ارسالها: 6368
#321
Posted: 16 Oct 2013 18:37
قدمت روی دیده هاست
چون سرمه می وزی قدمت روی دیده هاست
لطف خط شکسته به شیب کشیده هاست
هرکس که روی ماه تو را دیده، دیده است
فرقی که بین دیده و بین شنیده هاست
موی تو نیست ریخته بر روی شانه هات
هاشور شاعرانه ی شب بر سپیده هاست
من یک چنار پیرم و هر شاخه ای ز من
دستی به التماس به سمت پریده هاست
از عشق او بترس غزل مجلسش نرو
امروز میهمانی یوسف ندیده هاست
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#322
Posted: 16 Oct 2013 18:37
لبخند بزن تازه کنی بغض (بنان) را
لبخند بزن تازه کنی بغض (بنان) را
بخرام برآشفته کنی (فرشچیان) را
تلفیق سپیدو غــزل و پست مدرنی
انگشت به لب کرده لبت منتقدان را
معراج من این بس که دراین کوچه ی بن بست
یک جرعــــــــــــــــه تنفس بکنـــــم چادرتان را
دلتنگی حزن آور یک کهنه سه تارم
برگیرو برآشوب وبزن "جامه دران" را
ای کاش در این دهکده ی پیربسوزند
هرچه سفرو کوله و راه و چمدان را
شاید تو بیایی و لبت شــربت گیلاس
پایان بدهد این تب و تاب این هذیان را
عاروس غزل های منی بی برو برگرد
نگذارکسی بـــو ببرد این جــــریان را
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#323
Posted: 16 Oct 2013 18:39
با خون خود نوشت: «نامرد آرزو...»
خدمت شروع شد، تاريك و تـو بـه تـو
بي عكس نامزدش، بي عكس «آرزو»
شب هاي پادگان، سنگين و سرد بود
آخـر خدا چرا؟... آخـر خدا چگو....
نه... نه نمي شود، فرياد زد: برقص...
در خنده ی فـروغ، در اشك شاملو...
توي كلاهِ خود، لاتين نوشته بود
"Your hair is black, Your eyes are blue"
« - : خاتون تو رو خدا،سر به سرم نذار
اين جا هـــوا پسه، اينجـــا نگـو نگـو»
يك نامــــه آمد و شد يك تــــراژدي
اين تيتر نامه بود: «شد آرزو عرو...
س» و ستاره ها چشمك نمي زدند
انگار آسمــــان حالش گرفته بود
تصميم را گرفت، بعد از نماز صبح
با اشك در نگـــاه، با بغض در گلو
بالاي بــــــرج رفت و ماشه را چكاند
با خون خود نوشت: «نامرد آرزو...»
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#324
Posted: 16 Oct 2013 18:40
سلام سوژه نابــم برای عکاسی
سلام سوژه نابــم برای عکاسی
ردیف منتخب شاعران وسواسی
سلام «هوبره»ی فرشهای کرمانی
ظرافت قلیانهای شاه عباسی
تجسم شب باران و مخمل نـــوری
تلاقی غزل و سنگ یشم الماسی
و ذوالفنون، شب چشم تو را سه تار زده
به روی جامهدران با کلید «سل لا سی»
دعا، دعای همان روزگار کودکی است:
خدا تُنه ته دو باله تو مــــال من باشی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#325
Posted: 16 Oct 2013 18:41
چون شیر عاشقی که به آهوی پرغرور
چون شیر عاشقی که به آهوی پرغرور
من عاشقـــم به دیدنت از تپه های دور
من تشنــه ام بـــــــه رد شدنت از قلمرو ام
آهو ! بیا و رد شو از این دشت سوت و کور
رد شو که شهر گل بدهد زیر ردِّ پات
اردیبهشت هدیه بده ضمن ِهر عبور
آواره ی نجـابت چشمان شرجــــی ات
توریستهای نقشه به دست بلوند و بور
هـرگــــــاه حین گپ زدنت خنده می کنی
انگار "ذوالفنون" زده از "اصفهان" به "شور"
دردی دوا نمی کند از من ترانه هام
من آرزوی وصل تو را می برم به گور
مرجان ! ببخش "داش آکلت" رفت و دم نزد
از آنچـــه رفت بر سر این دل ، دل صبــــــور
