ارسالها: 14491
#411
Posted: 14 Nov 2013 17:16
بادمی آمدو...
بادمی آمدواز کلبه دری می رقصید
خاک درهلهله ی کوزه گری می رقصید
پشت آن تپه ی تاریک کمی مانده به روز
مثل دیوانه شبیه ات پسری می رقصید
در فراوسعت مرموزمیان شب وروز
موی جوگندمی دردسری می رقصید
زنی ازطایفه ی شهوتی افریقایی
روی غم نامه ی مرد دمری می رقصید
چرخ می زد هیجان در هیجان درهیجان
وپیاپی وپیاپی کمری می رقصید
باد نی می زدو دف وقت هبوطی ابدی
وخدایی به عزای بشری می رقصید
وتوتنها شبح مانده به جا درخورشید
روی قلبت هیجان سفری می رقصید
دور می شدمن مبهم توی مبهم درباد
کلبه می سوخت ولی باز دری می رقصید
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#412
Posted: 14 Nov 2013 17:20
کنارپنجره
كنار پنجره ماندم خيال مي كنم امشب
از عشق خلوت خود راسؤال ميكنم امشب
درست روي مسيري كه وعده دادي و رفتي
سراغ چشمه ي شعري زلال ميكنم امشب
تو پشت پنجره ،روي افق، پر از گل لبخند
ومن شكسته پـرم،بـال بال ميكنم امشب
دوان به سمت تو مي آيم آه پنجره بسته است
چه ساده ام كه هواي وصال ميكنم امشب
درانجماد نفس روي شيشه اين شب برفي
چقدر وسوسه در خود خيال ميكنم امشب
تو دور مي شوي ومي روي به سمتي و من
به يـاد چشم تو با درد حال ميكنم امشب
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#413
Posted: 14 Nov 2013 17:21
یک چشمه
يك چشمه ام و فرصت جاري شدنم نيست
مرداب شدم زمزمه در تن ت ن نم نيست
پيراهن پر وصــله ي دردم چه بخــوانم
سرنا ننوازييد كه نـا در بـدنم نيست
ديروز سرم بود دلم بـــود تنــم بود
امروز سرم نيست دلم نيست تنم نيست
زخمي ام و غم زخمه به زخمم ننــوازييد
حتي رمق زخمه به ديــوان زدنم نيست
عريانم طاعـوني و نزديك نياييــــد
كفشم كله ام پالتــو ام پيرهنم نيست
لكنت زده ي يك غزلم خنـــده ندارد
وقتي نفسي تابه اداي سخنــم نيست
از مرگ نمي ترسم و زاييده ي مرگــم
بيلي كه به آن گور خودم رابكنم نيست
شاعــرشده ام حس غريبي ست برادر
خواهم كه بميرم چه كنم كه كفنم نيست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#414
Posted: 14 Nov 2013 17:22
خارم ولی...
خارم ولي روييدنم دست خودم نيست
از عشق اگر دم ميزنم دست خودم نيست
دردامنم دست تو افتاده است بانو
آتش گرفته دامنم دست خودم نيست
ديشب به خوابم آمدي مست تو بودم
حال اين عرق هاي تنم دست خودم نيست
دستم كمي از شعله ي چشم تو دزديد
مشعل شده پيراهنم دست خودم نيست
وقتي به لبخندي تو جانم را گرفتي
ديگر عزيزم مردنم دست خودم نيست
اين روز ها پشت نگاه بی قرارت
مي مانم اما ماندنم دست خودم نيست
يك حس شرجي آسمانم را گرفته
حتي تغزل گفتنم دست خودم نيست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#415
Posted: 14 Nov 2013 17:24
به یاداوکه تاابددر آتشم افکند...
