ارسالها: 14491
#271
Posted: 9 Oct 2013 16:56
مرز شادی ها
رایت کرده ام دل را مصَفّا با غزلخوانی
فدای دست پنهانت بخوانم در پریشانی
هزاران شعله می خیزد درین احساس آتش زا
برویان در دلم عشقی از این دریای طوفانی
هوا در مَرز شادیها، شکوفا می شود هر دَم
بنازم شور شهنازت درین بزم چراغانی
غُبار آلوده ام امشب نگاهی تازه می خواهم
بغل وا کن که میمیرم میان بغض پنهانی
بلغزان بازوانت را به آغوشت پناهم ده
که میرویَد شکوفایی به دشت سبز بارانی
هوا دَم کرده از رُستن چمن سر سبز آواز است
چکاوک می سراید گل بیا امشب به مهمانی
( طلا ) در وقت دلتنگی ندارد ارزشی یارب
رهایم کن ازاین غُربت بسوزان رسم قربانی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#272
Posted: 9 Oct 2013 17:02
تغزل باران
سرشار يك ترنم سبزم ترانه كو
عاشق ترين مغني اين آستانه كو
چون موج خسته ام كه بساحل رسيده ام
تا انتهاي جاده ي رستن نشانه كو
من بي قرار سجده ي سهوم چو عاشقم
رازو نياز و خلوت سيز شبانه كو
تلواسه هاي اين دل رسوا براي كيست
احساس عاشقي تب اهل زمانه كو
ديگر نمانده فرصت پرواز ديگري
تنها ترين چكاوك بي آشيانه كو
گم كرده ام طراوت خود را در اين ديار
در وا پسين تغزل باران بهانه كو
در آسمان مغازله كردي ( طلا ) ز شوق
در دستهاي جاذبه ات كو جوانه كو ؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#273
Posted: 9 Oct 2013 17:04
وضو گرفته دلم
دوباره در گذرت شعله ميكشد آهم
حضور عاطفه پر مي كند سحر گاهم
نفس نفس زده ام در هواي دلتنگي
گرفته زنگ عطش واژه واژه در راهم
وضو گرفته دلم از طراوتت اي عشق
شكسته ظلمت شب رو شناييت ماهم
دلم هوايي تو عاشقانه مي خواند
ستاره مي چكد از اين ترانه در چاهم
صداي هلهله اي مژده ميدهد برخيز
دوباره مي شكوفد شوق شعر آگاهم
نقاب پنجره را يك نفس ( طلايي) كن
ميان دل دل اين دل دوباره گمراهم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#274
Posted: 9 Oct 2013 17:07
بغض سفر
خسته ام خسته ز هر بام و درم باور كن
بال و پر بسته ز بغض سفرم باور كن
روي دستان دلم نعش جواني پيداست
من سراسيمه در اين رهگذرم باور كن
قاب تصوير مرا آتش آهي نوشيد
شعله در شعله كشد بر جگرم باور كن
مثل احساس عطش در غزلم جاري شو
مي شكوفد ز طرب بال و پرم باور كن
تا فراسوي افق جاده مرا مي خواند
آب و آئينه شود همسفرم باور كن
پشت ديوار دلم همهمه ي خورشيد است
نقش سجاده كشد در سحرم باور كن
لب لبريز غزل قصد شكفتن دارد
مي دهد مژده (طلا) از شكرم باور كن
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#275
Posted: 9 Oct 2013 17:09
قبله حاجت
در دل وسوسه ام شوق كسي بود نبود
غير تو با من و دل همنفسي بود نبود
سايه ي زمزمه ات بر لب من مي لغزيد
فاصله بين من و سايه بسي بود نبود
حس تو در نفسم بوي شكفتن مي داد
قبله ي حاجت من جز تو كسي بود نبود
سجده ي نافله ام شرم نگفتن دارم
چون دل عاشق من ملتمسي بود نبود.
