انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 3 از 114:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  111  112  113  114  پسین »

غزل سرا شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
خودم را بغل میکنم - مي فشارم

"عزیزم :بجز تو کسی را ندارم "


و زل میزنم توی چشمان خیسم

لبم را به روی لبم میگذارم


و از طعم تلخ لبم می نویسم

و از چشم های ترم می نگارم


از آغوش ظلمت- و از دود سیگار

و از سکر الکل - و ...از هرچه دارم


خودم را بغل ميكنم . مينويسم

كه من جز خودم .هيچكس را ندارم


كه من شاعر شعرهاي سياهم

و آواره ي ساعت و انتظارم


در اعماق تاريكي و بي صدايي

به تكرار بيهودگي ها دچارم


عرق ميخورم . ساعت از من گذشته

و گيجم و منگم و بي اختيارم


خودم را بغل میکنم -می فشارم

من ابرم که باید خودم را ببارم


ببارم ...

ببارم ...

ببارم ...

ببارم ...

که خالی شود توده ی پر فشارم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
معشوقه ی سودائیم امشب یکی مانند توست


چشمش شبیه چشم تو ، لبخند او لبخند توست


در قطب احساسی یخی با او هم آغوشم. فقط


آغوش او یادآور ِگرمایِ خوش . آیندِ توست


امشب تو را می بینم و او را نوازش میکنم


دستم اسیر دست او اما دلم در بند توست


تصویر عشقم خفته درآغوشِ قابی آهنی


در قلب دیواری که او مانند من پابند توست


معشوقه ی سودائیم امشب تویی چون دیگران


آن یار سابق نیستی . اینجا یکی مانند توست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
رأس ساعت ، سال نو ، بر سفره ها تحمیل شد !

فصل شیرینی و نقل و شربت و آجیل شد

آه !... اما !.. با چه رویی گویمت این درد را

بی لبِ خندانِ تو امسال من تحویل شد !

ای که لبخندت نمک دارد ...به زخمم میزند

هر کسی دارد تو را ، آوازه ی فامیل شد

خانه مان خالی ترو تنها تر از هرسال هاست !

" آمدم ، اما نبودی" - سال نو تعطیل شد !

لعنتِ دنیا بر این جیبِ پر از خالیِ من ...

وایِ بر عمری که صرفِ دانش و تحصیل شد.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
ای که داری و به دارا بودنت ایراد نیست

هیچ کس از خنده ی نایاب تو دلشاد نیست

بی تو بودن از زمین و آسمان باریده است

هر کسی دیده مرا ، حال تو را پرسیده است

پسته یعنی : یک غزل دلواپسی در سال نو

عید یعنی : جان سپردن از لب خندان تو

عشق را باید شکست و دانه دانه مغز کرد

باید این تحریم ها را در کنارت نقض کرد

کاش میشد در کنارت باز هم تحویل شد

ننگ... بر فرعون که خوابش اینچنین تاویل شد.

یوسفا ! در سال قحطی فکر کنعان را بکن .

ای که فردا نیستی ، فکر العان را بکن
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
مردي كه مي باید هميشه عاشقت باشد

" آن" باشد و‎ با تو همش مشغول چت باشد


هي تق و تق و تق بكوبد روي كيبوردش

تايپش يك انگشتي و املايش غلط باشد


با تو بخنداند تمام واژه هايش را

يك شكلك ياهو‎ شبيه شيطنت باشد


شاعر شود حتي اگر سطح غزلهايش

از دست تو بالا و پايين و وسط باشد


يعني به قدري عاشقت باشد كه احساسش

درگير فعل و انفعالي بي جهت باشد


دنيا دروغست و پناهش در دروغستان

فكر و خيال دختري ياهو صفت باشد

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
میروم شاید رسیدن مقصدم باشد

کوچ شاید مرهم حال بدم باشد



آه ... شاید انتهای این پریشانی

عشق با آغوش گرمش مرقدم باشد



پشت هیچستان کسی چشم انتظار ماست

میروم حتی اگر آنکس عدم باشد



از پرستو ها شنیدم مرگ نزدیک است

فاصله دور است حتی یک قدم باشد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
دیوار ها ،دیوارهای سرد افسرده

مردی که احساسش به پوچی ها گره خورده


یک پنجره ، یک پنجره رو به رهائی ها

یک شاخه رُز در استکان از تشنگی مرده


تاریک _سرد و بی صدا ... در انتظار مرگ

دلتنگ و غمگین است _ بد جوری کم آورده


مردی که چشمانش سیاهی میرود کم کم

یک بسته قرص خواب را یک دفعه ای خورده


در بین تاریکی گم ات کردم – گم ام کردی...

هذیان میگوید، و بعد ... آن مردِ دلمرده...


سر میگذارد روی تنهایی بالشتش

پر میکشد از پنجره، یک روح افسرده
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
اينجا كسي در انتظارِ "هيچ كس " نيست

چشم انتظارت مانده ام يك عمر _ بس نيست ؟


اين بي ملاقاتي ترين زندانيت را

اميدِ آزادي از این کهنه قفس نيست ؟


آتش بزن دلتنگي ام را ، جوخه ي مرگ !

قلب مرا لطف شما در تيررس نيست ؟


اعدامیم _ در این سفر، تاخیر تا کی ؟

آیا زمان کوچ کردن از عبث نیست ؟


همزيستي ها كرده ام يك عمر با " من "

در اين بيابان جز من و من. خار و خس نيست


اي كاروان بادهاي بي سرانجام ...

يك عمر چرخیدیم و چرخیدیم .... بس نيست ؟
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
آغوش خود را باز کن که تا حس آزادی کنم

بگذار در آغوش تو از آسمان یادی کنم

وقتی که مست از بوی تو ، بی اختیار از خود شدم

هی ادعای عاشقی ، هی لاف فرهادی کنم

با هر نگاه فلسقی خیام چشمانت شوم

مست از می آزادگی غوغا کنم شادی کنم

آزادگی یعنی که من ، خود را اسیر تو کنم

وابسه ی چشمت شوم، یعنی که معتادی کنم

یعنی که دل وارسته از دنیای عقلانی شود

خود را رها از منطق آبا و اجدادی کنم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
مثل عادت نیستی تا ساده انکارت کنم

تو نفس های منی باید که تکرارت کنم

مقتضای بودنی . یعنی که بی تو " نیستم "

زندگی بخشی و باید "عمر" ایثارت کنم

بی قراری نیست این بی اختیاری های محض

اینکه باید دائما خود را گرفتارت کنم

عاشقت باشم و تنها عاشقت باشم همین

" عاشقی " یعنی خودم را وقف دیدارت کن
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 3 از 114:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  111  112  113  114  پسین » 
شعر و ادبیات

غزل سرا شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA