ارسالها: 14491
#681
Posted: 11 Jan 2014 19:51
نمانده هیچ
با این که عشق و واهمه در دل نمانده هیچ
باور نمی کنیم که مشکل نمانده هیچ
انگشت اتهام جنون سوی هر کسی است
دنیای جالبی است که عاقل نمانده هیچ
بیرون ز محفلیم و ز اخبار بی خبر
راهی که سر بریم به داخل نمانده هیچ
معیار علم و جهل در این روزگار نیست
فرقی میان عاقل و جاهل نمانده هیچ
فضل و هنر به قیمت کاهی نمی خرند
حرمت برای مردم فاضل نمانده هیچ
نسیان چنان به خرمن عمرم شرار زد
کز آن همه نشانه ز حاصل نمانده هیچ
بی مقصد و هدف چه عذابی است راه عمر
پایان ر ه کجاست که منزل نمانده هیچ
حاکی مثال قایق طوفان شکسته ییم
عمری که تا رسیم به ساحل نمانده هیچ
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#682
Posted: 11 Jan 2014 19:52
حدیث رنج
دیدی دلا که راه به جا یی نبرده یی
خیری ندیده یی و عطا یی نبرده یی
عمری به اشتیاق دویدی ولی عبث
هرگز گمان ز راه خطا یی نبرده یی
بسیار بوده یی به تکبر تو مبتلا
عبرت ولی ز هیچ بلا یی نبرده یی
بی نام و بی نشا نی و از یاد رفته یی
نامی اگر چه از من و مایی نبرده یی
همت ز هیچ اهل کرامت نخواستی
فیضی ز التماس دعایی نبرده یی
پنداشتی که هیچ نبودی در این سرای
یادی ز خود به هیچ کجا یی نبرده یی
دور تو هر چه بوده دلا این زمان گذشت
فرصت ز دست رفت و نوا یی نبرده یی
هرگز به راه فکرت شیطان نرفته یی
فرمان اگر ز هیچ خدا یی نبرده یی
از یار و از دیار بریدی دلا چه سود
با خود حدیث مهر و وفا یی نبرده یی
هر در زدی به روی تو آخر نگشت باز
راهی به اندرون سرایی نبرده یی
هر راه رفته یی همه سوی تو بسته ماند
با خود طلسم راه گشایی نبرده یی
حاکی حدیث رنج تو با ما یکی نبود
گر چه تونیز حظ بجایی نبرده یی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#683
Posted: 11 Jan 2014 19:55
چه سود
مرا که هیچ ندارم هدف , شتاب چه سود
به دوزخی که در آنم چنین عذاب چه سود
هوای شهرت کاذب چو گنبد میناست
از این که ساخته ای خانه در حباب چه سود
مقام باده ناب آن که می دهد پرواز
وگر نه آن که رباید ترا به خواب چه سود
حریف باده گساری به شب طلب که صبح؛
خراب باده شب را دگر شراب چه سود
اگر ترا هنری هست چهره اش بنمای
هزار چهره زیبات در نقاب چه سود
ترا که فقر هنر می نشاندت بر چشم
به حسن مال , فغانت به آب و تاب چه سود
به عمر نوح نمی ارزد این جهان حاکی
که زندگی همه در بیم و اضطراب چه سود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#684
Posted: 11 Jan 2014 19:56
هیچ کس
در من اگر غرور ندیده است هیچ کس
نقشی به چشم کور ندیده است هیچ کس
می سوزم و به هیچ کسم اعتراض نیست
این شعله را ز دور ندیده است هیچ کس
با اشک چاره نیست که تسکینی از عطش
هرگز ز آب شور ندیده است هیچ کس
ما را به بارگاه سلیمان چه سازگا ر
این تاب را ز مور ندیده است هیچ کس
از کور دل ز مهر شنیدن چه انتظار
در این خرابه نور ندیده است هیچ کس
احوال دل ز دوست چو ما شد خراب تر
آبادی از شرور ندیده است هیچ کس
دردم ز اعتبار تحمل گذشته است
حاکی چو من صبور ندیده است هیچ کس
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#685
Posted: 11 Jan 2014 19:58
باور کن
فوج تقدیر به من تاخته را باور کن
حرف این باغم خود ساخته را باور کن
آرزو ساخته از نقش فریبا ی سراب
زندگی بر سر آن باخته را باور کن
مرغ عشقی نسراید دگر از قصه ی عشق
نغمههای غم این فاخته را باور کن
باورت نیست اگر تکیه بر این سرو قدان