با دلي خسته دگر فرصت پروازي نيست
از ازل قسمت من جز قفسي بود نبود
پيچك سبز دلم خاك درت مي بوسيد
چون (طلا) در گذرت خوار خسي بود نبود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#276
Posted: 9 Oct 2013 17:10
نیلوفران مست
امشب هواي سير و سفر مي كنم بيا
يك آسمان ستاره خبر مي كنم بيا
در گلشني بشيوه ي نيلوفران مست
گردن كشي ببام دگر ميكنم بيا
در جانماز سبز دو دستان مضطرم
شوري بپا بشوق سحر مي كنم بيا
يك شعر عاشقانه به ژرفاي زندگي
تقديم حاميان بشر مي كنم بيا
مشتاق يك نگاه عطشناك عاشقم
بي خود زخود هواي خطرمي كنم بيا
از كوچه هاي سنگي گلخانه خسته ام
تا انتهاي جاده گذر مي كنم بيا
در بارگاه شرم نگاهت منم دخيل
شق القمر بديده ي تر مي كنم بيا
وقتي (طلا) بجرم عيارش شكسته است
تنها محك ضمانت زر مي كنم بيا
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#277
Posted: 9 Oct 2013 17:12
فطر عاشقان
بهر طرف كه مي روم دلم بجستجوي تست
و انعكاس روشني كه حس عطر و بوي تست
قفس قفس شكسته ام بشوق پر گشودني
چه ميشود كه بشكند دري كه رو بروي تست ؟
كشيده قد برابرم نياز اشتياق تو
نماز شمس والضحي نشان آبروي تست
دوباره شيهه ميكشد دلي كه مست مست تست
بخوان حديث الفتي ترانه در گلوي تست
چه شاخه اي خزان زده بانتظار رويشم
فداي عطر رستني كه در هواي هوي تست
طلسم سلطه ي عطش بدست باورم شكست
نگاه ممتد سحر دوباره رو بسوي تست
شناورم چنان (طلا ) ميان بهت لحظه ها
شكفته فطر عاشقان دوباره گفتگوي تست.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#278
Posted: 9 Oct 2013 17:15
کابوس تنهایی
در عالم تنهايي آشفته شبي دارم
با هر نفسي حيران آهي بلبي دارم
در زخم اسارتها مرهم نبود دستي
ديوانه ز تسليمم حرف از تعبي دارم
در سوگ بهار اي دل پائيز و زمستانم
چون آتش خاموشي در دل طربي دارم
بن بست حضور اينجا تصوير دو رنگيهاست
بشكن دل اين تصوير شعري ز شبي دارم
ديدم گل و گلشن را با تلخي تاراجش
در تلخي هر بيدي شيرين رطبي دارم
پر پر زده ام امشب در خلوت تنهايي
يا اينكه ( طلا ) در دل كابوس تبي دارم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#279
Posted: 9 Oct 2013 17:17
دست استجابت
دلم بخلوتت شبی نماز توبه بسته است
حصار بیصدائیم قفس قفس شکسته است
طراوتت چنان بهار شکفته در هوای من
سحر گهان بروشنی ببام من نشسته است
تو انعکاس باوری در این جهان بی کران
و دست استجابتی که بند غم گسسته است
بقاب پاک پنجره کشیده ای گل سلام
و اشتیاق پونه ای که دسته دسته دسته است
سپرده ام به عشق تو تمام دست التجاء
تویی که در طواف تو دلم ز غصه رسته است
شبی مدد گرفته ام ز دست مرتضی علی (ع)
از آن زمان دگر دلم دلی بکس نبسته است
به عشق تو (طلا) شده تمام واژه های من
میان وتر هر شبم تلاوتت خجسته است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#280
Posted: 9 Oct 2013 17:21
سوز عاشقی .
در اشتياقت روز و شب مرغ دلم پر مي كشد
در ذهن احساسم كسي تصوير باور مي كشد
گفتم ببندم پاي دل يك شب به محراب دعا
ديدم ز سوز عاشقي آتش به منبر مي كشد
اي آيه ي تطهير من تكثير من تكثير من
من بي تو ميميرم بيا هر لحظه خنجر مي كشد
صبحي شكفته در شبي جايي كه رستن مي تپد
در اين تپيدنها دلم گلبوته از زر مي كشد
من در زلال بودنت احساس يك تب مي كنم
هر جا تو هستي بيصدا ديوانه دل سر مي كشد
در هر نفس تكبير تو دارد صلايي در فلق
قانون دين مردگان كيفر ز كيفر مي كشد
در سينه از آ ئينه ها دارد (طلا) طيفي نهان
در انعكاسش روشني نقشي به دفتر مي كشد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