ارسالها: 14491
#291
Posted: 12 Oct 2013 22:06
برس به داد شاعری
دوباره شعر گفته ام،بخوان که سرد میشود
برس به داد قلب من، که کوه درد میشود
به وسعت تخیلش، به بال واژه های خود
ببین چگونه شاعری، فضا نورد میشود
به داد واژه ای برس، که جذب شعر میشود
ولی بدون حس تو، دوباره طرد میشود
تو فصل سبز رویشی ،بمان کنار ساقه ام
که بی تو رنگ و روی من، دوباره زرد میشود
به داد من نمیرسی!ولی به داد ما برس
که بی تو زوج عشق ما، دوباره فرد میشود
برس به داد شاعری ،که مثل بچه ها شده
اگر تو باورش کنی، دوباره مرد میشود
به شعر او که میرسی، چرا خسیس میشوی؟!
بخر ترانه های او، که دوره گرد میشود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#292
Posted: 12 Oct 2013 22:12
دلتنگی
کی کنارم بوده ای تا مست و مدهوشت کنم؟!
کی به دستم بوده ای تا همچو می نو شت کنم؟!
سهم من شد بی کسیها!حسرت و آه و غزل
عقده شد در دل که یک شب تکیه بر دوشت کنم
در کنارم باشی و هی شانه بر مویت زنم
از جداییها بگویم...شکوه در گوشت کنم!
صد غزل صد مثنوی گویم برایت تا سحر
جامه ای با عطر صدها بوسه تن پوشت کنم
یاد تو آغوش گرمی...!من به یادت دلخوشم
نازنین کی میتوانم ترک آغوشت کنم؟!
عقل و هوش و منطق و دیروز و امروزم تویی
ای که از یاد تو رفتم...!کی فراموشت کنم؟!
آتشی بودی که افتادی به جان خرمنم
تا سحر میبارم امشب!بلکه خاموشت کنم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#293
Posted: 12 Oct 2013 22:14
میوه ی ممنوعه
امشب کنار یاد تو صد خیمه بر پا میکنم
لازم شود تا نیمه شب این پا و آن پا میکنم
باید ببینم روی تو... تا کم شود دلتنگیم
با هر غزل یک پنجره در دفترم وا میکنم
مکثی کن اینجای غزل!چون چهره ماه تو را...
از لابه لای این غزل امشب تماشا میکنم
گر لشکری مانع شوند...گر میزنی گر میکشی
امشب خودم را زورکی در قلب تو جا میکنم
بیگانه ام با دیگران !چون آشنایم با غمت
هر عشق دیگر جز تو را درسینه هاشا میکنم
هی بغض و هی شعر و غزل!این کار هر روز من است
دارم به خود بد میکنم.میدانم اما میکنم!
غمهای شیرینت چو قند.عشق تو همچون وسوسه!
منعم کنی یا نکنی...ترک تو آیا میکنم؟!
این میوه ممنوعه را هر شب چه شیرین میخورم
راه زمین را بعد ازآن با ناله پیدا میکنم
از هر کجای این بهشت گر بی تو اخراجم کنند
من آدمم با هر غزل یادی ز حوا میکنم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#294
Posted: 12 Oct 2013 22:19
ما
ما را که میشناسی؟ما اهل قیل و قالیم!
با این دل پر از درد هر لحظه در جدالیم
مانند نی که با غم دل میبرد ز شهری
با ناله زنده ایم و باید که هی بنالیم
چون مرغکی اسیریم با باوری دو پهلو
گاهی در اوج پرواز گاهی شکسته بالیم
ما میوه ی عذابیم.طعمی دو مزه داریم
نیمی رسیده ایم و نیمی همیشه کالیم
دل خوش نکن به خاکم!شخمم نزن فلانی
گاهی کویر و گاهی سرسبزی شمالیم
چون کودکی که جا ماند از کاروان دیروز
انگیزه ای نداریم.درگیر ماه و سالیم
بیگانه با قوانین.قرمز نمیشناسیم!
ترمز بریده ایم و ماشین بی پدالیم
از امتحان چه داریم؟جز برگه های خالی!
عمری گذشته و ما درگیر یک سوالیم
برگرد و باورم کن.دنیا اگر کثیف است...
ما همچنان تمیزیم.چون چشمه ها زلالیم
عمری اگر تلف شد...پیرم نبین که امروز
با یاد تو جوانیم...هر چند مثل زالیم
نیت کن و بگیرم از دست کولی شهر
لیلا صفت بخوانی...مجنون پشت فالیم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#295
Posted: 12 Oct 2013 22:22
شکایت
گفته بودم نکند کار به عادت برسد
گفتی ار صبر کنی روز مرادت برسد
همه شب وعده دیدار تو دادم به خودم
که کمی حوصله کن وقت ارادت برسد
هی گذشت و خبری از تو نشد بی انصاف!
