ارسالها: 14491
#81
Posted: 22 Aug 2013 20:12
آدامس فصل ...
من می توانم
کار می کنم
کار می کنم
کار ...
یک مرا دو می کند
دو با تو چه می کند زندگی ؟
زندگی که کار می کنی ... کار می کنی ... کار ...
مثل خر
تا مثل انسان بمیری آخر ...
جنازه بیاورید
جنازه های تازه ی آبدار ...
خیانت زیباترین لبخند آزادی ست
هنوز هم می توانم آزاد باشم
بلند بلند
با صدای بم
می بینم که گل جنده می شود
صاحبخانه صداهای به شدت انتزاعی از خود خارج می کند
رفت و آمدهای مشکوک به جرزهای سیمان گرفته ی تدبیر
هنوز هم ادامه دارد ...
هنوز هم ...
! علو ... 110
نمی دانم وقتی که بوی بد در خواب یا بیداری ام پخش می شود
جهان از من خارج شده یا من از جهان ؟!
! علو 400
وقتی کسی به من نزدیک می شود
نمی دانم از خودم چرا اینهمه دور می شوم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#82
Posted: 22 Aug 2013 20:14
شهید که می شود خودم
آیا من همان فرعونم ؟
یا ایوب ؟
که به خدای سفلیس و کرم های پوستی
نزدیک تر می شد
با لیس زخم هاش
آزادی بزرگترین زندان است
ته اش خودت ایستاده ای
پشت سر فاشیسم هوس هایت
رودخانه ها و شهرنشینی باسمه ای
و هرکول هایی که نوک پستان هایشان شمع روز روشن است
و از زیر بیضه شان کودکان فراری چکه می کند
هنوز هم بیاورید
جنازه بیاورید
من می توانم هنوز هم
زمین مال من است
مالم را دور می اندازم
اما مگر می شود چشم هایم را با خود نبرد ؟!
در بالن هم کره ی زمین نشسته است
باد سبک توده ی هزاره ایم را سنگین می کند
بالن سقِط می شود ...
ناف بادبادک را می برد قیچی قالی های صاحبخانه
و پرواز انتحاری
هنوز هم انتهای من نیست ...
هنوز هم بیاورید
من می توانم هنوز هم
هنوز هم مالم را دور می اندازم از بالن بیرون
هنوز را ...
تا سبک شود توده ی هزاره ای ...
هنوز هم بیاورید
من می توانم هنوز هم ...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#83
Posted: 22 Aug 2013 20:18
پروردگاری که عاشق اوییم
جستجو برای یافتن یک عینک
که روی کره ی زمین قرار گرفته
درست مثل اینکه آدم عاشق کسی شود
که برای همیشه او را دوست داشته باشد
همینطور که راه می روم
گردنم را پرت کنید
شاید آن جلوتر
ماندن از رفتن جلو زده باشد
هی من حرف بزن ...
هی ارابه ی گوشتی ....
هی من حرف بزن ....
هی همسفران پنبه ای ...
چطور می شود از قطار زبان آدمیزاد یاد گرفت
تا آهن بداند من در زمان نشسته ام
و کالسکه ی دقایق مصنوعی
از من جلو زده ؛
من تابع حرکت های نوری ام
نه فرکانس های ماهیچه ای ؛
لالمانی ابهت پدرانم بوده
پوستین زمستان های معاصرم ؛
سال هاست آسمانی در کار نبوده آن بالا
و سال هاست آفتابی بر ما نتابیده
زیرا که ما زمینی هستیم
زمینی
درست به آدرس یک عدس کرمو
در کهکشان خرمن کوبی های تازیانه و سیب
کرات اریب
و افلیج حامله که بر تقارن هستی خم شده
واین اوست
پروردگاری که ما هستیم !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#84
Posted: 22 Aug 2013 20:20
تا لنگه کفش
نه
نمی شود
نمی شود آرام بگیرم
این گوشه از جهان محکومیت من است
ویترین خیابان هایش عقب مانده اند
و شلوارهایش تنم را فشار می دهند
نه ! به من دست نزن
مثل گربه های هیز بار می آیم
به پاچه های مادرم بدبین می شوم
رهبر عزیز !
چطور می توانم به تو اعتماد کنم ؟
تو اصلا شبیه ترمودینامیک نیستی
دهانت پر از ساچمه است
واز کپل هایت سیاهچاله های فضایی می ریزد
چطور می توانی به من مهربانی کنی ؟
وقتی پسرانت در آرزوی زنا جان می سپرند
و دخترانت
به فاحشه خانه های پنج قاره تبعید می شوند ؛
نه ، به من دست نزن !
من از بال سوسک می ترسم
پروازش مستراح خانه ای را متروک می کند
این مردم
نمی دانم چطور آنقدر شجاعند که تو در آسمان شان پرواز می کنی !
