ارسالها: 6368
#231
Posted: 5 Oct 2013 14:49
اگر چه دل بریدی از همه وابستگی هایت
اگر چه دل بریدی از همه وابستگی هایت
تو را می خواهم آری ، با تمام خستگی هایت
تو را می خواهم و در زیر لب همواره می خوانم
که روزی یاد خواهی کرد از دلبستگی هایت
تو لیلا نیستی ، تلفیقی از ویسی و رودابه
که حتی عشق اذعان کرده بر شایستگی هایت
ذلیخای زمان ، عریان بیا ! تا تهمت تاریخ
ببیند یوسفی را تشنه ی وارستگی هایت
تو جان شعر هستی از غزل تا شکل نیمایی
که تکراری نخواهد بود در پیوستگی هایت
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#232
Posted: 5 Oct 2013 14:54
سوژه ی زیبای اشعار زمینی آسمانی
سوژه ی زیبای اشعار زمینی آسمانی
یار یک شاعر شدن سخت است...آیا میتوانی ؟
یار یک شاعر شدن سخت است بی تردید...آری
دوست دارم از همین اول حقیقت را بدانی
روح من مانند اشعارم همیشه بیقرار است
روح من هم همدلی می خواهد و هم همزبانی
آشنایم با تمام کوچه های شهر غربت
نام من این است: " تنهایی " ... نشانم : "بی نشانی "
آشنا با هفت پیچ انزوای منزوی ها
با نگاه بهمنی ... با بغض های بهبهانی
دود سنگینی گرفته قامت میخانه ها را
داش آکل کو ؟ کجا رفت آن مرام پهلوانی ؟
یک غزل خواندم که هم بغض غزلهایم بمانی
یک دو بیتی کفته ام تا یک نفس دشتی بخوانی...
در نگاه من خدا با دستهای خود نوشته:
شاعری...تلفیقی از ابلیس با پیغمبرانی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#233
Posted: 5 Oct 2013 14:55
انگار برگ آس خداوند رو شده
انگار برگ آس خداوند رو شده
اینبار با دو ماه ٬ زمین روبرو شده
عطر تنت تمام هوا را گرفته و
کار پلنگ های جهان ٬ جستجو شده
اسپند دور قامت تو دود می کنند
حالا که ماه پیش تو بی آبرو شده
زیباترین الهه ی شهری و بی گمان
بوسیدنت برای همه آرزو شده
تو شاعر هوای نفس هاس تازه ای
انگار یک نفر نفس "شاملو" شده
اما من از تبار غزل های ساده ام
از شاعری که "یک دهه در خود فرو شده"
چیزی بگو که در غزلم تازه تر شوند
این بغض های شوم وبال گلو شده
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#234
Posted: 5 Oct 2013 14:56
مردی که مبهوت کلام آخرین بود
یک سفره ٬ یک آیینه ٬ با آیات قرآن ٬ آغاز مشروع گناهی آتشین بود
عشقش اهورایی ٬ اما در کنارش ٬ مردی نشسته از اهالی زمین بود
مردی نشسته که تمامی جنونش در جمله ای کوتاه میشد جا بگیرد
این جمله ی کوتاه و ساده : " تا همیشه دیوانه ی چشم تو ام ای نازنین " بود
حرف دلش را گفت اما دیدگانش ٬ دیگر توان خشکسالی را ندارد
آبی ترین ها را خدا در چشم او ریخت ٬ انگار راز خلقت دریا همین بود
این مرد اهل مرز پاکی است خاتون ٬ مرزی که با خون امیران آبدیده
مرز اساطیر وطن خواهی شبیه مردی که خونش حرمت حمام فین بود
خاک سیاوش ها و رستم هاست اینجا ٬ خاک کمانگیران بی نام و نشان است
خاکی که روزی تخت جمشید و شکوهش ٬ یک گوشه از پیشینه ی این سرزمین بود
اما زنی که پای این سفره نشسته ٬ با آن دل خسته سر یاری ندارد
دنبال روحی آسمانی وار می گشت ٬ در فکر عشقی باز بالاتر از این بود
اینبار زن حرف دلش را زد که ناگاه ٬ تقدیر هم بر ذات خود لعنت فرستاد
زن رفت ٬ اما مرد ماند و خاطراتش ٬ مردی که مبهوت کلام آخرین بود
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#235
Posted: 5 Oct 2013 14:57
برگرد ٬ شاعران جوان عاشقت شدند
اینجا بمان ٬ تمام جهان عاشقت شدند
تنها نه من ٬ زمین و زمان عاشقت شدند
ای بره ی سفید ! به غیر از شبان تو
یک گله گرگ ٬ زوزه کشان عاشقت شدند
منصور ها به شوق تو بالای دار ها....