نسل از ریشه بر انداخته را باور کن
زندگی با همه ی نیک و بد خویش گذشت
اینک این داس بر افراخته را باور کن
ساز درهم شدهام کس نتواند که نواخت
ساز بشکسته ی ننواخته را باور کن
ای خوش آن شعر که پرداخته گردد چون زر
این غزلواره ی پرداخته را باور کن
صاحبان کرمت از نظر انداخته اند
حاکیا از نظر انداخته را باور کن
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#686
Posted: 11 Jan 2014 19:59
نمانده است
در سر ز شور عشق هوا یی نمانده است
این سر کجا نهیم که پا یی نمانده است
دل قبله گاه بود ز بتها ی آرزو
این کعبه را ز فقر خدا یی نما نده است
از بس به انتظار اجابت شکست دست
بر هیچ لب ز بیم دعا یی نمانده است
از بی کسی گرفت دل من ز فرط درد
دیگر ز ناله نیز نوا یی نمانده است
حاکی چه دوره یی است ، در ابنأ ی روزگا ر
از بس کدورت است صفا یی نمانده است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#687
Posted: 11 Jan 2014 20:01
نگاه گرم
انم چرا زمانه به ما درد میدهد
دنیا همیشه کام به نامرد میدهد
اینجا نگاه گرم نبینی ز هیچ کس
خورشید هم به ما نفس سرد میدهد
با سرنوشت خویش چه جنگم که هرچه هست
مزدی است کو به ما به عملکرد میدهد
ما را بجز غرور نصیبی ز پیر نیست
آن چه ز سیر خویش ره آورد میدهد
تاریک دل چو نیست برابر به معرفت
دشنام و ناسزا به هماورد میدهد
از سر هوای عشق برون میبرد دلم
نسخه برای چاره ی سردرد میدهد
حاکی چه غم نگشت جهان بر مراد ما
دنیا همیشه کام به نامرد میدهد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#688
Posted: 11 Jan 2014 20:02
هیچ
ای در بساط عقل تو از اعتبار هیچ
عبرت گرقته باز از این رورگار هیچ
شیرازه وجود تو چون بگسلد ز بند
دیگر نماند از تو سخن یا د گار هیچ
هرگز به فیض پیر نخواهی رسید زانک
حرمت نبوده است ز تو آشکار هیچ
دنیا سراب هیچ نمایی است پر فریب
دل هیچ عشق هیچ نظر هیچ یار هیچ
با هیچ زنده ایم در این عمر پر تلاش
چون موج نا شکیب نمانده قرار هیچ
آلاله سان به خلوت صحرا نرفته ایم
یعنی نصیب ماست از این افتخار هیچ
آن می که شد حرام همین آب قرمز است
حاکی , که نشئه یی ندهد بر خمار هیچ
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#689
Posted: 11 Jan 2014 20:09
شکست
پای طلب اگر چه که در جستجو شکست
پیوند عهد من همه از آبرو شکست
چشم تو بس حرارت هستی نهفته داشت
آیینه تا که گشت به او رو به رو شکست
در آسمان رواق پرستش به ناگهان
از دست طاق ابرویتای خوب رو شکست
چون مو شدم ضعیف که سر بر سرش نهم
از سایه ی نسیم وجودم چو مو شکست
در این شراب عشق عجب جوش و آتشی است
جامم تهی چو گشت مقام سبو شکست
گردن ز بس که داشته ام کج به خواهشش
پل را در انتظاری این آرزو شکست
حاکی ز دفترت چو نسیمی به باغ رفت
در تخم ٔگل غرور خود از رنگ و بو شکست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#690
Posted: 11 Jan 2014 20:10
آغوش دریا
نشئه غم بس در اعضا وزن پیدا میکند
ازثقالت سایه ی ما وزن پیدا میکند
نیست خواهی های اعضای وجود ما نگر
رنگ پای ما به دریا وزن پیدا میکند
در جماعت جز سبک مغزی ی بی حاصل نبود
لاله در دامان صحرا وزن پیدا میکند
در حضورش ای دل غافل سبک بالی مجوی
ذره ی ناچیز اینجا وزن پیدا میکند
موج داغ چشم او تا عشق انگیزد به دل
خونم از داغی به رگها وزن پیدا میکند
راز دل با هرکه گفتن حاکیا شایسته نیست
قطره در آغوش دریا وزن پیدا میکند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