ارسالها: 6368
#761
Posted: 15 Jan 2014 22:54
در رستخیز عشق کسی رو سیاه نیست
در سرزمیــن من زنـــی از جنـــس آه نیست
این یک حقیقت است که در برکه ماه نیست
این یک حقیقت است که در هفت شهر عشق
دیگر دلــــی بــرای سفـــــر رو بــــه راه نیست
راندند مـــــردم از دل پرکینه ، عشـــــق را
گفتند : جای مست در این خانقاه نیست
دنیا بدون عشق چـــه دنیای مضحکـــی ست
شطرنج مسخره ست زمانی که شاه نیست
زن یک پرنده است کــــه در عصـــر احتمال
گاهی میان پنجره ها هست و گاه نیست
افسرده می شوی اگر ای دوست حس کنی
جـــز میله های سرد قفس تکیه گــاه نیست
در عشق آن که یکسره دل باخت ، برده است
در این قمــــار صحبتــــی از اشتبـــــاه نیست
فردا کـــــه گسترند ، ترازوی داد را
آنجا که کوه بیشتر از پرکاه نیست،
سودابـــه رو سپید و سیـــاووش رو سفید
در رستخیز عشق کسی رو سیاه نیست
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 6368
#762
Posted: 15 Jan 2014 23:12
تفهیم اتهام
درین محاکمه تفهیم اتهام ام کن
سپس به بوسه ی کارآمدی تمام ام کن
اگرچه تیغ زمانه نکرد آرام ام،
تو با سیاست ابروی خویش رام ام کن
به اشتیاق تو جمعیتی ست در دل من
بگیر تنگ در آغوش و قتل عام ام کن
شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را
به پاس این همه سرگشتگی به نام ام کن
شراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم...
اگر که باب دلت نیستم حرام ام کن
لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم
تو مرحمت کن و با بوسه ای تمام ام کن
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#763
Posted: 15 Jan 2014 23:13
یاهو
مرا آزاد کن از بند جمبل های رویارو
که خلقم تنگ شد از مکر این عفریته ی جادو
شبی آیینه ام تب کرد و از خود دختری زایید
به دوشش خرقه و بر سر کلاه و در کف اش جارو
به ابجد خالکوبی کرده نامم را به بازویش
دعاجادوی از ما بهتران را بسته بر گیسو
چهل شب در اتاقم ورد خواند و پیشگویی کرد
که: ما آینده ی محتوم هم هستیم.. یا من هو!
شبی در خواب دیدم صورتک از چهره اش افتاد
دو چشمش کاسه ی خون بود و ده انگشت او چاقو
همین که پا شدم، بر شانه ام یک تار مو دیدم
یقین کردم اسیرم کرده در آن برج بی بارو
اگر که شیشه ی عمرم ترک برداشت، حرفی نیست
غرورم خرد شد در دست این جادوگر بدخو
به حالم یار می گرید اگر اغیار می خندند
ندارم هیچ همراهی نه در آن سو، نه در این سو
به رویم باز کن درهای قصر قصه را راوی!
ازین پس یا من این جا نقش بازی می کنم یا او...
پــایــان
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 6368
#764
Posted: 15 Jan 2014 23:38
رسول کامرانی .................. بیوگرافی ندارد.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#765
Posted: 15 Jan 2014 23:39
جمعه غروب همهمه ی شهر نکبتی
جمعه غروب همهمه ی شهر نکبتی
الاکلـــنگ تــــاب و یک پارک دولتـــی
یک دو سه ... تا هزار و نود هم شمرده است
نفــرین بــــه انتظار - همین بمب ساعتـــی -
آمد دوباره مثل عروسک ستاره پوش
من ترمزم بریده ولــی با چه جراتی..