تعریف کردم از تــــو ، تــو را چشم می زنند
هان ای غزل ! بسوز که چشم حسود کور
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#326
Posted: 16 Oct 2013 18:42
يك سينه حرف هست، ولي نقطهچين بس است
يك سينه حرف هست، ولي نقطهچين بس است
خاتون دل و دمــــــــــاغ ندارم.... همين بس است
يك روز زخــــــــــــم خوردم يك عمر سوختم
كو شوكران؟ كه زندگي اينچنين بس است
عشق آمدهست عقل بـــــرو جاي ديگري
يك پادشاه حاكم يك سرزمين بس است
مورم، سياوشانه به آتش نكش مــــــرا
يك ذره آفتاب و كمي ذرهبين بس است
ظرف بلـــــــــور! روي لبت خندهاي بپاش
نذري نديده را دو خط دارچين بس است
ما را بــــــه تازيـــانـــــه نـوازش نكن عـــزيـــــز
كه سوز زخم كهنهي افسار و زين بس است
از این به بعد عزيز شما باش و شانههات
ما را بــــــراي گريه سر آستين بس است
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#327
Posted: 16 Oct 2013 18:43
ساکسیفــــــــون
همراه با وزیدن نتهای ساکسیفون
در عصــــر شرجی غزلی غرق ادکلن
یک جفت چشم شرجی شاعرکش قشنگ
از بستگان دختر همسایهی « نــــــــــــــرون»
بر روی کاج پیر دلـــــــم لانه کردهاند
آرام و سرد مثل غم و خندهی ژکون...
« د» وزن بیت قبلی من را به هم زده
لعنت به فاعــلات مفــاعیل فــــــاعلن
من قانعم تو را به خــــدا جان مادرت
امشب بیا و روسریات را سرت نکن
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#328
Posted: 16 Oct 2013 18:44
عشق بعضي وقتها از درد دوري بهتر است
عشق بعضي وقتها از درد دوري بهتر است
بي قرارم کرده و گفته صبوري بهتر است
توي قرآن خوانده ام... يعقوب يادم داده است:
دلبرت وقتي کنارت نيست کوري بهتر است
نامه هايم چشمهايت را اذيت مي کند
درد دل کردن براي تو حضوري بهتر است
چاي دم کن... خسته ام از تلخي نسکافه ها
چاي با عطر هل و گلهاي قوري بهتر است
من سرم بر شانه ات ؟..... يا تو سرت بر شانه ام؟.....
فکر کن خانم اگر باشم چه جوري بهتر است ....؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#329
Posted: 16 Oct 2013 18:46
دردا که چه شب ها... که چه شب ها... که چه شب ها...!
تا خنده ی تو می چکد از خوشه ی لب ها
بیچاره بمی ها و غم نرخ رطب ها
دنبال دو رج بافه از ابریشم مویت
تبریز شده قبر عجم ها و عرب ها
قاجاری چشمان تو را قاب گرفته است
قنداق تفنگ همه مشروطه طلب ها
از عکس تو و بغض همینقدر بگویم:
دردا که چه شب ها ... که چه شب ها... که چه شب ها...
قلیان چه کند گر نسپارد سر خود را
با سینه ی پر آه به تابیدن تب ها ؟
گفتم غزلی تا ننویسند محال است :
ذکر قد سرو از دهن نیم وجب ها
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#330
Posted: 16 Oct 2013 18:47
شب دلواپسیها هرقدر بیماهتر بهتر
شب دلواپسیها هرقدر بیماهتر بهتر
که شاعر در شب موهای تو گمراهتر بهتر
برای شانههای شهر متروکی شبیه من
تکانهای گسل، یکدفعه و ناگاهتر بهتر
چه فرقی میکند من چند سر قلیان عوض کردم؟
برای قهوهچیها، مرد، خاطرخواهتر بهتر
نفهمیدی که روی بیت بیتش وزن کم کردم
نوشتی شعرهایت شادتر، کمآهتر بهتر
نه اینکه قافیه کم بود، نه! در فصل تابستان
غزل هم مثل دامن هرقدر کوتاهتر بهتر
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything