ارسالها: 6368
#241
Posted: 5 Oct 2013 15:21
مسیر عشق
من و تمام غزل های بی نشانه ی من
نشسته ایم بیاید چراغ خانه ی من
خدا کند که خیابان مسیر عشق شود
خدا کند برسد خوشه ی ترانه ی من
همیشه چشم به راهت ستاره می ریزم
به پای آمدنت یوسف زمانه ی من
کنار قافیه های شکسته ی شعرم
ردیف میشود احساس بی بهانه ی من
پر از گلایه پر از اشک می شوم گاهی
به یاد دست تو ای مهر بی کرانه ی من
چه قدر می شکند بغض های سنگینم
میان حجم سیاه سکوت خانه ی من
نگاه ملتمسم را کمی نوازش کن
دوباره گل بدهد حس کودکانه ی من
تو را قسم به خدا می دهم که بر گردی
که باز سر بگذاری به روی شانه ی من
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#242
Posted: 6 Oct 2013 13:20
چشم روشن
آمدی و دل بی قرارم
ذره ذره نفس دار تر شد
پشت پرچین سبز سعادت
چشم هایم از احساس ، تر شد
رو به هر آینه در نگاهت
ساده و آمرانه نشسته
یک غزل از تمام کسی که
از غم دوریت در به در شد
می شناسم تو را صادقانه
بودنم بودنت را بهانه
می شناسی مرا از زمانی
که دلت از دلم با خبر شد
قاصدک جان بیا ، نازنینم
منتظر آن طرف تر نشسته
تا بداند که روز و شب من
بی نفس های او درخطر شد
مثل باران صدای حضورت
پشت پلک دلم می نوازد
خوش به حالم کنارت عزیزم
غصه هایم به شکرانه سر شد
یک صدا در سکوت و کمی شعر
زیر پای قدومت به صف شد
مردمک های چشم شقایق
روزگارش به رنگ سحر شد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#243
Posted: 6 Oct 2013 13:21
خنده ی تلخ
دلم شکسته از این روزگار می خندم
به اینکه زرد شدم در بهار می خندم
نشستم از سر شب روی مبل بدجوری
زدم توهم و بی اختیار می خندم
به زیر پای دلم بس که منتظر ماندم
شده تمام علف ها چنار ، می خندم
در این فضای مه آلود سرد پاییزی
چگونه گم نشوم در غبار ؟ می خندم
گمان کنم که سرم خورده گوشه ی میزی
به این دلیل که روزی سه باااار می خندم !
چه می شد این همه احساس من نمک می داشت
چه کج خیال شدم ، بی شمار می خندم
دلت سیاه شده یا که بد گمان شده ام؟
تو از اسیر خودت می کنی فرار؟! می خندم
چه قدر حک شده ای با نگاه معصومت
به ذره ذره ی این قلب بی قرار ،می خندم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#244
Posted: 6 Oct 2013 13:22
درد الفبا
در این زمانه چه قدراضطراب چه قدر؟
غریب شده غزلم بی جواب ، چه قدر
به شعر کهنه ی من نو شدن نمی آید
دل صبور غزل هم شده کباب – چه قدر
چه سخت درد الفبا به جای حرف نشست
میان راه گلویی به وقت خواب، چه قدر
چه دلخوشم به خیالی که غرق خاطره هاست
هزار گیگ حافظه ام شد خراب ، چه قدر !
چه ساده ثانیه ها را به آب می بندیم
چه حیف خاطره هایی که شد سراب ، چه قدر
رسیده جان به لبم در کنار شومینه
در انتظار ، هدر می شود کتاب ، چه قدر
دوباره هول شده ام این مداد و کاغذ کو؟
که شعر آمده و من در اضطراب ، چه قدر
صدای غربت شعرم شده به رنگ سکوت
غریب شده غزلم بی جواب ، چه قدر
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#245
Posted: 6 Oct 2013 13:26
باز باران
دل که می گیرد یقین دارم که گریان می شود
چشم های آبی ذهنی که حیران می شود
من که می دانم شبی از زخم این دلواپسی
سر گرانتر می شود , تابوت ارزان می شود
دردهایم در قنوت یک نماز بین راه
با تب سردرگمی ها , سخت درمان می شود
باز هم فریادهای بی صدای نیمه شب
انتهای کوچه ای , سر درگریبان می شود
ابرهای حس من از خاطرات تلخ او
ناگهان با یک ترانه , باز باران می شود
عاقبت دیوار سست آرزوهای محال
با تکان کوچکی از پایه ویران می شود
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#246
Posted: 6 Oct 2013 13:27
غزل های شکسته
غم در دلم افتاده و حالم خراب است
بیچاره قلبم یک حباب روی آب است
اینکه تو باشی در کنارم تا همیشه
مثل تمام آرزوهایم سراب است
میناترین تصویر آهنگینم اما...
