ارسالها: 14491
#1,031
Posted: 4 Mar 2014 15:43
ترک سیگار
هیچ دانی تو که سیگار ندایی دارد ؟
هر پُکی که بنوازیش صدایی دارد ؟
همچو نی در شبِ درویش نوایی بکند
همچو دل در شب عشاق صفایی دارد
تیره و تار کند گرچه هوا را دودش
آتشش بر جگر زار جلایی دارد
راز دار من ِ تنها و شب تنهاییست
با دل ِ گم شده ام مهر و وفایی دارد
گرچه ویرانگر جسم است ولی روحم را
می کند شاد که خوش جور و جفایی دارد
وه که لب می نهم هرشب به لب چون قندش
بی مروت چه لب روح فزایی دارد
دود رقاصه ی او با دل من می رقصد
خوش کمر دود عجب رقص بلایی دارد
همه رفتند به جز او همه رفتند ولی
او به کنج دل ما ماند که جایی دارد
به چه سان ترک چنین یار وفادار کنم ؟
معرفت نیست که او نیز خدایی دارد
تا که دیدم به شبی بر لب دیگر او را
بی وفا با لب هر یار زِنایی دارد !
این دل نازک من زخم ز لا قیدی او
شد و دیگر به جداییش هوایی دارد
بی وفایی به کجا قافیه ی این دل بود؟
بی وفا بود و نه در قافیه جایی دارد
گر چه جانم به کژی رسم و ره عشق نرفت
ولی از سوزِ دل ِ راست وفایی دارد
گر که دیدید بگویید که حامد شد زار
ترک او گفته دگر قصد جدایی دارد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,032
Posted: 5 Mar 2014 15:21
ای وای
می زند بر چمنم باد خزانی ای وای
خشک شد نسترن و سرو چمانی ای وای
آه و افسوس که پاییز مرا زود گرفت
زرد شد برگ درختان جوانی ای وای
زندگی با همه ی دوستی و راستی اش
گشته اینبار مرا دشمن جانی ای وای
خورده ام تیر فلک یک نظرم راست ببین
مانده ام یک من و یک قد کمانی ای وای
زین همه چنگ ملامت که به سازم زده ای
کارِ من شد غم و فریاد و فغانی ای وای
اعتراضی نکنم دامِ بلایت نوش است
من خرابِ توام این عشق ندانی ؟ ای وای
قیمت یک نظر از روی مَهش جانم بود
کعاقبت روی نشان داد نهانی ای وای
حامد از جورِ رهِ عشق به افلاک رسید
دگرش نیست دلِ قافیه خوانی ای وای
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,033
Posted: 5 Mar 2014 15:22
ای رفیق
من عقابِ آسمانِ هفتمینم ای رفیق
تیز پروازو رها و ریز بینم ای رفیق
خانه ای دارم به روی قُله ای از ابرها
در میانِ آسمانها و زمینم ای رفیق
تا که شاید یک دلِ مفتون به دامم پا نهد
هر زمانی بر نشسته در کمینم ای رفیق
با صدای ناله ها کز آسمان آید به گوش
یک دمی شادم دمی دیگر غمینم ای رفیق
در شبِ ماچین چو تاجی ماه را بر سر نهم
پادشاهِ دلبرِ شبهای چینم ای رفیق
گر بخواهی دل سپردن بر دل و دینم بدان
در میانِ دلبران زیبا ترینم ای رفیق
هر شبی یک عاشق شیدا به نیرنگ و ریا
می کند دست طلب در آستینم ای رفیق
گر چه مجنونم به زاری .باز با نازو نیاز
در رهِ عاشق کشی لیلی ترینم ای رفیق
آخرینِ مستی و دیوانگی و سر خوشی
با ده نوشی را از اول اولینم ای رفیق
کس ندیده رویِ رخسار مرا کمچون غزال
از صدای مردم بی غم رمینم ای رفیق
گر کمند دوستی بر گردنم افتد چه باک
در رهِ مهرو وفا هم راستینم ای رفیق
چون غزل سازم غزل خوان ِ فلک با اشتیاق
می زند با بانگ خوش صد آفرینم ای رفیق
اینهمه گفتم ولی هرشب به غم های دلم
در میانِ غم گساران غم تریتم ای رفیق
حامدا بس کن دگر این داستان و ماجرا
چند گویی که چنانم یا چنینم ای رفیق
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,034
Posted: 5 Mar 2014 15:24
غم هجر
این داستان غم هجر ستاره است
کو دل سپرده به هجر و غم ماه پاره است
داغِ عزیز توست عزیزا چو داغ ما
وز داغ توست کین دلِ محزون سه پاره است
دنیای بی وفا همه گلهای ناز را
می چیند از چمن به جفایش چه چاره است
پس دل صبور دار که از صبر عاقبت
راهی به سوی عالم بالا اشاره است
مادر کنار توست به هر جایی و فقط
او یک سفر بهشت رفته ز دنیا کناره است
ما هم کنار توایم تو تنها نمانده ای
که نازنین عزیزِ دل ما ستاره است
از روزگار هم گلایه چه کردن ؟ که نقد جان
کار خداست حکمت و دنیا چه کاره است
حامد زحال خود نه کلامی نوشت وساکت ماند
کین داستان غم هجر ستاره است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,035
Posted: 5 Mar 2014 15:29
دیدار با دلبرانم
"دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
بوسه زدم به روی مهِ هردویار هم
لولی وش عزیز به چشمان نافذ ش
برد از دلم خماروغم و اختیار هم
استاد من که منوچهری من است
افروخت شمعِ جان و دلِ بی قرار هم
خوش تیپ تر زعکسِ خودند ایندو دلبران
هستند شوخ و دلبرو شکرو ناز دار هم
خشنود صحبتی و دل افروز مجلسی
بر سفره بود سازو گل و شمع و یار هم
با سازو نازشان چه غزلها که ساختیم
از سوزِ بلبل و گل و از گلعزار هم
از روی دلبران غم و از مویشان غبار
رفت و شدیم. شادو خوش و بی غبار هم
من بوسه خواستم زِلبان و از آن به بعد
گَشتم به آتش محبتشان خواستار هم
از نغمه های رازو غزل های شعر ناب
فریادِ عشق و شوق زدیم و هوار هم
زین پس من و شب و این یار های ناز
هستم به هردو من مریدِ دل و دوستدار هم
حامد عجب هوای خوشی بود و محفلی
خالیست جای فکری و یاران غار هم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,036
Posted: 5 Mar 2014 15:33
دعوای روحم با جسمم
به خدا از دل تو سنگ تری نیست که نیست
وز دلم بر دل تو راه و دری نسیت که نیست
شعر خواندی و گمانت که خریدار توام ؟
به خدا طا لب تو هیچ خری نیست که نیست
اگرت چار نفر به به و چه چه کردند
فکر کردی که زتو خوبتری نیست که نیست ؟
تو چه پنداری از این غره شدن ها که تو را
قلمی هست و زدل هیچ اثری نیست که نیست
نه که از قالی کرمان خط و نقشی داری؟
نقش بگذار . تو را پا و سری نیست که نیست
به خدا چون تو هزاری به درم می آیند
که مرا با یکشان هم نظری نیست که نیست
گهرِ شعر و غزل را به کجا ربط دهی
عجبا ! در دل و جانت گهری نیست که نیست
مقصدم کعبه دل بود برو خوب بخوان
کز درت بر در او راهبری نیست که نیست
این همه پرتی از مرحله کی لایق توست ؟
خبرت از گهر و از هنری نیست که نیست
غرضِ نا مه من را زکجایش خواندی ؟
نگرفتی که درونش غرضی نیست که نیست
تو چرا با خَم هر قافیه ام میرقصی ؟
بهر این رقص تو ما را کمری نیست که نیست
وای از آن فیس و افاده اُف از آن شرم حیا !!
برو اطوار تو را ناز بری نیست که نیست
نگران دل لک دار خودت باش رفیق
دامن پاک تو را کو خطری؟ نیست که نیست
تو به این وهن و اهانت دل من خون کردی
خون تر از این دل زارم جگری نیست که نیست
خوب گفتند که حاصل شود از مِهر . مَرَض
حاش لله سخن خوبتری نیست که نیست
باز گویم خدا پشت و پناهت که تورا
حاصل جمع دل و جان ثمری نیست که نیست
حامد از خلوت خود گفت و زبان گاز گرفت
که دگر شمع غزل را شرری نیست که نیست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,037
Posted: 5 Mar 2014 15:35
آغوش غزل
در آغوش غزل روزی به دل پرواز می کردم
درِ آن تیرگی ها را به تنگی باز میکردم
در آن محزون سرایِ غم چه خجلتها که می دیدم
در آن محفل سرای عشق مشقِ راز می کردم
زِ میثاقِ دلم با تو حیای پرده می بردم
نظر بر قامتِ سروت به چشم باز می کردم
به سوز عشق مجنون را به سوی کوه می بردم
به نقشِ خوب لیلی را مهِ تناز می کردم
به اشک و آه ساقی را به سوی خویش می خواندم
به دستم جام می عزمِ شراب و ساز می کردم
قلم بر دفتر دل می زدم زیبا و افسونکار
به افسون و به افسانه چه افسون ساز می کردم
تو عاشق بودی و معشوق من بودم که در آنجا
زِ هر سو ناز بر بودی برایت ناز می کردم
عنانِ طبع ِ حامد را به دست خویش می راندی
که هر جایی تو می گفتی غزل را ساز می کردم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,038
Posted: 5 Mar 2014 15:42
عزم ترک سیگار
عزم کردم به شبی من ترک _ سیگار کنم
لیکن این محنت و غم را به که من بار کنم؟
اوست مونس به شبان _سیه تنهایی
او نباشد به که من نالهء غم دار کنم
بوسه اش بر لب من هر شب و روزی باقی
بی وفاییست اگر ترک چنین یار کنم
رقص_ دود است و مرا رقص_ خیالین طلبد
تا بدان دود دک از دل غم_ بسیار کنم
گر که روزی من از او دور بمانم خواهم
شب بیاید که به شب وعده ء دیدار کنم
"عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند" 1
افر عشقم اگر عزم به اغیار کنم
از چراغ_ سر_ او تیره شبانم روشن
بعد. شاید نگهی بر مه_ شبکار کنم !
سالها همدم و همراز دل تنگم بود
چه سزاوار که اورا به دلم یار کنم
ای تو خواننده که نشناختیم" شیطانم "
آمدم وسوسه بر آن دل تب دار کنم
از نهان کاری من بس که حواست جمع است
به عیان دعوت از آن حضرت_ هشیار کنم
تا بیایی و دمی با من و رندان باشی
تا که با دود تو را وصل به دل دار کنم
خود بدیدی که الطاف بگفتم از دود ؟
تا که خر کرده تورا وصل به سیگار کنم ؟
حامد _ خر شده هم آنچه بگفتم نشنید
باید این نامه ء خوش قافیه تکرار کنم !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,039
Posted: 5 Mar 2014 15:47
در مدح شعر
آمد به سوی قصر دلم دی پیام تو
خشنود گشتم از قلم و از مرام تو
از اعتیاد شعر تو من مست گشته ام
گویی که باده خورده ام از دست و جام تو
خود از کدام شهر و ولایت بر آمدی
ای نو عروس شهر ادب گشته رام تو
تا هستی این چنین به غم عشق آشنا
هرگز تهی نمی شود از شعر نام تو
ای شهرزاد شعر شکرفام شهر من
هر روزو شب شکرین باد کام تو
تقدیم آرمینه میکنم این پاره دستخط
باشد به یادگاری من بر مقام تو
آیا جسارت است که حامد نوشته است
بر دفتر سپید دل امروز نام تو؟
پایان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,040
Posted: 17 Mar 2014 18:45
مهدی نعیم (خیال)
بیوگرافی خاصی ندارد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