هی نشستم که مگر قاصد بادت برسد
نرسیدم به تو و عاقبتم معلوم است
برود این دل دیوانه به یادت برسد
با رقیبم که نشستی و به من طعنه زدی
وای اگر کار دل ما به حسادت برسد
میروم بین دعا میخ تو را میکوبم
تو فقط حوصله کن وقت عبادت برسد
اگر این دسته گلت تخم خودش را نگذاشت
عاقبت مرغ هوسها به سعادت برسد
هرچه من سوخته ام بدتر از آن میسوزی
من فقط منتظرم وقت پمادت برسد
در و دیوار گواهی بدهد ظلم تو را
اندکی حوصله کن وقت شهادت برسد
غم من شعر شد و از قلمم جاری شد
عمرا این شعر و غزلها به سوادت برسد
امشب از کوچه دلتنگی ما میگذری
دست کرده ام به شعر...خدا به دادت برسد!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#296
Posted: 12 Oct 2013 22:27
گریه
صعودم را نمیخواهم که دست از قله میترسد
نخواهم نردبانت را که مست از پله میترسد
مسیر جاده نا هموار!ببین پاها چه میلرزد
نکش ما را به هر سویی که کور از چاله میترسد
کسی گم کرده ام اینجا اگر حالا زمینگیرم
نگو برخیز و راهی شو که پا از کوچه میترسد
نکن ناز و نکن عشوه!جوانیهای من طی شد
چنان دل مرده ام حالا که لب از بوسه میترسد
من آن گرگم که اهلی شد!دریدن شد فراموشش
برو چوپان خیالت تخت!که گرگ از گله میترسد
مرا پروانه میخواهی.اسیرم میکنی هر دم
نکن با من چنین ظلمی که کرم از پیله میترسد
به راهم دانه میپاشی ولی هرگز نمیفهمی
فریبم داده صیادی که مرغ از دانه میترسد
به گوشم قصه میخوانی ولی گوش مرا روزی
چنان پر کرده محبوبی که گوش ازقصه میترسد
چنان شوریده احساسم که میرقصد قلم اما...
به یاد او که می افتم قلم از واژه میترسد
چنان پر میشوم گاهی که میگیرد گلویم بغض
سکوتم را نکن باور .گلو از ناله میترسد
غزل یعنی همان گریه که هق هق میزند مردی
رهایش کن کنار شعر که مرد از گریه میترسد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#297
Posted: 12 Oct 2013 22:30
دردا
اندازه احساس من از مسئله دوری
عمری است که بی حوصله در حال عبوری
من دیدم و فهمیدم و رنجیدم و ماندم
افسوس که در دیدن این مسئله کوری
از من که بریدی و گذشتی ...به جهنم!
با هر کس و نا کس که در این قافله جوری
هر ثانیه مردم به امیدی که بیایی
افسوس که هر ثانیه در جشن و سروری
خاکی شدم و ماندم و هر لحظه شکستم
دردا که نفهمیدی و چون کوه غروری
در خلوت عشاق حقیقی که چه کمیاب
در مجلس بیگانه ولی عین وفوری
من رفتم و از مهر و وفای تو گذشتم
آرامش و تسکین دلم قطره شوری
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#298
Posted: 13 Oct 2013 15:25
با واژه ها
امشب به رسم شاعری با واژه ها سر میکنم
با قطره های اشک خود این صفحه را تر میکنم
با غصه تهدیدم نکن چون گرگ باران دیده ام
من قایق هر واژه را در خون شناور میکنم
دوری کن از فریاد من!گول سکوتم را نخور
با این سکوت بیصدا گوش تو را کر میکنم
در باورت هیچم ولی در خلوتم اسطوره ام
در اقتدارم شک نکن!با واژه محشر میکنم
از بی وفاییها نترس!من شاعرم خیر سرم
این سنگ خارا را ببین!با واژه مر مر میکنم
حسم اگر یاری کند یک لحظه طوفان میشوم
در کوچه باغ این غزل صد واژه پر پر میکنم
جای تو باشم بعد از این تسلیم عشقش میشوم
این عاشق دیوانه را صد باره باور میکنم
گر مومنی با دیگران هرگز نخوان شعر مرا
من مومن صد ساله را با واژه کافر میکنم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 6368
#299
Posted: 16 Oct 2013 17:56
آرش شفاعی
متولد : سال 1354
شهر مشهد
تحصیلات کارشناسی مهندسی برق
ساکن تهران
تقریباً از سال سوم دبیرستان آغاز به نوشتن كرده و تاكنون خبرنگار گروه ادب و هنر، خبرنگار سیاسی، معاون گروه اجتماعی و دبیر سرویس اجتماعی روزنامه قدس بوده است. علاوه بر روزنامه قدس با روزنامه اطلاعات، مجله شعر و حوزه هنری مشهد همكاریهایی داشته است.
او تاكنون مقامهایی در جشنواره شعر دانشآموزی كسب كرده، علاوه بر این نفر اول جشنواره شعر حج (سال 82) و نفر اول مسابقه شعر عطر شهادت (سال 80) بوده است.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#300
Posted: 16 Oct 2013 18:00
تقصیر تو شد شعرم اگر مسأله ساز است
تقصیر تو شد شعرم اگر مسأله ساز است
زیبایـــی تــــو بیشتر از حدّ مجــــاز است
هرچند که پوشیده غزل گفته ام از تو
گفتند به اصلاحیه ی تازه نیـــاز است
گفتند و ندیدند کـــــه آتش نفســـم من
حتّی هوس بوسه ی تو روح گداز است
تو آمدی و پلک کسی بسته نمی شد
آن دکمه ی لامذهب تو باز که باز است
مغـــرورتر از قویـــی در حوضچــــه ی پـــارک
که دور و برش همهمه ی یک گله غاز است
گیسوت بلند است و گره دارد بسیار
جذابیت قصه ات از چند لحـاظ است
از زلف تـو یک تار بـــه رقص آمده در باد
چابکتر از انگشت زنی چنگ نواز است
عشق تو تصاویر بهارانه ی چالوس
پردلهره مانند زمستان هراز است
چون سمفونــــی نابغــــــه ای یکسره در اوج
وقتی که نشیب است؛ زمانی که فراز است
ای کـــاش کــــه هر روز بیایــــی و بگویـــــم:
می خواهم عاشق بشوم باز؛ اجازه است؟!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...