ارسالها: 14491
#1,041
Posted: 17 Mar 2014 18:49
قدم زنان
امشب به ياد خاطره هامان قدم زنان
برگردو پيش اين دل تنهاي من بمان
دستي به روي صورت زردم بكش،همين
بگذار زير سايه ي عشقت شوم جوان
برگردو از ميان صداها بخوان مرا
من آن صداي گمشده ي عاشقم ،همان
شايد نداني از غم تو خون گريستم
من بي تو تا هميشه پراز غصه ام بدان
بگذار مرد عاشق روياييت شوم
ازپيش خود براي هميشه مرا نران
برگردو در حرير خيالم بمان عزيز
امشب به ياد خاطره هامان قدم زنان...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,042
Posted: 18 Mar 2014 17:11
بغض ِ تلخ
بغضم چه تلخ مي شكند با خيال ِتو
اين عمركه، به پاي ِتو رفته حلال تو
تنهاترين غريبه ي ِشهرم بيا ببين
يك شهر عاشقت شده اند ، خوش بحال ِتو
من عشق را به دست ِجدايي نميكُشم
شايد نصيب ِمن شود آخر وصال ِتو
رفتي و در خيال ِهميشه نشسته اي
تنها نشسته ام به كناري مثال ِتو
تو آمدي بهار ِمن خسته دل شدي
من هم شدم اسير ِتو و قيل و قال ِتو
مانا بمان براي ِهميشه به خاطرم
كاري نكن غريبه ببينم زوال ِتو
بي تو خيال،در خم ِاين كوچه هاي ِشب
بغضم چه تلخ مي شكند با خيال تو
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,043
Posted: 18 Mar 2014 17:16
آفتاب
در انتظار آمدنت مانده ام هنوز
نام تو را به عالم شب خوانده ام هنوز
با تو خوشم به پاکی دلداگی قسم
غم را از این حوالی دل رانده ام هنوز
گفتم که سرد و بی طپش است خانه ی دلم
گفتی که آفتابم و تابنده ام هنوز
در پیش تابشت بخدا لرزد این تنم
خورشید من چو ابر پراکنده ام هنوز
می میرم و از عشق تو دوری نمی کنم
در عاشقی همیشه برازنده ام هنوز
من شاعر نگاه تو بودم از ابتدا
در عشق تو همیشه سراینده ام هنوز
ای تک سوار مرز خیال ِخوش خیال
در انتظار آمدنت مانده ام هنوز
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,044
Posted: 18 Mar 2014 17:17
ناله ی ِ شبگیر
در انتظار ِ آمدنت پیر میشود
این دل که از ترنم غم سیر میشود
در امتداد خاطره هایی به رنگ تو
این دل به پای عشق تو زنجیر میشود
هر شب به یاد چشم تو در کنج عاشقی
این چشم با خیال ِ تو درگیر میشود
این دل که پای عشق تو ماندست سالها
آهنگساز ِ ناله ی ِ شبگیر میشود
ماندی کجا که اشک امانم نمی دهد
دارد دلم ز دست تو دلگیر میشود
هر لحظه دوری از تو مرا سخت تر ز مرگ
دارد برای ِ عاشق ِ تو دیر میشود
بی تو خیال مانده کناری غمین و زار
در انتظار ِ آمدنت پیر میشود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,045
Posted: 18 Mar 2014 17:27
اسیر ِ آرزو
از من بگير اين حالت ِافسردگيها را
در من نمي بيني مگر، دلمردگيها را؟
رنگم مثال لاله هاي دشت خونين است
گاهي ببين در جان ِمن ،خون مردگيها را
آخر نمي بيني مگر سنگين دل ِرسوا
بر صفحه ي ِپيشانيم، چين خوردگيها را
ميخواهم امشب در حضور ِديدگان ِتو
بار ِدگر معنا كنم ، دلدادگيها را
پاكي ِچشمان ِزلالت عاشقم كرده
ميخواهم از چشمان ِتو آن سادگيها را
مستِ نگاهت میشوم هر لحظه بی پروا
آری تحمل ميكنم ، بي بادگيها را
همچون "خيال" آواره ام در شهر غم ،تنها
از من بگير اين حالت ِافسردگيها را
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,046
Posted: 18 Mar 2014 17:40
اشک ِ انتظار
این انتظار، خانه ی دل را خراب کرد
با دست اشک ،چشم ِ مرا کامیاب کرد
این گریه های سخت ِ شبانه ،تگرگ وار
نهر ِ نگاه ِ خسته ی ِ من را پر آب کرد
باران زد و نگاه من از اشک زاده شد
انگار هم پیاله ی بزم ِ سحاب کرد
خشکیده بود چشمه ی چشمم کویر وار
