ارسالها: 6368
#141
Posted: 20 Sep 2013 13:16
جمعــه های طـــولانی
همه جا مينگرم و تو را ميبنم
تو به لبريز ترين فاصله ها ميماني!
همه جا ميگردم پي تو ميجويم؟
در كدامين قفس پنجره ها پنهاني؟
نفسم سنگين و قدمم لنگ و ضعيف!
تا به كي در پي تو اين همه سرگرداني؟!
خبر درد مرا به فلك ميگويند
آن پري يا كه فرشته شايدم انساني!
من كه از هجر تو يكدم نياسودم نيك
به گمانم همه را خوب خودت ميداني!
لحظه ها در گذرند و روزها خاكستر
خسته ام از غم اين جمعه هاي طولاني
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#142
Posted: 20 Sep 2013 16:18
دوری
چه كند دوري تو با دل من
شده ويرانه همه منزل من
انتظار ت مرا خواهد كشت!
با تو زيباست همه محفل من
اي مسيحا به طواف مهرت
شده است اشك همه حاصل من
بر سر كوي و درت خيمه زنم
كي شود وصل رخت شامل من؟
بي شكيب است دلم اي دلبر
ترسم اين بار شود قاتل من
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#143
Posted: 20 Sep 2013 17:08
روزگار
اي روزگار پر از وهم و انزجار
چشمم به راه و ميكشم انتظار..
شكي كه ريشه دوانده درون من
بغضي كه هميشه ميكند انتشار
چونان اسير ترديد و هوس شدند
بر روزمرگي هاشان كنند افتخار
تقصير ماست تصوير تار زندگي
سرد است جهان سرد است روزگار
من مرگ عشق را به چشمان ديده ام
وقتي كه مرد و فتاد به حال احتضار
وقتي دلي شكسته شده و تني زغم
چون گوژپشتي غمين در مرز انكسار...
دستان خاليم پر از هيچ و فاصله است
راهي نمانده كه حسي كند انتحار!!!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#144
Posted: 20 Sep 2013 17:10
دلــم گـــرفته ۲
مرا به مردم چشمهايت جايي نيست
به آن دو چشم سياه رهگشايي نيست
به سعي خود رسيده ام به اخر راه
ولي نگر به پاي بيرمقم نايي نيست
شبيه معجزه اي عاجزم ز معجزه ات
رسول عشق بيا مگر خدايي نيست!؟
سمن اگر به وفايش كمي مدد كني
از اين خزان تا بهار راهي نيست
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#145
Posted: 20 Sep 2013 17:11
ســـایه
سايه ام من سايه اي بر روي يك ديوار
ساكتم ,غم ,در نگاهم , ميشود , آوار
گوشه اي كز كرده ام از وحشت فردا
سر به زانو در عجب از اين همه بيمار
روز وشب مشق دلم آهنگ دلتنگيست
خسته ام من خسته ام از اين همه تكرار
در قفس زندانيم , در بند_ يك اوهام
يك بغل ترديد از عشق هاي بي مقدار
تب به عمق جان من افتاده و هذيان
ريشه كرده در نگاه خسته _ خونبار
مرده امشب سايه ام از تاريكي شب ها
در دلم يك حسرت از ثانيه اي ديدار!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#146
Posted: 21 Sep 2013 11:45
سمانه میرزایی
متولد 2 خرداد1365
میزان تحصیلات: کارشناسی سلولی و مولکولی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#147
Posted: 21 Sep 2013 11:46
آوار باشد بهتر است
سقف خانه بر سرم آوار باشد بهتر است
بین ما این آخرین دیدار باشد بهتر است
بوسه از لب های تو روح مرا مسموم کرد
بوسه هایم بر لب سیگار باشد بهتر است
من کجا عمری پی احساس تو بودم؟!...برو
کار من این روزها انکار باشد بهتر است
خوب شد دنیا مرا از مِهر تو محروم کرد
آه!دنیایی که لاکـــــردار باشد بهتر است
فکر می کردم که عشق تو دوای دردهاست
نه!دلم از دوریت بیمـــــــــار باشد بهتر است
بعد عمری انتظار بی ثمر فهمیده ام
عقل از احساس من بیزار باشد بهتر است
روزگاری که دلم را این چنین آزرده است
پیش چشمانم سرش بر دار باشد بهتر است...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#148
Posted: 21 Sep 2013 11:48
بی خبر آمد
بی خبر آمد ولی در بوق و کرنا کرد و رفت
بی تفاوت التماسم را تماشا کرد و رفت
او که احساس مرا عمری گدایی کرده بود
آخر احساسش به من را ساده حاشا کرد و رفت
فکر میکردم که درمان تمام دردهاست
حیف،او تنها غم خود را مداوا کرد و رفت
روزگاری غم برایم هیچ معنایی نداشت
آمد و غم را برایم خوب معنا کرد و رفت
زندگی بی او برایم زندگی با درد بود
او که پای مردنم را زود امضا کرد و رفت...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#149
Posted: 21 Sep 2013 11:49
سخت است
سخت است بی آغوش تو یک عمر خوابیدن
یک عمر ، غم را با عیار عشق سنجیدن
گریه امانم رابریده، درک کن سخت است
بی تو به ظاهر هم شده ، گه گاه خندیدن
احساس من بدجور رو کرده است دستم را
کارم شده عکس تو را هر روز بوسیدن
متروک خواهد بود قلبم در نبود تو
وقتی که هستم زنده و در حال پوسیدن
دیگر مرا تاب نبردی نابرابر نیست
کارم شده عمری شکست و باز جنگیدن
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#150
Posted: 21 Sep 2013 11:51
جان من را دیر و زود آخر زمانی می برد
جان من را دیر و زود اخر زمانی می برد
مرگ ، من را با غم بی هم زبانی می برد
مطمئن هستم خبر را یک قناری در قفس
موقع آزادیش بر هر دهانی می برد
بعد تو شاید بفهمی جای من خالی شده
جای پایم را نسیم از هر مکانی می برد
باده را هم سهم بندی کن که قحطی آمده
هر خماری هم ، فقط یک استکانی می برد
سخت یا آسان ، زمان بی وقفه بی من می رود
یاد من را از خیالت هم زمانی می برد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...