ارسالها: 6368
#501
Posted: 27 Nov 2013 19:16
شاید
سراغش را نمی گیرم که شاید
به عشق او نمی میرم که شاید
غرور زخمی این خاطراتم
بریزد پای روح بی ثباتم
هوایش از سرم شاید بیفتد
نمی خواهم ولی باید بیفتد
گذشت آن روزهای ترد و ساده
نوشتن با صراحت، بی اراده
نوشتن از حقیقت یعنی از او
صمیمی، پا به پا، بازو به بازو
همیشه در نگاهش حس پرواز
و قلب کوچه در تسخیر یک راز
هنوزم عشق مریم وارش انگار
تلنگر می زند بر ذهن گیتار
زمانی شعرهایم مال او بود
و این گوشی مدام اشغال او بود
چقدر این روزها در التهابم
به روی غصه هایم برده خوابم
گذشتن از کنارش کار سختی است
برایش آرزویم نیک بختی است
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#502
Posted: 28 Nov 2013 16:53
سعیده ثابتی رضویان
تحصیلات : کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی
شغل : مدرس دانشگاه ، شاعر و نویسنده ،ویراستار
_برگزیده جشنواره جوان خوارزمی (داستان نویسی) سال 79
_ برگزیده شبهای شعر شهریور سال 84
_ عضو دوره دهم دفتر شعر جوان ...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 6368
#503
Posted: 28 Nov 2013 16:55
غم سرزده
زندگی در زد و هر بار جوابش کردم
آرزو غرق شد و نقش بر آبش کردم
شعر، حال خوش من بود و نمی دانستم
بین هر خاطره ای بردم و قابش کردم
بغض سر رفته، غم سر زده، اشک سر خود؛
هرچه آمد به سرم، عشق حسابش کردم
آسمان بی در و پیکر، دل من خوش باور
هر کلاغی که پریده است، عقابش کردم
«مصلحت» بود که پشت سر من پل می ساخت
سیل «حسرت» به دلم خورد و خرابش کردم
«یار» آن بار گران بود که برداشت دلم؛
«دشمنی» که همه جا «دوست» خطابش کردم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#504
Posted: 28 Nov 2013 16:57
مسافر دریا
خواب دیدم که شعر می خواندیم، دست می زد برایمان دریا
لحن تو شور در دلم انداخت، چرخ زد سمت ناگهان... دریا
زیر لب مزه مزه می کردی، مرگ را، در کنار ماهی ها
شکل تصنیف های خاطره ساز، ریخت آرام در دهان، دریا
آب پشت سرت نریخت کسی؟ ای مسافر، برو بلا دور است!
کاسه ای بدرقه به جای همه، کرده وقت سفر روان، دریا
باید آبی به تن کنیم همه، این عزا رنگ و بوی خاک نداشت
سینی گریه را تعارف کرد، استکان پشت استکان دریا
میهمان تواند بعد از این، چند آواز نیمه ی شب ها
ناخداهای مانده در طوفان، صخره ها، ماه، آسمان، دریا
رفتی از کوچه ی خداحافظ، به سلامت نمی رسم هرگز
بغض های مرا بکش بیرون، حرف های مرا بخوان، دریا!
بعد از این روی ماسه های تنت، می نویسم دل مرا بردی
موج بردار و پیش من برگرد، این زمستان، نرو، بمان دریا!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#505
Posted: 28 Nov 2013 16:58
حال آفتابی
پیچ و خم های سفر از ابر تا باران زیاد است
مثل من زانو زده در پای تاکستان زیاد است
شاه اگر خورشید باشد، سفره دار و ذرّه پرور
در حریمش جا برای حرمت مهمان زیاد است
دل به هر دریا نزن، جز بندر آرام مشهد
شك ندارم، احتمال بودن طوفان زیاد است
راه می پرسم، تو را منزل به منزل می شناسند
این همه خادم، برای قلب سرگردان زیاد است
اعتقاد کوه و صحرا، باور سيّال چشمه
به قدم های مبارک طلعت سلطان زیاد است
در زمین ربّ السریری، در زمان نور الهدایی
سایه ی لطف مدامت، از سر ایران زیاد است
خوش به حال شاعری که لایق پیراهنت شد
شعرهای منتظر در کلبه ی احزان زیاد است
حال زائرهای تو بعد زیارت، آفتابی
زیر سقف این حرم، انگیزه ی باران زیاد است...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#506
Posted: 28 Nov 2013 16:59
صبح ها نوبت کبوترهاست
از گره های کور زندگی ام، می نویسم برای دستانت
مثل این که دلم بدهکار است، چند خط گریه توی ایوانت
