ارسالها: 14491
#991
Posted: 1 Mar 2014 15:18
برخیز از جا لشکری باقی نمانده!
برخیز از جا لشکری باقی نمانده
ای پهلوان جنگاوری باقی نمانده
جان تو و جان حسین و جان زهرا
جز بازوانت یاوری باقی نمانده
مگذار بر هم چشم های روشنت را
جز آن امید دیگری باقی نمانده
لختی بمان ای یل، برای اهل خیمه
جز شانه هایت سنگری باقی نمانده
رفتی و از آن قامت رعنا به غیر از
بی دست و خونین پیکری باقی نمانده
خون می چکد از گوشه ی لب هات عباس
بس کن برادر ساغری باقی نمانده
بعد از تو آتش بود و آتش بود و آتش
از خیمه ها خاکستری باقی نمانده
از تن در آوردند و از انگشت بردند
پیراهن و انگشتری باقی نمانده
بر جان مولایت هزاران زخم گل کرد
دیگر گمانم خنجری باقی نمانده
حالا شبیه تو به خون غلطیده اما
بر پیکرش حتی سری باقی نمانده
ای کاش می شد بیش از این ها می نوشتم
اما برایم جوهری باقی نمانده
این درد را باید تحمل کرد؛ دیگر
چیزی به روز داوری باقی نمانده
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#992
Posted: 1 Mar 2014 15:21
قسم به عشق
قسم به عشق که تنها پناه من بوده
فقط -به یاد تو بودن- گناه من بوده
همیشه عشق به همراه درد می آید
همیشه درد دو چشمش به راه من بوده
همین که خواست دلم را تعارفش کردم
که من غلامش و او نیز شاه من بوده
شبیه نغمه ی محزون نی لبک بود و
چقدر باعث اندوه و آه من بوده
خیال می کنم او با تمام خوبی هاش
تمام عمر پِی حفر چاه من بوده
مرا نکشت و رها کرد در پی ام باشد
همین بس است که او خیرخواه من بوده
از این گناه پشیمان نمی شوم هرگز
که او قشنگ ترین اشتباه من بوده
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#993
Posted: 1 Mar 2014 15:22
عشق را بو می کشم!
بعد از این تا می شود از غصه دوری می کنم
امتناع از خنده های خشک و صوری می کنم
لب به لب جانم پر از بوی خوش لبخند توست
سر به زیری مرده و دیگر جسوری می کنم
غصه یک چیز است و غم از دور ترها همسرم
خاطرش را همدم فنجان و قوری می کنم
اشک هایم بی اراده برکه ای شور آفرید
محض تمرین طعم دریا را مروری می کنم
من قزل آلای رودم، عشق را بو می کشم!
خانه هر جا هست باشد، من صبوری می کنم
پایان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#994
Posted: 2 Mar 2014 06:00
اشعاری
از محمد علی شیر دل ***** بیو گرافی خاصی ندارد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#995
Posted: 2 Mar 2014 06:04
شیدا شدن من که طبیـــعی است, عجب نیست!
افسوس کسی همدمِ این مرغک شــــــــب نیست
دیگر اثـــری در دلم از شور و طرب نیست
من زاده ی تقدیـــــــــــرِ غم و درد و عذابم
عمریست کـــه ته مانده ِ لبخند ، به لـــب نیست
پابند توام , یوســـــــــف ِ من ,روی مگردان
بالله که زلیــــــخای تو بی اهل و نَسَب نیست
تا در قفس ســـــــــــینه ی من ,ردِّ نفس هست
ترک تو محال است که این , رسم ادب نیست
هرکس که ترا دید , به سیمای تـــو دل بست
شیدا شدن من که طبیـــعی است, عجب نیست!
مجذوب نگاری شده این دل ,که مِثـــــــــالش
در هند و سمرقند و بخارا و حــــــلب نیست
از دفتر شعر و غــــــــــزلِ شیردل ای دوست
جز قامت دلدار, کــــــلامی مَطَلَب , نیـــست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#996
Posted: 2 Mar 2014 06:10
امشب سر من ، منتظرِ لطفِ طناب است
حال من مجنون ، زبن و ریشه خراب است
بین غزلم ، با دل پر دلخون ، شکرآب است
بر دار بگویید چنین ، ژست نگیرد
امشب سر من ، منتظر لطف طناب است
بگذار زعناب لبت ، بوسهِ بچینم
این بوسهِ گنه نیست ، به والله ِ ثواب است
امروز که هستم ، زوفا مرحمتی کن
فردا چه نیازم به تو و ختم ِ کتاب است
از دل سخنی گوی ، که بر دل بنشیند
مجنونِ لبت ، مرده ِ یک حرف حساب است
رفتی و صفا از قدح و ساغرِ می ، رفت
برگرد که در میکده ها ، قحط شراب است
مرگ آمده با مرکب چالاک و چموشش
بشتاب که این اسب اجل ، تیز رکاب است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#997
Posted: 2 Mar 2014 06:22
بفرمایید در این باغ ، آیا سیبِ کالی هست ؟
زبغضی خسته لبریزم ، مجال عرض حالی هست?
