید مرگ را بر خود
پاره کنید مرگ را بر خود
خر خاکی ها حکایت انسان را خاکی خواهند خزید
خرماهی ها حکایت انسان را خیس خواهند دوید
خر خدا هم حکایت شهرش را خوکانه خواهد خورد
خوکانه خواهد خورد ...
تماشایی ست
کرمی در من لانه کرده است
- وجود مقدسم که باید تا ابد به دوش بکشم -
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#63
Posted: 22 Aug 2013 19:43
ای ملخ ! جمعیت نادان !
بپر از سرو دوشم بروی قرن
این قرن به تو تف انداخته زیرا که بسیار بزدلی
نگو که آدم آدم است زیرا که در طویله هاش زندانبان بزهاست !
من یکه نیستم
تکه ی شمایانم سنگ نزنید
آواره نیستم از تمدن منحوس چرتکه
بر من شماره ی ننگ نزنید
کی بورد شما را نخواهد برد
در مونیتور فضا برای ناخن تان تنگ است
کیبورد شما را نخواهد کشت
این بچه بازی تان شوخ و شنگ ست
چنبره ی چادری
آپارتمانی
بچه عزیز!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#64
Posted: 22 Aug 2013 19:43
تو ریشت را در آسیاب سفید کرده ای
بچر در پر و پایم بسوی مرگ
پیچیده ای به پای خیابان تا میدان آزادی
پا بسته بلعیده ای گیاه گوشتخوار! باجه ی نفرین را
ولی من آن قیچی را همیشه به همراه داشته ام
که نافم را با آن بریده اند
خیال بیهوده تان را می بُرم از گوشم
من گیر نکردنی ام !
نمی دانم معدن طلا و پستان است
یا سنگ ریزه های نبوغ
که دینامیت فضایی را در مهاجران بزرگ می کند
درست زیر ناف آسمان !
خیرگی ام را جرثقیلی از روی زمین بر می دارد
می اندازد آنسو تر
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#65
Posted: 22 Aug 2013 19:45
آنسو تر آسمان است می بارد اطمینانی نیست !
پس من هم مهاجرم
درست مثل غریبه ها وزن کم کرده ام
دزدان بیچاره در سرگردانی ام آواره می شوند
بیایید ! آغوش من باز ست !
حتما از این به بعد در زمین
کسی آنقدر قد کشیده که ریش در آورده باشد
و با پستان هم ویروسان مجاور بازی کند
حتما سی دی رستاخیز از قورباغه ها جلو می زند
و آبها دامن آِواز های بلند تر را خیس می کنند
آخرین پدیده ی تکنولوژی
در جدول حروف متقاطع وارونه می شود
و توهم پشت پنجره جارو در دست می گیرد
طبیعت همیشه یا صدای گوشتی کم می آورد
یا یونجه ی ساعت دار
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#66
Posted: 22 Aug 2013 19:46
یا شیرِ برقی سِفید
من همه ی اینها را یکجا به دزدان تهران فروخته ام
بیچاره طبیعت ! با چه بلاهت مفلوکی رقیب خواهد شد !
آخ فارغ شدم !
بچه ها سیگار دیگری از مادر زاییده شد
با فیلتری بلند قد قد و ژنی ....
برای آزادی آماده شوید
میدان جهان می خواهد بترکد
آسمان فاضلاب دود می شود
در قبر ها پناه گرفته اید ؟
میدان که هورت کشیده باشد شهر را با چای غروب
قند مِردم قِانقاریا در یبوستش متراکم
شاش تُِفم می آید مستراح کو ؟
میدان که تلخی گازش ناخن های خنده را بترکاند
تا استخوان و آرواره ای به سمت قلب
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#67
Posted: 22 Aug 2013 19:47
شاش تُِفم می آید مستراح کو ؟
میدان که تهران در آن تف شده
تهران تفتیده در تفاله های تبرک
تهران مِاسیده بر گوری به نام راه شیری
که شیر می دهد به شیرینی مرگ جاودان
دارم می ترکم مستراح کو ؟
سنتی نازی آباد
فرنگی ولنجک
در گودال اتیوپی wc لااقل یک
هیچ گرمایی از این گوشه بر نمی خیزد
جز از شلوارِ شپش رویان که مدام همشهری من می شوند
جز از کنه ی تکامل که بر بیضه ی ایوب سخت چسبیده
هیچ گرمایی از این گوشه بر نمی خیزد
اینجا میدان آزادی ست
و باد های دیماه دقیقا از کلاه سیاهی به این سمت می آیند
که من آن را بیشتر از بترسم می شناسم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#68
Posted: 22 Aug 2013 19:48
شنا در شیزوفرن شجاعت اِین نسل ا ست
کسوف در کلمه نبوغ معاصرشان
و مریم پیغمبرِ روسپی شان
من از حرکات جنسی جمهوری چیزی نمی دانم
اما دیابت سوسیالیزم
و انفجار بوسه های سوزاک در گوش دموکراسی
طویله ی مَنیسم را به هم زده
آدم آدم است؟
امنیت چرکین از سرگین سریع تر می بارد
و روسفید تر از سایه ی خویشانم فاضلاب خوک هاست
این پاشنه هم دلش خوش است
سرش را گرفته مثل بز می رود
وگر نه من کی ادعا کرده ام کهکشان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#69
Posted: 22 Aug 2013 19:50
برای کفش من
کمی تنگ است ؟ !
اگر زمانی روزگاری روزی
به هر دلیلی
خدایی رخ دهد
من نه از دست موشها و میدان شکایت می کنم
نه از دست فیل های روحانی با کیلو های چرب شکمی و رانی
نه از دست ایران و ایرانی
من از دست خودم شاکی ام
که نمی دانم با چه جرئتی بدون خدا به دنیا آمده
پُررو تر از این جانداران ندیده ام در جهان
که پروارترین شان پس افتادن های مفرط من است
یکبار هم که شده یکنفر جدی به من گوش کند
پاچه های فضایی با ران کِوتوله نمی خوابند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#70
Posted: 22 Aug 2013 19:51
آدم ها بلند شوید
روی دست هم سوار
یک عده دارند به ما می خندند
به قبیله ام بد جوری بر خورده
در میدان آزادی مگر آدم آدم است ؟
چه چیزی لازم است تا باجه ی نفرین به من برگردد ؟
هرچه باشد می آورم
یک تقاضای قبض روح
دو لیوان تب اودیپ
یک شتر خدا
و دو تا تن سالم
تا من که انسانم به انسانی سلام کنم
چرا کوتوله نماندم تا اینچنین دشمنان بزرگ دوره ام نکنند ؟
چرا کوتوله نماندم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