ارسالها: 14491
#551
Posted: 5 Jan 2014 06:32
نشسته ای به تماشای آسمان ....!!!
نشسته ای به تماشای آسمان باغم
زحسرتی که بچینی برای خود مریم
به پشت پنجره ها با کبوتران قهری
شکایتی زخدا می کنی چرا هردم؟
قنوت هرشب وروزت ترانه میخوانی
نماز نافله ات ترک میشود کم کم
دوباره روح پریشان به جسم گم کردی
که جرعه جرعه به کامش چشانده ای هی سم
شکسته در پس این کوچه های تاریکی
همان وفای قدیمی که بسته ای محکم
نمایشی که به اکران رسانده این ابلیس
فقط برای بهشتی نماندنت آدم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#552
Posted: 5 Jan 2014 06:33
دام
میروم از قصه هایت هرقدم آرام آرام
درتکاپوهای ذهنم واژه هایم مانده ناکام
شعرهایم رنگ دردی از تبار بی کسی هاست
شاعری در انحصار غصه هایش هست بی نام
کاش سنگی میشدم در بستر آرام رودی
تا نوازش های آبش میکشیدم رو به فرجام
فاتحه باید بخوانی نیست در من یک نفس جان
گورهم هرلحظه از تومیدهد انگار پیغام
درهوایت میزند پرهی پرستوی خیالم
وای از بی رحمی توکه چنین کسترده ای دام
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#553
Posted: 5 Jan 2014 06:34
قید دنیا زده ام آخرتم رابدهید
قید دنیا زده ام آخرتم رابدهید
برکه را کاش بگیرید ویه دریا بدهید
ننگ مریم به خدا نیست زبی عفتیش
آه رسوا بکنیدم غم عیسی بدهید
عاقبت جایگه ام گرکه بهشت است بگو
در صلیبی بکشیدم و یهودا بدهید
زندگی سایه ی سردی به سرم می فکند
وصلتی بامن ومرگم سر رویا بدهید
روح من زاده شود ازجسد سرد تنم
کودکم رابه نوازش به جنان جا بدهید
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#554
Posted: 5 Jan 2014 06:37
دنیا نبودی جای من آدم مرا اینجا کشید
دنیا نبودی جای من آدم مرا اینجا کشید
حتی خدا روی زمین یکبار هم من را ندید
مردارهاروی سرم پرواز با شادی کنند
باطعنه میگویندپس این مرده را باید درید
اینجاتجارت خانه ی دلهای خونین بودو بس
ای وای عشقی را چرا نفرت به ارزانی خرید
هرروز تکرارخودم درآینه گم میشود
فصلی جدیداز غصه ها انگارمی آیدپدید
درسرنوشت من نبود چیزی به غیر از انزوا
برزخم هایم شبنمی از چشمهایم می چکید
پایان شب اینجا شب است صبحی ندارد آسمان
درحسرتم یلدای من پس کی سحرخواهد رسید
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#555
Posted: 5 Jan 2014 06:39
بازیگر
گوش کن تا بشنوی فریاد های کودکی
طرح ویرانی دنیا درنگاه زورکی
شاهکار سرنوشتش را تماشا میکنید!؟
اوشده بازیگری در نقش خوب دلقکی
کفش هایش همدمی در بستر پس کوچه ها
سهمی از شادی ندارد درجهان پولکی
موج غم ها میزندبرساحل چشمان او
شب گرفتاراست در دستان خواب بختکی
سقف بالای سرش جز آسمان چیزی نبود
چکه میکردند رویش ابرهای پشمکی
فال میگوید که افشایش کندتقدیررا
زندگی راباز می سازد دودست کوچکی
سال های عمر کوتاهش ندارد روشنی
گاهی اما میزند لبخندهای دزدکی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#556
Posted: 5 Jan 2014 06:41
عشق یا منطق!!؟؟
کوه روی شانه هایم مثل کاهی مانده است
درتمام دلخوشی ها نقش آهی مانده است
ای زلیخا فکریاری کن برای نفس خود
یوسفم ناجی ندارد قعر چاهی مانده است
طفل عشقم بی پدر باید بماند درجهان
اویتیمی هست گویا بی پناهی مانده است
ناخدای کشتیم را دیو طوفانها ربود
حسرتی در چشمهایم از نگاهی مانده است
برکه ام دریا شدن رویای شیرین من است
هرشبانگاهان به رویم طرح ماهی مانده است
سالها در انزوای کوچه های بی کسی
سایه ام بی نور در قلب سیاهی مانده است
داستانی می نویسم برتپش های زمان
ازهبوط بی سرانجامم تباهی مانده است
عشق یا منطق؟سوال بی جواب زندگی
این چنین احساس هایم در دو راهی مانده است
این جهنم را نبخشم بر بهشتی جاودان
گرچه ازغفلت وجودم در گناهی مانده است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#557
Posted: 5 Jan 2014 06:43
به دیدنم نیامدی که بغض درگلو شکست
به دیدنم نیامدی که بغض درگلو شکست
وابرچشم های من به سطح پلک ها نشست
چه شرشری به گونه ام عجب هواگرفته شد
دقیقه ها نمی روند ومن شدم قلم به دست
صدای رعدوبرق غم چه وحشتی بپا نمود
حباب بی تفاوتی به قلب تو نشسته است
تودربه در برای او ومن اسیرسایه ها
که اوخدای توومن به چشم تو همیشه پست
دعای هرشبم فقط خدا خدا برای تو
نگاه سرد تو ولی در امید من ببست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#558
Posted: 5 Jan 2014 06:44
گندم بهانه بود تا آدم فرود آید
یک آیه از چشمان تونازل شده برمن
تفسیر کن تامن بریزم اشک بردامن
حالا یقین رابانگاهت بردلم بنشان
آورده ام ایمان بیا بت های شک بشکن
گندم بهانه بود تا آدم فرود آید
تا کودکی زاده شود در روزآبستن
تنها زلیخا نیست درعشقی هوس آلود
ازپشت بشکافیم ماهم چاک پیراهن
قاری ام واز حفظ میخوانم توراهرروز
هرسوره را حک میکنم درروح وهم درتن
ابلیس را با یاریت مغلوب خواهم کرد
می ایستم مانندمردی گرچه هستم زن
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#559
Posted: 5 Jan 2014 06:46
هم پای لیلا میروم آرام آرام
از بی وفایی می نوازی باز آهنگ
خوش باش می بینی که هستم بی تو دلتنگ
درجاده های بی نهایت دور رفتی
طی می کنم این راه را فرسنگ فرسنگ
دور مدار عاشقی ها میزنم چرخ
درلابه لای خلصه های پر زنیرنگ
هم پای لیلا میروم آرام آرام
بااینکه هرجا میزنند برعاشقان سنگ
برقاصدک ها می سپارم تا بگویند
درعشق تو خورده به پیشانی من ننگ
چیزی نمانده تا شوم با مرگ هم خواب
پایان دهم برزندگی شوم وبی رنگ
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#560
Posted: 5 Jan 2014 06:47
چگونه گشته عاجز صبر در دنیای وا نفسا
قلم باغم دوباره می نویسد درغم جانان
وچشمم اشک می ریزد نشسته بازدرباران
رسیده روزعاشورا حسین لب تشنه می گردد
کنارخیمه ها تنها کجاهستند پس یاران
همان یاران که بیعت را به بدعت داده ارزانی
وجنگی نابرابر را بپا کردند بد کاران
چکیده قطره های خون به روی همچو مهتابش
نگاهش سوی میدان است ،می جنگند سرداران
علی اکبرچه مردانه میان دشمنان تازید
حریفی نیست درمیدان برایش بین خون خواران
که تیری آمد و او را به روی اسب ،بی جان کرد
چنین نامردمی باشد فقط کار ستمکاران
چگونه گشته عاجز صبر در دنیای وا نفسا
شهادت هست در شان ومقام کوی سالاران
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