رفتند و با صدای اذان عاشقت شدند
سنتور و نی ٬ تنبک و دف ٬ مست میزنند
" ماهور" و " شور" و " جامه دران " عاشقت شدند
در " رودکی " و " کلهر " و " لطفی " نشسته ای
چنگ و کمانچه ٬ تارزنان عاشقت شدند
حتی خدایگان به تنت غبطه می خورند
آیات در یقین و گمان ٬ عاشقت شدند
از " منزوی " : جنونی و از " آتشی " : شکوه
کینگونه مات ٬ منتقدان عاشقت شدند
ای جوهر اصیل ترین شعر های ناب
برگرد ٬ شاعران جوان عاشقت شدند
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 6368
#236
Posted: 5 Oct 2013 15:10
مینا توکلی
تخلص : شقایق
متولد : ۱۳۵۴
شهر : مشهد
تحصیلات : کارشناسی زیست شناسی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 6368
#237
Posted: 5 Oct 2013 15:14
موج صحرا
این جا ردیف و قافیه هم می شود صدا
شاعر شقایق است ، غزل می شود دعا
انگار در سکوت کسی حرف می زند
تکرار ربنا به خدا می شود شفا
یک مرد پای غیرت خود ایستاده است
اما دریغ- پای تنش می شود جدا
صحرا شبانه درد دلش موج می زند
طوفان بی کرانه ی شن ، می شود به پا
الماس های شن به نظر مثل آذرخش
از چله ی کمان خدا می شود رها
آمد خبر ز قاصدکی در دل کویر
جادوگر سیاه زمان می شود فنا
در خاطرات سبز طبس ثبت می شود
امشب تمام باورمان می شود خدا
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#238
Posted: 5 Oct 2013 15:15
شیطان بلا
در انتظار دیدنت هنگامه بر پا می کند
این قلب بی پروای من امروز و فردا می کند
در خاطرم با عشق تو دل را به دریا می زنم
پیشانیت بر شانه ام انگار نجوا می کند
چیز عجیبی نیست که مویم شده بازیچه ات
این عاشق شیطان بلا اینگونه بلوا می کند !
حالا که این دست دلم دیگر برایت رو شده
عطر تنم در هر نفس با عشق غوغا می کند
من غرق خواهم شد در این احساس بی آلایشم
روزی که می دانم کسی شب را مهیا می کند
وقتی که می بینم تو هم بد جور دلتنگ منی
این تنگی دل آتشی در سینه بر پا می کند
بر من گوارا می کند شیرینی وصل تو را
آن مهربانی که خودش ما را تماشا می کند
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#239
Posted: 5 Oct 2013 15:16
پرواز مرگ
تو می روی و سقف دلم چکه می کند
بی تو خزانه هم هوس سکه می کند
امشب قطار قافیه ها ریپ می زند
وزن درست شعر مرا تکه می کند
دیگر خدای قهقهه چشمک نمی زند
در نیمه های شب به دلم تک نمی زند
بی شک دوباره ترمز قلبم بریده است
آنقدر مرده ام که مرا .. کک نمی زند!
این بغض های خسته که فواره می شود
مات نگاه این منه آواره می شود
حتی طناب دار به من زخم می زند
در آخرین نفس گره اش پاره می شود
جا مانده ام .. زمانه به من دل نمی دهد
پروازهای مرگ .. که کنسل نمی دهد
وقتی تمام حوصله ام محو می شود
دنیا چرا برای سرم.. گل نمی دهد؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#240
Posted: 5 Oct 2013 15:20
تقصیر
گفتی که سختی هایمان تقصیر تقدیراست
ذهنت تمامش با همین افکار درگیر است
این را نمیدانم که من شایسته ام یا نه
اما دلم از شکوه های کهنه ات سیر است
گفتی که با هر عطسه ات بی کار می مانی
تا ناکجا آباد فکرت غرق تقصیر است
گفتی فلانی قهوه اش هم فال می گوید
فنجان خالی امتداد خط تعبیر است
دیگر تمام خاطراتم اشک می ریزند
انگار فهمیدم تورا.. حالا چرا؟... دیراست....
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...