ارسالها: 14491
#71
Posted: 22 Aug 2013 19:52
پروردگارا !
در برابر من دوپینگ می کنی ؟
من تو را با پینک فلوید عوض نمی کنم
وقتی که سرم درد می کند برای زاییدن
اما وقتی که یک لحظه پینک را
با هزار تو عوض نکنم چکار می کنی ؟
دوپینگ ؟
لابد با پف پروفسوری
یا بیوه ی اجرام جهانی دور میدان آزادی !
باجه ی نفرین چیست فدای سرم !
کتابها را بسویت پرت می کنم
تنها به دلیل اینکه چیز دیگری برای پرت کردن ندارم
وقتی عصبانی می شوم
از این ترانه های منی
منی به اندازه ی جهان
پریدم از پروازِ عددناک
باشنده ای بوده ای جهان ؟
پاشنده ای می خواهد با تو یکی شود
سلام !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#72
Posted: 22 Aug 2013 19:56
یعنی عاشق کسی باشی
مدرسه را مارمولک چاق کرده
بخاری را اجداد بیچاره ی من ؛
تکه های تقویم را در تنور بیندازید
شاید گوشت برشته سگ ترم کند
با پاچه ی روزهایی که می گیرم
تئاتر را مه گرفته
مرا شب ؛
زن را شوهر گرفته
مرا نکبت جاودانگی ؛
حرف زدن برای دیوارها ممنوع است
اما کسی زبان مرا نمی داند
تا از چرند گفتن نجاتم دهد !
( شاید انگلیسی را به من داده اند
فارسی را به شکسپیر ! )
گندمی می کارم
سلول هایش ، داس های کوچک ؛
زبان هایتان را درو می کنم
برای آنکه بدانید
همین که به حرف های من گوش کنید کافی ست !
بالون هایم به من سواری داده اند به اندازه ی کافی
و کافی یعنی بادی که از کنارت می گذرد بی آنکه بدانی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#73
Posted: 22 Aug 2013 19:57
همه چیز مثل هم است
گور من یعنی زندگی تو
وشاید گور تو زندگی من ؛
زندگی یعنی عاشق کسی باشی
و با کسی دیگر زندگی کنی
وگرنه روحت میان خانه های بیشرم سرگردان می شود
نه از عاشق شدن در امانی
نه از زندگی !
تو به دو موجود توامان محکومی
عشقت
وعاشقی که تو را در قمار باخته
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#74
Posted: 22 Aug 2013 19:59
ساعتی که ایستاده است
زمان شامل توست ای کتاب شب عید
با کتانی های شب عیدم کلمه شامل من است ای کتاب
اما در تو نمی گنجم
چرا که شهوت کوه و سفینه سواری دارم
پرتاب از شباهت ما شکل می گیرد
ساعت هروقت که هوس کرد زنگ می زند
پس چه زبانی آن لال را به حرکت می آورد تا شیوه ی قتل مرا رقم زند ؟
ناخن های من در چاه کنی پوستم ؟
یا آرواره ی مورچه ای زیر تلسکوپ که جمجمه ام را له کند ؟
کدام یک سزاوارترست ؟
نه !
سزاواری افسانه ی ابلهان است
به من درس داده اند این قرن های مرده
( خدا رحمت شان کند ! )
سوادم از کپه ی مردگان یک کتانی شب عید بالاتر ایستاده است
افسانه در پیرهنم مرد نامحرمی ست از جزایر آدمخوار
که دندان ندارد و جایم را تنگ می کند
بیا جناب موزارت !
پشت در نمانید ، خوب نیست
بعد از قهوه ای که در ارکستر می لرزد
بفرمایید چه چیزی شامل شماست ؟
نقطه ای که در صدا ذوب شده ؟
یا صدایی که در نقطه ذوب می شود ؟
نگاه کن ببین پیش روی من چه ایستاده است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#75
Posted: 22 Aug 2013 20:02
می توانید بروید
یا نه ... که نیامده اید
یا رفتگان برای برای ابد رفتنی اند
یا ایستادگان نرفتنی اند
انتخاب با خود شماست
ببینید چکاره اید مرده ی عزیز !
مرا ساعتی که هوس می کند – زنگ می زند
وسوسه می کند مچم را قطع کنم و چشمم را کور
و از هیچکس نپرسم چه ساعتی ست
تا به طور مطمئنی ببینم جهان آبی ست یا صورتی !