اشک آمد و به پای وفایم ثواب کرد
این درد ِهجر ،حال ِمرا بد گرفته است
آخر نیامدی و دلم را کباب کرد
دست خزان جوانی من را زمن گرفت
موهای من به رنگ سفیدی خضاب کرد
ای خالق تغزل هر لحظه ی خیال
این انتظار ،خانه ی دل را خراب کرد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,047
Posted: 18 Mar 2014 17:46
کبوتر ِ آزاده
بی تاب لحظه های حضورت نمیشوم
دلتنگ خاطرات نمورت نمیشوم
تنها نشسته ام دگر از عشق خالیم
خیره به جاده های عبورت نمیشوم
درگیر و دار ورطه ی مرداب عشق تو
پامال زخمه های غرورت نمیشوم
در لحظه ی بریدن و رفتن ز پیش تو
رام سپاه اشک بلورت نمیشوم
بی تو همان کبوتر آزاده ام هنوز
دیگر اسیر و بسته ی زورت نمیشوم
روزی که خاک سرد زمین خانه شد تورا
دیگر بسان زائر گورت نمیشوم
ماها ز آسمان شبم رفتی و دگر
چشم انتظار دیدن نورت نمیشوم
آئینه ی صبور دلم را شکسته ایی
دنیا دگر خیال ِ صبورت نمیشوم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,048
Posted: 18 Mar 2014 18:29
لحظه های ِ با تو بودن
لحظه ها را با تو بودن،دل به دست توسپردن
مادمي در آرزويت،هر شبي را غصه خوردن
روزها با خاطراتت،با خيالت جان سپردن
در حريم آرزوها،هر شبي تا صبح مردن
بي تودر گرداب ِتنگ و سرد ِتنهايي خزيدن
با تو در بازي ِهستي،باخت را هر لحظه بردن
با همه بشكسته بالي،سوي ِزيبايي پريدن
اسم ِخود را از تباهي،از حريم ِغم سِتُردَن
با غزل همراه بودن،شعر را تن پوش كردن
آرزوي شاد بودن،ضربه ي ِغم را نخوردن
كنج ِديوار ِاتاقم،تكيه دادم بر خيالم
با هواي ِروي ماهت، روز و شبها را شمردن
چون"خيال" اميدوارم، آرزوهايم چنين است
لحظه ها را با تو بودن، دل به دست تو سپردن
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,049
Posted: 21 Mar 2014 08:18
مسلخ ِ شب
غم ها مرا به مسلخ ِ شب مي بَرد هنوز
دستان ِ صبح، قلب ِ مرا مي دَرد هنوز
در خواب ِ جهل،غرق ِ تعفن شدم عجيب
كفتار ِ ظلم ،روي ِ تنم مي چَرد هنوز
كو ظلم ،كو شكنجه كه دم ميزنيد، هان!؟
بيچاره ِ ناز ِ چشم ِ مرا مي خَرد هنوز!
در دوزخي به رنگ ِ سياه ِ شبي غريب
اين روح ِخسته غصه و غم مي خُورد هنوز
بعد از گذشت ِ آن همه ساعات ِبي كسي
از زندگي و زنده شدن مي بُرد هنوز
هر لحظه در هواي ِ دل آزار ِ دوريت
روحم به روي ِشاخه ي ِغم مي پَرد هنوز
پيش ِخيال هستم و راهي شدم ببين!
غمها مرا به مسلخ ِشب مي بَرد هنوز
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,050
Posted: 21 Mar 2014 08:20
فصل ِخوشبختی
بي توخوشبختي ازاين خانه غريبانه گريزان ميشود
با توخوشبختم ،واين خانه به نام ِتو چراغان ميشود
آرزوهايي كه دارم كُلهم در تو خلاصه ميشود
باغ ِ زرد ِ آرزوهاي ِ خزان ديده بهاران ميشود
موج ِ درياي ِ غم ِ دوري ِ تو لبريز ِ دردم ميكند
ساحل ِاميد من با موج ِغمهاي ِتو ويران ميشود
تا مراعات النظيري خلق شدمابين ِچشم وابرواشك
می خروشد سیل اشک ابر چشمانم، وطوفان ميشود
بعد ِ مدتها به زير ِ چتر ِ ابر ِ مهر ِ تو كز ميكنم
اين درخت ِپير خشكيده شبي مهمان ِباران ميشود
با تو خوشحالم به جان ِآرزوهاي ِپر از عشقم قسم
با تو شمع ِ آرزوهايم به زيبايي فروزان ميشود
با تو باران مي زند، گل ميكند ،باغ ِپر از پاييز من
بي تو دشت ِآرزوهايي پر از سبزي بيابان ميشود
بي تومي خشكدزمين،درياو رود ِپرشروشورش عجيب
با حضور تو تن ِ خشك ِ بيابانها گلستان ميشود
با توام با من بمان اي خالق ِچشمان ِگريان ِخيال
بي تو خوشبختي از اين خانه غريبانه گريزان ميشود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