ارسالها: 14491
#1,061
Posted: 24 Mar 2014 09:26
باز هم احساس من ممتاز شد
باز هم احساس من ممتاز شد
خال لب دید و از آن آغاز شد
جز خودش هرگزنمی فهمد ، چرا؟
چون وجودش اینچنین ابراز شد
آتشی دید و از آن خاکستر است
خاک او از تربت شیراز شد
معنی بودن برایش این شده
آفرین بادش که دل پرداز شد
عشق یعنی رفتن سوی خدا
آنکه می فهمد از آن اعجاز شد
این حقیقت گفتن از لطف علیست
چون حقیقت از علی(ع) افراز شد
آنکه می گوید علی(ع) یعنی خدا
از حقیقت بینیش ممتاز شد
شب فروز از عشق مولایش علی
یا علی(ع) گفت و از آن آغاز شد
----------------
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,062
Posted: 24 Mar 2014 09:30
در شب تنهائیم با دوریت خو می کنم
در شب تنهائیم با دوریت خو می کنم
گر چه چون مجنون بر این دیوانگی رومی کنم
ای سیه ابرو چرا از ما جدائی می کنی
هرچه من دارم فدای طاق ابرو می کنم
در خودم هستم ولیکن با خودم هم بی خودم
منکه در پای دلم دستان خود رو می کنم
خاطرم را خاطراتت زیر و بالا می کند
یوسفی گم کرده ام پیرآهنش بو می کنم
کی شود ای ماه پنهانی تو کنعانی شوی
تا نگویند من در این میخانه جادو می کنم
از شب افروزی فقط شمع شب تارت شدم
در فراقت نازنینم ذکر یا هو می کنم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,063
Posted: 24 Mar 2014 09:34
در زیر قدمهای تو آهسته بمیرم
در زیر قدمهای تو آهسته بمیرم
چون خواهش من بوده که شایسته بمیرم
از من نگذر من که به غیراز تو ندارم
گر بگذری از این دل دلخسته بمیرم
از خاطر بد بگذر و هم خاطر ما شو
آخر من از این خاطر وابسته بمیرم
در بازی شطرنج، دلم کیش رخت شد
از کیش رخت بوده که پیوسته بمیرم
شاید نتوان گفت ، ولیکن که بگویم
در زیر قدم های تو آهسته بمیرم
پایان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 2910
#1,064
Posted: 1 May 2014 09:32
پژمان بختیاری
حسین پژمان بختیاری در سال ۱۲۷۹ شمسی در تهران زاده شد. پدرش علیمرادخان از بختیاریها بود و مادرش عالمتاج زنی دانشمند و صاحب ذوق از نوادگان میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی که شعر نیکو می گفت و ژاله تخلص می کرد. پژمان تحصیلات خود را در تهران به پایان برد و با ادبیات فرانسوی کاملاْ آشنا شد. گذشته از تحصیلات ادبی, فن تلگراف بی سیم را هم فراگرفت و به همین علت به استخدام وزارت پست و تلگراف در آمد.
پژمان از آغاز جووانی به شعر و ادب علاقه مند بود و اوقات به مطالعه دیوانهای شاعران صرف می کرد. کتاب بهترین اشعار گردآورده پژمان که نخستین بار در سال ۱۳۱۲ شمسی چاپ شد از ذوق و حسن انتخاب او حکایت می کند. چاپ منقحی از دیوان حافظ نیز که به کوشش او منتشر شده از چاپهای مهم و طرف توجه است. حسین پژمان علاوه بر این چند کتاب از فرانسه به فارسی ترجمه کرد که از آن جمله است: وفای زن اثر بنیامین کنستان و آتالا و رنه از شاتو بریان. وی به سال ۱۳۵۵ شمسی در گذشت
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#1,065
Posted: 1 May 2014 09:38
مادر
تا نشوی مادر و فرزند،نیست
عالم مادر نشناسی که چیست
عشق مجرد،به دل مادر است
ساخته زین عشق،گل مادر است
عالم او،وصف پذیرنده،نیست
وان که تواند صفتش گفت،کیست؟
در لغتی،معنی صد دفتر است
وان لغت،ای دختر من،»مادر« است
نیست جز این نام،سزاوار او
خوب تر از این،چه بگویم،بگو!
