ارسالها: 6368
#191
Posted: 26 Sep 2013 17:51
سپیدترین
دارم شروع ميشوم از چشمهاي تو
جريان گرفته است تنم، زير پاي تو
انگار در زمين و زمان، ثبت ميشود
پيوند دستهاي من و دستهاي تو
چيزي نمانده است كه با هم يكي شويم
چيزي نمانده است بميرم براي تو
من شاعرم ولي نه به اندازة تو و-
موسيقيِ بدون كلامِ صداي تو
من شاعرم ولي به خدا، كم ميآورم
در پيشگاه عرصة بيانتهاي تو
اي خالقِ سپيدترين حجلة جهان!
آغشتهاند خون مرا با حناي تو
اي سرزمينِ مادريِ رودخانهها !
اي هر چه هست، پهنة جغرافياي تو
اين روزها عزيزترين دوستان من
بو بردهاند حال مرا از هواي تو...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#192
Posted: 26 Sep 2013 17:53
درخت ها همه در سایه ی مقام بلندت
درخت ها همه در سایه ی مقام بلندت
بنفشه ها همه در تاب گیسوان کمندت
به گرد پای تو هرگز نمی رسند سواران
اگرچه سخت بتازند در رکاب سمندت
چه رودها که تپیدند تا تو را به کف آرند
چه بادها که وزیدند تا مگر ببرندت
مسیر چشم تو آنقدر دشت و دامنه دارد
که آهوان جهان را کشانده است به بندت
چنان صمیمی و بی ادعا و بنده نوازی
که نیست هیچ مسلمان و کافری گله مندت
رسول مهر تو را با کدام خط بنگارم
فدای آن دل مشکل گشای ساده پسندت
بخوان بنام همان خالقی که خسرو عشق است
فدای لهجه ی شیرین و حرف های چو قندت
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#193
Posted: 26 Sep 2013 17:53
دیشب سر پشت بام می رقصیدم
دیشب سر پشت بام می رقصیدم
با دلهره ی تمام می رقصیدم
تصویر تو روی حوض بالا می رفت
با حركت نردبام می رقصیدم
از اینكه تو می رسی و من خواهم گفت
بعد از دو سه شب ، سلام می رقصیدم
دمپایی و پله ها كه اجرا كردند
موسیقی بی كلام می رقصیدم
موها ، سر و شانه ها و یك دامن گل
از اینهمه با كدام می رقصیدم ؟!
من خیره به بند رخت ، خشكم میزد
با چك چك گریه هام می رقصیدم
تو آنور پشت بام می خندیدی
من اینور پشت بام می رقصیدم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#194
Posted: 26 Sep 2013 17:54
بوي چكامه هاي معطر
اين خاك، بوي سرو و صنوبر گرفته است
بوي چكامه هاي معطر، گرفته است
اين خاك، زادگاه تمام شكوفه هاست
حسي شبيه لاله ي پرپر گرفته است
در سوگ هر پدر، دل اين خاك، خون شده!
درسوگ هر پسر، غم مادر گرفته است
آنقدر، كربلا شده و بي علم شده-
تا بوي مشك، بوي برادر گرفته است
هر استخوان كه دست برآورده از زمين
تكرار زمزمي ست كه بستر گرفته است
ما چيستيم: تابع افعال بي زمان!
آينده اي كه حالت مصدر گرفته است
ما چيستيم: آينه هايي كه سالهاست
مفهوم چهره هاي مكدر گرفته است
اين آسمان، سپيدتر از نامه هاي ماست
اين آسمان، كه رنگ كبوتر گرفته است...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#195
Posted: 27 Sep 2013 21:55
مرضیه خدیر ............... بیوگرافی ندارد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#196
Posted: 27 Sep 2013 21:57
دستت شبیه قبل پناهم نمی دهد
دستت شبیه قبل پناهم نمی دهد
در سرزمین قلب تو راهم نمی دهد
چشمی که با اشاره سکوت مرا شکست
پاسخ دگر به حرف نگاهم نمی دهد
اين اشكها، ستارهي شبهاي غربتم
نوري به آسمان سياهم نمی دهد
احساس عشق ، همسفر نيمه راه من
جاني به لحظه هاي تباهم نمي دهد
یا عشق یا وصال ...چه سخت است زندگی
وقتی که هر دو را به تو با هم نمی دهد
گاهی هم انتخاب، فقط یک بهانه است
یعنی هرآنچه را که بخواهم ، نمی دهد...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 6368
#197
Posted: 27 Sep 2013 21:59
گرفته حال نگاهم، دلم به دنیا نیست
گرفته حال نگاهم، دلم به دنیا نیست
در انتظار که هستم؟ خدا هم اینجا نیست
دروغگو شده آیینهای که میپنداشت
کسی به غیر خودش خسته از تماشا نیست
شکنجه، وصلهی ناجور روح ما شده است
بگو که عشقپرستی، سکوت زیبا نیست
سپردهایم همین یک حباب هستی را
به خشم وحشی رودی که رو به دریا نیست
نشسته بغض حقارت به چشمهای همه
نپرس حالت ما را، مجال آوا نیست
چه انتقام عجیبی گذشته میگیرد!
از آرمان تعصب، که فکر فردا نیست...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#198
Posted: 27 Sep 2013 22:00
برای عشق تو بايد چه کار ميکردم
برای عشق تو بايد چه کار ميکردم
چگونه باز دلت را شکار میکردم
چگونه از تب گرم نگاه گيرايت
به کنج سرد غرورم فرار میکردم
اگر خدا نفسات را به روح من میداد
تمام سال، هوا را بهار میکردم
چه میشد آه، همان شب، يواشکی خود را
درون پيرهنات استتار میکردم
تپش تپش ضربان دلات به من میخورد
کنار تو به خودم افتخار میکردم
اگر که شعر، مجال نفس کشيدن داشت
تو را برای ابد، ماندگار میکردم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#199
Posted: 27 Sep 2013 22:01
سقوط میکنم از اوج قلهی محالها
سقوط میکنم از اوج قلهی محالها
چرا رها نمیشود دلم از این خیالها
چرا مدام، بیسبب، پی محبت توآم
به من اثر نمیکند، گذشت ماه و سالها
شکنجه میکند مرا خیال این که بازهم
هدر رود بدون تو یکی یکی مجالها
شبیه روح مردهای، که شکل زنده بودن است
چقدر بی تفاوتم به موج قیل و قالها
شکسته شد وجود من همان شبی که بعد تو
گریخت ازنگاه من، تمام حس و حالها
مسافری که بی تو از کنار زندگی گذشت
چگونه فکر میکند به تلخی زوالها
پس از تو زندگیوعشق وشورو سرسپردگی؟
خدا کند به گردنم نباشد این وبالها
در این قفس که روح من مدام گریه میکند
پناه میبرم به وسعت گشودگی بالها
پناه میبرم به تو، به روزهای عاشقی
برای من همین غنیمتی است از جدالها
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#200
Posted: 27 Sep 2013 22:02
بگذار تا بدون تو عمرم هدر شود
بگذار تا بدون تو عمرم هدر شود
این یک دو روزِ مانده هم اینطور سر شود
حالا که سهم من نشده یار من شوی
با من تمام خاطره ها همسفر شود
بر غصه ام دوباره بخندد رقیب من
دنیا تمام ، قسمت این یک نفر شود
با هر بهانه از دل من دور تر شوی
با هر نگاه ،حسرت من بیشتر شود
چیزی نمانده مرگ بیاید ، به جای تو
از عمق غربت دل من با خبر شود ...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...