بدادم می رسی امشب ، اصلا ، احتمالی هست؟
کجائی ؟ تشنه ام ، اینجا برایم تازگی دارد
هنوزم روی دوشت ،ردی از تنگ سفالی هست ؟
برایت شعر می خوانم ، تو مشکوکی ومی پرسی
که در این عصر ماشین ، باز هم شعر خیالی هست ؟
مشامم را نوازش می کند بوی دل انگیزی
گمانم رد پای دلبری ، در این حوالی هست
تعجب می کنم از اینکه می پرسی زاحوالم
مگر با رنگ زردم ، جای ابهام و سئوالی هست ؟
پشیمان گشته ام از آدمیت ، عذر می خواهم
بفرمایید در این باغ ، آیا سیب کالی هست ؟
همیشه روز دیدار من وتو ،عید عاشق هاست
که این فرخنده در اوراق تقویم جلالی هست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#998
Posted: 2 Mar 2014 06:28
این ظلم اصلا حق مجنون نیست
این طعنه های نیشگونت چیست , بی انصاف
درد دلم با رفتنت کافیست , بی انصاف
روزی هزاران بار می میرم , خیالت نیست
گویا نفهمیدی که دردم چیست , بی انصاف
من شعرگفتم از سر ِ احساس , گفتی کشک !!
انگار دل دکان بقالیست , بی انصاف
واضح سرودم شعرهای سر به مهرم را
اما نفهمیدی مرادم کیست , بی انصاف
عمری غزل گفتم نشد مقبول , می دانم
یک جا تو بگذار زیر شعرم بیست , بی انصاف
دنیا اگر از آسمان حور و پری بارد
جای تو در کنج دلم خالیست , بی انصاف
تو رفتی و من ماندم و دنیایی از غربت
این ظلم اصلا حق مجنون نیست , بی انصاف
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#999
Posted: 2 Mar 2014 15:36
زلیخا تا نباشی , حُسن یوســــــــف را نمی فهمی
رفیق نیمه شبهایم , غــــــــم است و اشک تکراری
مدارا می کند عمـــــــریست با من , درد و بیـماری
نمی پرسی چرا چشمم, دمادم خیس و بارانی است؟
چرا رنگم شده ,مـــــــــــــانند آدم های سیگاری ؟
مرا از پای در می آورد این درد ,می دانــــــــــــم
امان از درد هجران و فغان از عمر اجـــــــباری
زلیخا تا نباشی , حُسن یوســــــــف را نمی فهمی
زمجنون می رباید قرص ماهت,عـقل وهوشیاری
بیفشان آفـــــــــــتاب مشرقی : عطر نگاهــــت را
که امشب کم کنم رونق, من از بازار عـطاری
به یک ناز تو از سر می رود هوش و قرار دل
مده پندم عسل بانو , به صبر و خویشـــتنداری
چه زود از بام چشمانت قناری , مرغ دل پر زد
یقینم شد ,زبانی گفــته بودی , دوســـــــتم داری
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,000
Posted: 2 Mar 2014 15:38
هوس کردم من امشب بوسه ِ لبخند پهلو را
به دست بـــــــــاد تا دادی عنانِ طرهِ مو را
شکستی قامت مجنون , بنازم رقص گیسو را
دگر بر شانه هایم ,قمری عاشــق نمی خواند
بهانه می کند تنـــــــــهایی و کوچ پرستو را
بیا تا روی درد و غصــه ها را کم کنم لیلا
هوس کردم من امشب بوسه ِ لبخند پهلو را
بیا تا بســـــــــپرم دردم به دستان فراموشی
بیا وا کن زبان بسته ِ مـــــرغ سخنگو را
کتاب حافظ و فال نکوی آن نمی خــــــــواهم
چه حاجت عاشق بیدل,نصیحتهای خواجو را
عجب شهد دل انگیزی زلبهای تو می ریزد
توئی بانوی شعر من, بنـــــازم خال هندو را
به لبخند تو می بخشم جهان و جمله ما فیها
اگر یک لحظه بگشایی, تو اخم طاق ابرو را
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