انگار این اما اگر ها بی جواب است
گفتند سهم خنده ام را باد برده
بر باد سیلی می زنم شاید که خواب است
در چارچوب سایه هایی درد گونه
تاراج سهم دلخوشی هایم ثواب است
دیگر شدم تصویر مینا فام در تو
دل در فراق روی تو در پیچ و تاب است
من خواب دیدم که غزل هایم شکسته
تعبیراین کابوس , مرگ یک حباب است
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#247
Posted: 6 Oct 2013 13:38
شیطان بلا !
در انتظار دیدنت هنگامه بر پا می کند
این قلب بی پروای من امروز و فردا می کند
در خاطرم با عشق تو دل را به دریا می زنم
پیشانیت بر شانه ام انگار نجوا می کند
چیز عجیبی نیست که مویم شده بازیچه ات
این عاشق شیطان بلا اینگونه بلوا می کند !
حالا که این دست دلم دیگر برایت رو شده
عطر تنم در هر نفس با عشق غوغا می کند
من غرق خواهم شد در این احساس بی آلایشم
روزی که می دانم کسی فرصت مهیا می کند
وقتی که می بینم تو هم بد جور دلتنگ منی
این تنگی دل آتشی در سینه ام جا می کند
بر من گوارا می کند شیرینی وصل تو را
آن مهربانی که خودش ما را تماشا می کند
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#248
Posted: 6 Oct 2013 13:39
گل مینا
چند وقتیست که دست تو نگهبان من است
خنده ات مرهم افکار پریشان من است
گل مینای تو در فاصله ها گم شده بود
تو نباشی همه شب , شام غریبان من است
چه سکوتی است که احساس تو را پوشانده ؟
من فدای همه احساس تو که جان من است
من بیایم ؟ تو می آیی ؟ چه کنم آخر سر؟
سر راه قدمت , چشمه ی گریان من است
تو صدا کن که دلم صوت تو را می خواهد
بی تو این قافیه ها نقطه ی پایان من است
بند بند تن من , با نفست می رقصد
تو می آیی و همین قدرت ایمان من است
من که مبهوت نگاه تو شدم , می دانی
راز چشمان تو دروازه ی قرآن من است
افتخار است بگویم به تو محتاج شدم
گریه بر شانه ی تو , لحظه ی درمان من است
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#249
Posted: 6 Oct 2013 13:40
من و تو.... ما
احساسٍ من یعنی دل دنیا ترک خورده است
یعنی گلی در انتهای سادگی مرده است
یعنی که در هفت آسمان جایی ندارم من
یعنی که طوفان ، دلخوشی های مرا برده است
احساسٍ تو یعنی که شبنم باز می آید
یعنی تمام نه .. نبایدها...شده باید
یعنی کسی هم عاقبت خوشبخت خواهد شد
شاید که من ...شاید که تو..شاید که او.. شاید
اما من و تو...یعنی یک امّید روییده است
شهزاده ی رویایی ام بر درب کوبیده است
یعنی تمام لحظه ها این نبضٍ پر احساس
با هر تپش عشقٍ تو را سیراب نوشیده است
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#250
Posted: 6 Oct 2013 13:41
با من بمان
در عصر من " با من بمان " معنا ندارد
دیگر کسی در قلب " آنکس " جا ندارد
مستانه ها در خاطرم " بر باد رفته "
تقویم هم در باورش , فردا ندارد
آن " مرد " رویایی که در اندیشه ام بود
یک تار موی " اسب " در دنیا ندارد
حس غزل کم کم از این ویرانه ها رفت
دیگر تن ماهی تب دریا ندارد
در گیر و دار آرزوهای قشنگم
" تصمیم کبری " قدرت اجرا ندارد
" درمانٍ " ما وارونه شد " نامرد " تر شد
پاییز من در آخرش " یلدا " ندارد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...