بادی وزید ثانیه ای زیرو رو شدم
باچرخ دنده های زمانه اتوشدم
دل رابه باددادم وخودرابه حادثه
قبرهزارخاطره وآرزو شدم
با صدهزارجمله ی ناگفته روی دست
مجنون لحظه لحظه ی احساس اوشدم
یادش بخیر وقت خداحافظی چقدر
باخنده های ممتداو روبرو شدم
شب بودو بادروی دلم زوزه می کشید
دربغض های کال نگاهش فروشدم
لب بسته بود ساکت وآرام روی موج
آن شب چقدر منتظر گفت وگو شدم
هی انتظار انتظار انتظاروبعد
تنها شدم شکسته شدم زیرو روشدم
درگیسوان خسته ی اودست بردم و
همراه باد هم سفرچند قوشدم
حس می کنم پرنده شدم بال می زنم
حس می کنم خلاصه ی چشمان اوشدم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#416
Posted: 14 Nov 2013 17:27
برای آنکه خوب ندیدمش
گیسو پریش روزهای سایه روشنم
لختی نگاه خستگی ام کن ببین منم
با دستهای سرد گره خورده روی هم
باریزه های مانده به جا ازشکستنم
دستی بکش به گونه ی خیس از گلایه ام
تاروی پات قامت خود را بیفکنم
اینجا تمام پنجره ها روبه مغربند
اینجاکدام پنجره راتا توبشکنم
توفان نوح در من ومن روی تپهای
بی سرنشین درانتظار تلخ مردنم
هر شب دعا دعابه تو اما نمی رسم
هرشب خداخداچه کنم جان نمی کنم
تنها دراین خرابه به دنبال لحظه ای
ازلحظه های گم شده ی با توبودنم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 6368
#417
Posted: 21 Nov 2013 19:04
حمیده میرزاد ..................... بیوگرافی ندارد .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#418
Posted: 21 Nov 2013 19:05
چشم داری تو به لیلا شدنم؟
یک قدم مانده به شیدا شدنم
واژه ای مانده به معنا شدنم
میشود از تو بنوشم قدحی؟
قطره ای مانده به دریا شدنم
می شکافی شبِ جانکاه مرا
چشمکی مانده به فردا شدنم
نازنین،در تب پنهانی عشق
میگدازم ! تو و پیدا شدنم
میروی باز ! به قربان قدت
بذر غم کاشته تنها شدنم
سر در آورده ام ازدشت جنون
چشم داری تو به لیلا شدنم ؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#419
Posted: 21 Nov 2013 19:06
برای تو...
پروانه هاى فصل بهارم براى تو
تنديسِ عشق ، صبر وقرارم براى تو
ابريست آسمان دلم درفراق دوست
هر شام تا سپیده ، ببارم براى تو
تا دست خشم باد نچيند گلم، تو را
دژبان ، بسان بوته ی خارم برای تو
سردم، غرورِ من همه را قبضه ميكند
با من چه كرده اى؟ كه شكارم براى تو
گردی هزار ساله گرفته است كوچه را
چشم انتظار، ايل و تبارم براى تو
در مه فرو كشانده رخ آفاق دور و من
منصور گونه بر سر دارم براى تو
كى ميرسى؟سپاه مژه صف كشيده است
پلكى بزن ! ستاره بكارم براى تو
دل مويه هاى درد غريبى از آنِ من
هر آنچه خوب ، از آنچه كه دارم براى تو
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#420
Posted: 21 Nov 2013 19:06
مسری است عشق...
مسری است عشق! باز در آغوش گیرمش
در این سکوتِ سرخِ افق گوش گیرمش
بنگر که چون دعای شفابخش! هر سحر
با یک حریر سبز غزل پوش گیرمش
بر گردنم به ناز بیاویزمش ،قشنگ
بین دودست تنگ در آغوش گیرمش
در کوره راه حادثه گر سنگ هم شود
من شیشه میشوم و قلمدوش گیرمش
با چشمکی که خواب به رویا کشانده است
روشن کنم شراره و مدهوش گیرمش
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...