ارسالها: 6368
#441
Posted: 23 Nov 2013 17:42
مثل رؤیای خیس هر شب من!
مثل رؤیای خیس هر شب من لحظه ها را بنوش و کاری کن
گرد ها را گرفته ام تو فقط گل بپاشان و آب یاری کن
پل زدم تا بیایی و بروی، جای پایت چقدر آبادی است
با توام ای حضور عالم تاب با من احساس هم جواری کن
نذر ما هر چقدر می کاریم در حساب شما پس انداز است
لطفاً از خوشه خوشه گندم زار لرز و سر گیجه را فراری کن
راستی هر چقدر می خندم صد برابر به فکر بارانم
خشکسالی جزای سنگینی است بین ما را میانه داری کن
برف این دفعه خوب باریده شانه هامان به دست او گرم است
مثل یک چشمه قُل قُل از دل ما زندگی را بجوش و جاری کن
قلب ما تند و تند می کوبد تا که مهمان چقدر شیرین است
بقچه بر دوش و منتظر هستیم چشم ما را به خود بهاری کن
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#442
Posted: 23 Nov 2013 17:44
گنجشک سینه ی من!
وقتی نقاب چهره ی خود را کنار زد
خطی به روی گونه ی سرخ انار زد
من پلک می زدم بدوانم خیال را
او جای پا به جاده ی گرد و غبار زد
او قصه نیست، مثل کسی نیست، خنده کرد
یخ آب شد، سپیده دمید و بهار زد
ای کاش لال می شدم و دم نمی زدم
افسوس، قلب کوچک من بی گدار زد
حال مرا دهان به دهان نقل کرد و بعد
چون باد رفت و سهم مرا انتظار زد
افتاد پلک شب ولی از او خبر نبود
آن دم که آفتاب دم از افتخار زد
یک شب دوباره با غم او رفت و باز هم
گنجشک توی سینه ی من بی قرار زد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#443
Posted: 23 Nov 2013 17:44
ستاره ی دنباله دار من
حرفی بزن ستاره ی دنباله دار من
گاهی بپرس از من و از کار و بار من
نزدیک تر بیا بچش از دست پخت خود
با اشک ها یکی شده شام و نهار من
حرف از من و تو نیست که از ما فراتر است
این نُت نوشته های پر از زار زار من
از دور تر بگو و به من هدیه ای بده
پیوسته می روند همه از کنار من
حتی اگر برای گذر لحظه ای بزن
یک سر به ایستگاه پر از انتظار من
خوابم گرفته این دم آخر، بگو کسی
کاری دگر نداشته باشد به کار من!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#444
Posted: 23 Nov 2013 17:45
آه از آن زلف تو، مرجع تقلید من!
خشکی لب های من، منتظر کام توست
دست بجنبان عزیز، اسب دلم رام توست
جوشش دریا کم است، زلزله ها سطحی اند
این همه یک گوشه از، چهره ی آرام توست
آه از آن زلف تو، مرجع تقلید من
گردن من تابع سلسله احکام توست!
مقصد آغاز ها مبدأ آغوش توست
چشم سیاحتگرم غرق در ابهام توست
شعله کشیدم ببین تاب مرا باد برد
دم نکشیده است دل، پیر دلم خام توست
روز و شب از چشم تو مشق نوشتم ببین
روز و شبم در هم است، روی لبم نام توست
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#445
Posted: 23 Nov 2013 17:46
بی محل تر از تو نیست!
مطمئنم این قیامت را تو بر پا کرده ای
زورکی اسم مرا در پیش خود جا کرده ای
نه، تو دریا نیستی من هم که ماهی نیستم
بی خودی آغوش خود را سوی من وا کرده ای
ردّ چرخت یادگاری مانده بر پیشانی ام
بس که تو این جاده را پایین و بالا کرده ای
پشت هم چک دادی اما بی محل تر از تو نیست
پای هر چیزی مرا یک عمر امضا کرده ای
ارتباط دست و دل چندان به سود ما نبود
سر شکستی و وبال گردن ما کرده ای
از همین حالا برایم مثل روزی روشن است
آن زمانی که مرا تنهای تنها کرده ای
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#446
Posted: 23 Nov 2013 17:47
شهردار سینه ی من!
