ارسالها: 6368
#181
Posted: 26 Sep 2013 00:34
من و هراس سقوط از فراز جاذبه ها
من و هراس سقوط از فراز جاذبه ها
که راه می روم از روی تیزی لبه ها
شنیدنی است کشیشی که اعتراف کند
شنیدنی تر از آن اعتراف راهبه ها
مرا به قطب خودت قطب عشق می بردی
مخالف جهت بادها و عقربه ها
حساب کردم از این عشق سودها ببرم
غلط ازآب درآمد ولی محاسبه ها
و اعتماد به عشقت نتیجه اش این شد
زنی رها شده ام درهجوم شائبه ها
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#182
Posted: 26 Sep 2013 00:35
غمگین ترم از آنکه بیندیشم ای غزل!
در این غروب یخ زده با جامه ی بنفش
تنها به کوچه ها زده ام بی کلاه و کفش
کولاک شد ملافه ای از برف پهن کرد
بر خاطرات: قرمز پررنگ تا بنفش
شاید بماند از همه ی روزگار من
یک نقش باستانی از این شعر بر درفش
یک روز بی گمان همه خواهند گفت :آه!
ریگی نداشت دخترک بی نوا به کفش
تاریکتر شده است هوا می روم هنوز
در کوچه های شعله ور از رقص آذرخش
غمگین ترم از آنکه بیندیشم ای غزل!
لطفا گناه قافیه های مرا ببخش
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#183
Posted: 26 Sep 2013 00:35
بعد از عروسکم
آماده ام غزل غزل افسونگری کنم
با خط و خال شعر ترا دلبری کنم
چون قله های برفی البرز باشم و
بر سبزه زار دامنه ها برتری کنم
مي رقصم آن چنان که پری در مسیر باد
تا دختران سر به هوا را جری کنم
آوازهای دشتی گیسوی خویش را
سخت است پای بسته ي این روسری کنم
از آبهای وحشی آزادم و مخواه
از رودهای یخ زده فرمانبری کنم
با باد مي دوم که بپیچم به پای تو
در پهنه ي وسیع تو نیلوفری کنم
بعد از عروسکی که در آغوش داشتم
در حق کودکان جهان مادری کنم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#184
Posted: 26 Sep 2013 00:37
یادت می آید ...
گفتی چه دارد چشمهایت جز سیاهی
یادت مي آید شعر خواندم از پناهی
گفتم اگر با من مي آیی چتر بردار
بی اعتبار است این هوای مهر ماهی
من خانه ات هستم چه مي خواهی عزیزم
از این مسافرخانه های بین راهی
آن شب برایم چای دم کردی که شاید
یک استکان از خستگی هایم بکاهی
گفتی بیا حرفی بگوییم از سر عشق
گفتم فدایت مي شوم گفتی الهی...
نام تو را بر کوهساران مي نوشتم
نام مرا بر کوه کاغذهای کاهی
مي رفتم از مهتابی این خانه تا ماه
حالا کجایم بین کفترهای چاهی
دنبال یک دیوانه مي گردم که اینجا
مي گشت دنبال من دیوانه گاهی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#185
Posted: 26 Sep 2013 00:37
قصه ی خاطر خواهی
باد توفنده ی بنیان کنی و من کاهی
همه ی عمر بکش هر طرفم می خواهی
فاش کن راز مرا بر سر بازار جهان
ای که از درد دل بی خبرم آگاهی
پشت هر پنجره باشم نظرم خیره به توست
در نگاهم تو فقط منظره ی دلخواهی
ریسمان باز کن از پنجه ی دیوانگیم
کی به پایت برسد دست به این کوتاهی
سایه ام مانده کنارم فقط از آن همه باغ
بتکان شاخه ی تنهایی من را گاهی
ماه می بوسمت از دور چه می شد که شبی
بشنوی از لب من قصه ی خاطر خواهی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#186
Posted: 26 Sep 2013 00:38
شکارگاهی
چشمم مقابل تو و می ترسم از گناه
با اینکه گفته اند حلال است یک نگاه
مبهوت و مات خلقت خویشم چه ساخته است
پروردگار من که نه آیینه ام نه آه
چون سرنوشت خویش به بیراهه می روم
ناچارم از ادامه ی این راه اشتباه
ای آفتاب ، روشنیت را دریغ کن
حتی بگیر سایه ی خود را از این گیاه
عمری که می روی و به تدریج می کشی
یکباره راحتم کن و از رنج من بکاه
هرگز گمان مکن که مرا صید کرده ای
با پای خویش آمده ام تا شکارگاه
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#187
Posted: 26 Sep 2013 00:39
این عشق مصری است
عمری مواظبم که مبادا خطا کنم
تیری که بر هدف ننشیند رها کنم
دوری کن از نگاه من این عشق مسری است
شاید تو را به درد خودم مبتلا کنم
آغوش توست ، خانه ی موروثی ام ولی
کو آن جسارتی که چنین ادعا کنم
هر چند ناشیانه فقط دست و پا زدم
می خواستم که در دل دریا شنا کنم
می گیرمت نهنگ من از دست آبها
تا برتری به کشور صیاد ها کن
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#188
Posted: 26 Sep 2013 17:46
سارا جلوداریان
متولد : ۲۲ خرداد ماه ۱۳۵۸
شهر :کاشان
تحصیلات : مهندسی کشاورزی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#189
Posted: 26 Sep 2013 17:47
منو تو دچار هم هستیم
بریز در رگ من کولی جنونت را
نفس بکش همه ی عقده ی درونت را
نفس بکش که تن کوه را بلرزانی
که انعکاس دهی روح بیستونت را
خود تو بود که پرواز را به من آموخت
دوباره اوج بده حس نیلگونت را
تو آبشار منی ! لحظه لحظه ات جاریست
بزن به همهمه ها برکه ی سکونت را
خدا که در صدد آفرینش ما بود
به رنگ خون من آغشته کرد خونت را
از این به بعد من و تو دچار هم هستیم
به دست خاطره بسپار تاکنونت را
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#190
Posted: 26 Sep 2013 17:51
می توانی مهربان باشی
تو ميتواني بيش از اينها مهربان باشي
خورشيد باشي، ابر باشي، آسمان باشي
مثل هواي بچگي، معصوم و ناآرام!
مثل بهار چارده ساله، جوان باشي
از لهجهات پيداست اهل سادگي هستي
خوبست با تنهايي من، همزبان باشي
اي ماه پيشانيترين اسطورة خلقت!
تو ميتواني لوح زرين زمان باشي
اي شاهكار عشق! اي شيرينترين فرهاد!
بايد رديف مثنويهاي جهان باشي
حالا كه نامت در غرور موجها جاريست
بايد خودت سرچشمة آب روان باشي
يعني رفيق روزهاي سخت دلتنگي!
يعني شريك دردهاي ديگران باشي
هركس در اين دنياي خاكي، قصهاي دارد
پس سعي كن تا برگ آخر، قهرمان باشي...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...