وای اگر کودکان بزرگ می شدند
لنگه کفشی برای تو کافی بود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#85
Posted: 22 Aug 2013 20:22
لبه ی جنون
ابرو بالا بینداز تا مغرور شوی
من دیگر نه به احساسم اعتماد می کنم نه به قطب نما
اگر اشکال از شعور و جغرافی نیست نکند من گم شده ام !
چشمم را بدزد
همه چیز مرا به اشتباه می اندازد
وای مامان !
من تو را با تاریخ عوضی گرفته ام
هیکل همه ی مردها مرا به یاد بابا می اندازد
از صداها هیچ چیز یادم نیست
اما تو نبودی که ابرو بالا می انداختی تا مغرور شوی ؟!
ترس و لرز
سقفی روی سقف
سقف روی سقف
سقف روی سقف
تا ابد
ترسی روی ترس
ترس روی ترس
ترس روی ترس
تا ابد
اما ابدی دیگر روی ابد نگذار
سالخوردگی دارد از پایمان می اندازد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#86
Posted: 22 Aug 2013 20:24
برای هومنم
بمباران زیبایی ست
چاقو
چشم آبی
و بادکنکی به کوچکی قرن بیست و یکم
بمباران زیبایی ست
من
و من
و من
و سایه ی آدم ها
بمباران زیبایی ست
داش آکل و مسیح وقت ندارند به جیب جانوری که جان می کند
سری بزنند
بمباران زیبایی ست
این دریچه است که روسپی ترین امید دهنده است
روسپی ترین آرزو دهنده ای
که ماچ می دهد مدام
باز می شود مدام
کرم می زند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#87
Posted: 22 Aug 2013 20:25
لذت
اگر می خواستم از وعده های منی آسمان شوم
کهکشان منی بزرگ روی پیشانی اش دارد
اگر می خواستم از شعبده های شعر گوژپشتی پیامبر باشم
تاریخ بچه ای سخت زایمان کرده بود
که مرگ از او سالها کوچکتر است
من تفاله ی آدم هایم
گوسفندان ناقص دو پا
کفتار های دانشمند
بگذار اینها ادامه داشته باشند
من به آینه قناعت می کنم
تا از لبخند خواب آلود خویش لذت ببرم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#88
Posted: 22 Aug 2013 20:28
چشم ها
دماغ دماغ را پیدا می کند
لب ها لب ها را
اما برای چشم ها جهانی تدارک دیده اند
که هرگز نخواهد بوسید
رابینسون کروزوئه
رابینسون کروزوئه در تهران گیر کرده است
به درختها امیدوار نیست
درخت کردستان
درخت خوزستان ...
هرچند آسمانخراش تر از نیویورک
هرچند چاق تر از پاریس
رابینسون کروزوئه در تهران گیر کرده است
طناب بازی کن
چیزی که ریخته از آسمان ، شاخه
طناب بازی کن
بر دموکراسی خرده شیشه
در مراجع قضایی تفریح
شاخه های اعتیاد
فحشا
فوتبال
مواظب باش !
میمون از درخت پرت نمی شود
زیر شلاق گریه نکن
رابینسون کروزوئه در تهران گیر کرده است
مرا به امامزاده ببندید
مرا به امامزاده خودکار ببندید
مرا به توالت فرنگی ببندید
رابینسون کروزوئه در تهران گیر کرده است
شوهرم را مثل ناخن هایم جویده ام
کبریت بکشید تا آتش بازی کنم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#89
Posted: 22 Aug 2013 20:28
نوروز مدرنیته در شیکاگو
مفی آویزان از دماغ بادبزن فروش است
بادم بزنید
جگر کباب می کنم
جگر می فروشم
- های ! لبو !
لبوی اصل !
قلب قلابی در زمستان یخ زده است !
زمین را گول زده طلافروش
مرا به زمین انداخته !
رفته ام توی پاچه اش
با لبوی منقبضی توی سینه !
زمین ....
این زمین ....
ازین زمین ....
در حلقومش باد می کند وزغ
اسکلت جهانی می شود
در جزیره گوشت شناسنامه دار می آورد
پرورش اندام کار می کند
کونگ فو در سیگار بار می زند
بال می زند
بال می زند اما
در تهران گیر کرده است !
درخت شیراز
درخت گیلان
درخت فارس ...
طناب بازی کن روی شاخه ها ، رابینسون !
رابینسون !
خبر جدید !
تو در تهران گیر کرده ای !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#90
Posted: 22 Aug 2013 20:28
خبر جدید تکراری تر ازین نیست
که قماربازی زیر سیم خاردار
اندام زخمی ات غرور غرب را مغربی می کند
شب می شود پیشانی نوشتت
شب .... شب .... شب ...
رابینسون کروزوئه در تهران گیر کرده است
شوهری که خواب دیده ام
مرا به دیسکو برده
از سر شب تا صبح
مست کرده ام
حالم خراب است رابینسون !
رابینسون کروزوئه !
چقدر تنومند شده ای !
موهایت مثل استان ها
بازوهایت مثل اقیانوس
من در تو گیر افتاده ام
عشق همین است ؟ !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