و طبلی که می زنم
سم کدام فیل را بر سرم فرو می آورد
این ساعت
جنازه ها روی تیر برق ها
به آپارتمان های رسانه های جمعی هجوم می برند
پارتیزان ها در کفش ماه وول می خورند
ماه قلقلکی در آب می افتد
پابرهنه به خواب پیرزنی می دود
که فاحشگان جوان خیریه اش را می شمارد
که هول می کند ...
من از خواب می پرم و تصمیم می گیرم
در این ساعت
( که نمی دانم برای چه مدتی ایستانده ام
صورتی ... یا آبی ... )
نه به موسسه ای پناهنده شوم
نه به تجارت فرار کنم !
این لال زیبا را به خاطر بسپرید
که چشم هایش را درآورد
تا جهانی ترین جمله را گفته باشد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#76
Posted: 22 Aug 2013 20:03
من از کسی ساعت نمی پرسم
در آغوش ما هرچه جا بگیرد مقدس است !
این که من در مسیر باد ایستاده ام ...
نه نگاه می کنم نه به سمتی پرت می شوم ...
حکایت کوهی ست
که سالها روی زمین جرم گرفته است !
اصابت کنید
پرتاب از شباهت ما شکل می گیرد
زمین در مسیر باد ایستاده است !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#77
Posted: 22 Aug 2013 20:08
شارلاتان
بهت سکشوال در پاکت وینستون
بیستون در پاچه ی شلوار جین
هند و اروپایی در زردی خون
....
من بیجامه ام
بیجامه ام
بیجامه ...
مرا بپوشید تا بلیسمتان
پیش از آنکه پاره شوم
در اطوکش مردگان فضولاتی
باران چه لذتبخش سردم می کند
مَرد مَ چه ل ذتبخش می سوزاندم
سنگی بپرانید
تا آسمان تضاد ادراک من باشد !
این قرن برای من کمی کم است !
هی ! ماهواره ها !
هی ی ی ی !
ماهی ها !
هی ی ی ی !
سیلوراستاین !
چخوف !
دریدا !
اگر یک نفر باشی
دریدی
دریدی درنده خو دام مرا
که در آن مخچه ام به چرا می رفت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#78
Posted: 22 Aug 2013 20:09
بیا شارلاتان !
اسطوره در بازوهای من خوابیده
بافت های چربی
ماهیچه های گرانقدر مردابند
حرکت کن مکانیزه !
من ترا سوسیالیته می کنم
وقتی که قصد دارم با تو سودمندانه بخوابم
حرکت کن
من رورو ک را از سه سالگی دوست داشته ام
حرکت کن
مرا سفینه ای از بچگی با خود برده
با که حرف می زنی که برایش ناز کنی ؟
این بساط را ببر جای دیگری پهن کن
به من لبخندی بزن
وبعد تسلیم شو !
آخ ، مروارید !
من ترا در اقیانوس ها جستجو می کردم
در کوله پشتی دخترانه ام چه می کنی ؟
باز حرف دیگری مانده ...
چه کسی مرا تا آخر نخوانده ؟
باز حرف دیگری مانده
چه کسی را از قلم انداخته ام ؟
اگر راستگویانه نگاه کنی
همه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#79
Posted: 22 Aug 2013 20:10
و همه
و به جز چند سایه ای که با من تصادف کرده اند
از قلم افتاده اند
مرا مثل یک تابلوی کوبیسم
یا جنین سقط شده ی زنی فاحشه
روی دیوار بکوب !
زیبایی جهان را تضمین کن
و ارضا شو
ارضا شو
...
و حالا من از تو باردارم
یک تلسکوپ نجومی
که مزرعه هارا به خواب می بیند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#80
Posted: 22 Aug 2013 20:12
پلیس هوا
انیمیشن
چراغ پیکنیکی
قرارهای شب مقدس ...
هنوز هم جنازه بیاورید
من می توانم
بیاورید !
آدامس فصل
قره قوروت حاملگی قرن
ویار انگشترهای تک نفره ی عشقی ...
کتاب ها را ورق بزنید هنوز هم
من می توانم هنوز هم
جنازه بیاورید
بیل بدستان از پشت قاشق ها
آخ ... دلم را می لرزانند !
تا بتپد سنگ پاهای درونی ام برای زمین
و استعلام های بیرونی ام
پرداخت های تن و مغز نیمه سکسی ام
برای وقت
وقت غوطه ور در هرگز عزیز
آقای وقت
که ساعتم را شب عروسی به من هدیه می کند
که روز از کار می افتد ...
هنوز هم بیاورید
جنازه بیاورید
آ
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