خوش به حال تمام مردم شهر، آسمان کاسه ای پر از نور است
برقرار است بر سر مشهد، آفتاب همیشه تابانت
من پر از ابرهای دلتنگی، خالی از هرچه چتر و سقف و پناه
ایستادم نوازشی بکنی، تا شوم خیس زیر بارانت
اشک ها نامه می شود کم کم، بغض ها شعر می شود نم نم
صف کشیدند زائرت باشند، پشت دروازه ی خراسانت
صبح ها نوبت کبوترهاست، که سلامی دوباره عرض کنند
شب به شب ماه پایبوس تو شد، آسمانی ستاره مهمانت
ای که دریای سبز و آرامی، موج در موج می رسند به تو
قلب هایی شکسته دور ضریح ،دست هایی گرفته دامانت
روی سرشانه های خوبی هات، جای پروانه هاست می دانم
گل این آب و خاک! می چرخند، گرد تو جمع دوستدارانت
مطمئنم که خوانده ای آقا، هرچه در سینه کوه غم شده بود
زودتر از نوشته های خودم، نامه ام می رسد به دستانت...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#507
Posted: 28 Nov 2013 17:00
خیالباف
نشد تمام شود، چند روز آه بنوشی
و چند جرعه غم از دست اشتباه بنوشی
نشد که نیمه شب از ترس روزهای جدایی
بلند گریه کنی، زخم رو به ماه بنوشی
سپید بشکنی و خم شوی میان اتاقت
غزل بسوزی و هر بیت را سیاه بنوشی
تو دختری و برای تو جنگ مسأله ساز است
هزار ضربه حلال است بی سپاه بنوشی
سفر به خانه ی بی تو، قدم به سمت جهنم
چقدر خاطره باید میان راه بنوشی
تمام سهم تو از کاخ شاهزاده ی نامرد
همین که زهر دمادم به جای شاه بنوشی
سزای زندگی و دل به مرده ها نسپردن؛
خیالباف شوی، آه پشت آه بنوشی...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#508
Posted: 28 Nov 2013 17:02
گریه های زیر پتو
با گریه های زیر پتو، صبح می شود
با بغض دوخته به گلو، صبح می شود
پف کرده چشم های کسی که تمام توست
این روزها به نام من است و به کام توست
آش نخورده ای است همین حس لعنتی
ما هر دو سوختیم از این حس لعنتی
گاهی خبر بده، که جهانم عوض شود
با یک اشاره، سبک زبانم عوض شود
از پشت بام خاطره، باران می آورم
دارم به حرف های تو ایمان می آورم
وقتش رسیده حال مرا زیر و رو کنی
در من، کسی برای خودت جستجو کنی
از روی شانه های غزل پرت می شوم
از ایستگاه دور ازل پرت می شوم
تا روی دست های تو پروانه باشم و
محض گل حضور تو، دیوانه باشم و
از چیزهای خوب زمین، خواب مال تو
این حس عاشقانه و بی تاب مال تو
از روی این درخت، به جایی نمی پرم
آن قدر عاشقم... که خدایی ... نمی پرم
یک بار سربه زیر نباش، از خودت بگو
از دیگران نگو و به جاش از خودت بگو
بگذار این نگاه بچرخد به سمت تو
چشمان خیس ماه بچرخد به سمت تو
با خاطرات کهنه ی او، یاد من بیفت
با گریه های زیر پتو، یاد من بیفت ...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#509
Posted: 28 Nov 2013 17:03
دفترچه خاطرات
مثل از دست دادن نوزاد، بعد نه ماه در پریشانی
مثل رفتن به سمت چوبه ی دار، ترس درچشم های زندانی
یا شبیه کسی که از زیر چند خروار خاک پیدا شد
گریه کرده است پای چندین قبر، تکیه بر شانه های ویرانی
زندگی من بلاتکلیف، سرنوشتی که داشتم این است؛
دختری در جزیره ای خالی، گم شدن در هوای طوفانی
شعر، دفترچه خاطرات من است؛ می نویسم که مشق صبر کنم
گاه سر می زنم به مولانا، گاه دل می دهم به خاقانی
مادرم گفت مثل دخترها شاد باش و جهان من این شد؛
خنده ی زورکی به آدمها، گریه ی دزدکی به آسانی
حال امروز مردم شهرم در هوایی که داغ و مسموم است؛
سمت قول و قرار کوتاه و خسته از عشق های طولانی
آی عشق همیشه دور از دست، می سپارم تو را به دست همه
رفته ای تا مرا بسوزانی، مانده ای تا مرا برنجانی...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#510
Posted: 30 Nov 2013 18:27
محمدرضا بداغی .................... بیوگرافی ندارد.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...