* * *
مهر فروغا،ز برین اخترا
شمع دلا،تاج سرا،مادرا
سینه ی پر نور تو عرش خداست
نور تو،از ظلمت هستی جداست
آتش عشقی که نمیرد تویی
»آنچه تغییر نپذیرد تویی«
عشق تو،عشقی است خداساخته
نیست سپاس تو،ز ما،ساخته
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ویرایش شده توسط: ROZAALINDA
ارسالها: 2910
#1,066
Posted: 1 May 2014 09:40
که گفت؟
که گفت خاطر افسرده ات پریشان باد
که گفت ز آتش حسرت دل تو بریان باد
به اشک خلق نخندیده ام،نمی دانم
که گفت چشم تو تا روز مرگ گریان باد
نگشته لانه ی موری به دست من ویران
که گفت خانه ات ای مور خسته ویران باد
نجسته ام پریشانی دلی یارب
که گفت خاطرت از دست غم پریشان باد
خدای را چو نیم من بلای جان کسی
که گفت با تو بلا دست در گریبان باد
نخورده قطره یی از جوی سرخوشی دل من
که گفت کشتی عیشت نصیب طوفان باد
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ویرایش شده توسط: ROZAALINDA
ارسالها: 2910
#1,067
Posted: 1 May 2014 17:09
عشق جوانى
پیرم و عشق تو در سینه جوان ست هنوز
دل همان،شور همان،عشق همان ست هنوز
من به یاد تو ز روی دگران بستم چشم
چشم لطف تو به روی دگران ست هنوز
ناله ام در دل گیسوی تو پیچیده ولی
گوش احسان تو دردا که گران ست هنوز
جان من بر لب و دل غرقه به خون ست اما
هوس وصل توام در دل و جان ست هنوز
ناتوانم ولی از بهر پرستیدن تو
جان سودازده پر تاب و توان ست هنوز
تلخی زندگیم لب ز سخن بسته ولی
نام شیرین تو ای جان به زبان ست هنوز
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#1,068
Posted: 1 May 2014 17:14
بوسه
یک نفس ای طایر شیرین سخن
جای کن از مهر در آغوش من
تا شوم آشفته ی گیسوی تو
بوسه زنم بر سر و بر موی تو
دخترکا دل نگران از چه ای
شاد و سبک باش گران از چه ای
دل چو کبوتر تپد اندر برت
مضطرب از چیست چنین خاطرت
جام نگاه تو دهد مستیم
بسته به موی تو بود هستیم
طره ی پرچین و شکن باز کن
بوسه چو خواهم ز لبت ناز کن
سایه ی مژگان تو بر روی تو
فتنه کند در خم گیسوی تو
چشم تو از لب شرر انگیزتر
مژگان از طره دلاویزتر
زمزمه یی می شنوی چیست این
بانگ هوس شورش مستی ست این
خیز و مرا دست در آغوش کن
رفته و آینده فراموش کن
دیده فروپوش زمانی ز من
تا نشوم بی خبر از خویشتن
باز کنم گوی گریبان تو
بوسه نهم بر سر پستان تو
دست تو را نرم و سبک با زبان
بوسم و لیسم چو سگی مهربان
گاه بخایم لب و گه گردنت
گربه صفت پنجه کشم بر تنت
وه که مرا تاب نگاه تو نیست
چیست نگاه تو نگاه تو چیست
بوسه به مژگان درازت دهم
تا دمی از شورش نازت رهم
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#1,069
Posted: 1 May 2014 17:16
گیسوی دو رنگ
بس رنگ ها شکسته ز زلف دو رنگ توست
ما را بجز شکست،چه حاصل ز جنگ توست
یک رنگ بوده ام به همه عمر و این زمان
صد رنگ اگر شوی دل ما هم به رنگ توست
کس سنگ را به شیشه نکرد آشنا ولی
صاحب دل آن کسی است که جویای سنگ توست
در راه عاشقی ز تکاپوی ما چه سود
کاین عرصه،جلوه گاه شتاب و درنگ توست
ما را اگر گشایشی از روزگار نیست
ای آسمان تیره دل از چشم تنگ توست
زین طبع زودرنج و از آن خوی دیرجوش
ای شاعر آنکه یار تو شد پای لنگ توست
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#1,070
Posted: 1 May 2014 17:18
آرزو
آرزوی روی ماهی می کشم
حسرت چشم سیاهی می کشم
بخت من آنگاه و امید وصال
حسرت شیرین نگاهی می کشم
آتشم بر خرمن هستی مزن
کز دل پرسوز آهی می کشم
با امید دیدنت هم چو نسیم
هر نفس خود را به راهی می کشم
در چمن با نکهت گیسوی دوست
عطر صد گل از گیاهی می کشم
ای عجب کاین رنج راحت سوز را
از نگاهی،از نگاهی می کشم
منت شاهان نصیب من مباد
گر کشم منت ز ماهی می کشم
گر پناهی بایدم بردن به خلق
دست سوی بی پناهی می کشم
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…