از این که مثل سنگ شوی اجتناب کن
قدری ببار، کودک دل را مجاب کن
من بی خودم شبیه عصا قورت داده ها
تو مثل من نباش، مرا تو خطاب کن
ای شهردار سینه ی من، لطف تان زیاد
این برج های دور و برم را خراب کن
شاگرد سر به راه تو هر لحظه حاضر است
یک آن میان همهمه حاظر غیاب کن
سرتاسر سرای مرا ریسه بسته اند
یک شب بیا به خانه ی من، فتح باب کن
گاهی که آسمان تو ابری ست روی من
در کسوت اهالی باران حساب کن
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#447
Posted: 23 Nov 2013 17:48
ای وای چرا درد تو اینقدر عجیب است؟
دستی برسان این لب بیچاره رسیده است
خون در رگ خشکیده ی این تاک دویده است
انگار خدا لطف نموده است که چندی است
خورشید به هر گوشه ی این باغ دمیده است
تو آمده ای تا بمکی خون مرا شیشه به شیشه
گویی که خدا ناف مرا با تو بریده است
ای وای چرا درد تو اینقدر عجیب است؟
آنگونه که انگار مرا مار گزیده است!
صد بار گذشتم بخدا از تو و دیدم
تقدیر مرا سوی تو هر بار کشیده است
من دشت تر از دشتم و در وسعت این دشت
هر بار کسی از در این خانه رمیده است
باید بروی سهم من این است بمانم
بادی به سرم آمد و انگار پریده است!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#448
Posted: 23 Nov 2013 17:49
معني پيدايش يك دوست!
مي تواني غصه ات را توي قلبم جا كني
وقت دلتنگي هوايت را به چشمم ها كني
مي تواني مثل ماهي توي فكرت ريز ريز
نقشه ي يك راه دورافتاده را احيا كني
مي تواني توي عصر ارتباط و داده ها
معني پيدايش يك دوست را معنا كني
مي تواني در خيابان، توي مترو، هر كجا
نقش دست اول ذهن مرا ايفا كني
آرزوها بر هوا در پشت هم صف بسته اند
مي شود فكري به حال اين هواپيما كني
وقت چنداني نمانده گوش هايت خسته شد
كفش هايت جفت آمد، مي تواني پا كني
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#449
Posted: 23 Nov 2013 17:49
سردار زمین خورده
خود را به تو دادم که دلی رام بگیرم
کی می رسد آن روز که آرام بگیرم
آرامش عاشق به هیاهوی نبرد است
باید کمی از شور و شرت وام بگیرم
دلخواه من آن جاست که در اوج بلندی
سردار زمین خورده ی تو نام بگیرم
لبخند بزن، چشم بچرخان که من آن گاه
از سفره ی تو پسته و بادام بگیرم
مبعوث شدم تا برسانم خبر از تو
بگذار که از لحن تو الهام بگیرم
ای کاش که در خواب بیایی به سراغم
شاید بشود از لب تو کام بگیرم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#450
Posted: 23 Nov 2013 17:50
آب و آیینه!
تو خودت ماهی و هر بار که کامل شده ای
از پس پرده به بیرون متمایل شده ای
ماه شب هائی و خورشید پس ابر، ببخش
عمر من رنج فراوان متحمل شده ای
روز خواهد شد و خورشید رُخت دیدنی است
بارها یک تنه حلال مسائل شده ای
تو نباشی همه جا زیر و زبر خواهد شد
هستی و باعث آرامش ساحل شده ای
ای که از قند لبت بر لب من می ریزی
راه شیرین شدن زهر هلاهل شده ای
چشم بر هم زدنی با تو صمیمی شده ام
آب و آیینه شدی، روشنی دل شده ای
مثل یک صبح بهاری به تو دلگرم شدم
آه ممنون که به این پنجره مایل شده ای
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...