- هی پا به پا نکن دِ بگو دیر می شود
اینجـــا نایست تــوی گلو بغض لعنتی
خانم سلام ... نه ... من که گدایی نمی کنم
عاشق شدم کــــه چشــــم تو اصلن قیامتی
- گمشو (صدای خواهش دستی بریده شد )
گفتــــم بزن بــــــه چــــــاک لجن مرد پاپتــی
از روی دنده های چپش حرف می زند
حالا کبـــود می شود این رنگ صورتی
چیزی شبیه حرمت حوا شکسته بود
زن در کنـــار جاده رهــا ... بعد مدتی
ترمز، نـــــوار هـــــایده بانـــــــو سوار شد
گم شد میان لفظ (( خیابان )) به راحتی
تــه مانده های خانــم رویا که دود شد
بعدش مچاله می شود این مرد پاکتی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#766
Posted: 15 Jan 2014 23:40
خواب دیدم که تو رفتی عشق بی مادر شد
خواب دیدم که تو رفتی عشق بی مادر شد
جـــاده با جـای دو تا پای تـــو همبستر شد
بختک افتاد به جانم کمر بخت شکست
حال آشفتــه ام از جن زده ها بدتـر شد
دستم از دست تو کوتاه شد آواره شدم
هر نفس بــی تو برای من عذاب آور شد
خنده خشکید خط افتاد به پیشانی شعر
خانه خاموش شد و خاطره ها خنجر شد
بی صدا نعره زدم بال و پر پنجــره ریخت
کوچه از فاجعه ی کوچ تو خاکستر شد
دیـــر از خـــواب پریدم تـــو نبودی بانو
بغض باران ترکید و چشمهایم تر شد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#767
Posted: 15 Jan 2014 23:43
شبگرد شعرها تو کـه تردید می کنی
شبگرد شعرها تو کـه تردید می کنی
من را به عمق فاجعه تبعید می کنی
کوچه هزار بار ورق خورد و باز هم
غم را کنار پنـجره تشدید می کنی
شلیک چشـــــم هـای تو تیر خلاص بود
خودکامه حکم کردی و تائید می کنی؟!
من چندمین اسیر تو هستم که می کُشی؟
شایــد دوبـــاره خاطـــــره تـجــدید می کنی
با طعنه های شور همین زخم کهنه را
تا روز مـــرگ آینــــه تمدیـــد می کنـی
این بیت آخـــر و من لابه لای شـعر
زنجیر میشوم تو که تردید می کنی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#768
Posted: 15 Jan 2014 23:44
خانـم! کجا نوشته مرا سگ محل کنید
خانـم! کــجا نوشته مرا سگ محل کنید
یا اینکه با من اینهمه جنگ و جدل کنید
من بی شما ... که قانعم ! ... اما نمی شود
فــکری بـــــه حـــال وروز دل این غــــزل کنید
داردسر قرار شما مرگ مـــی رسد
کاری برای مهلت ضرب الاجل کنید
هی ضد حال خورده ام از دست روزگار
کمتر بـرای خنده کســـی را مچل کنید
لطفا به جای بینی و لب های نازتان
طرز نگاه و زخـم زبـــان را عمل کنید
کف کرده ام که مثل عروسک شوم شبی
شاید کــــه عاشقانــه مرا هــــم بغل کنید
شاهد تمام اهل همین کوچه های خیس
باشد - قبـــــــول - مـــــرا سگ محل کنید
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#769
Posted: 15 Jan 2014 23:44
گفتی دستهات از جنس خنجر نیست !شک دارم
تو گفتی دستهات از جنس خنجر نیست !شک دارم
وفا داریت هــم از سگ کــه کمتر نیست ! شک دارم
همیشه مثل تمساح از دو چشمت اشک می باری
نـگو شیطان شبـیه شـرم دختر نیست ! شک دارم
صدایــی پشت خط آمد : عزیزم دوستت دارم ...
کمی لبخند یا گلبوسه بهتر نیست ! شک دارم
به این خطها کــه می افتند روی هم و می بافند
عروسک زندگی بی تو میسر نیست ! شک دارم
بیا و بــا غــــــرور مـرده ام بازی نـکن گفتـــــم :
ببینم نازنین گوش شما کر نیست ! شک دارم
ولی با این همــــه تزویر هــــم می خواهـمت بانـــو
تو حتی فکر کن که عاشقت خر نیست ! شک دارم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#770
Posted: 15 Jan 2014 23:45
تنت در ذهن من مانند یک تندیس خوابیده
تنت در ذهن من مانند یک تندیس خوابیده
به شکل پیکری شایسته تقدیس خوابیده
به یاد طعم لبــــــهای عسل آلوده ات شبها
همیشه یک نفر با چشمهایی خیس خوابیده
خیابانهای تهران را لگد کردیم و حس کردیم
کــــه تویش روح عاشق پرور پاریس خوابیده
...و بوی شیطنت می داد ترفـند نـــگاه تو
گمانم توی چشمان تو یک ابلیس خوابیده
زمان در لحظه خندیدنت گم شد و ساعت هم
اسیر جــذبـــــه آن مــــوج مغــناطیس خوابیده
تمام التــــهابـــــم تـــــوی دست عاشقت گـــــم شد
و دل بستم به بانویی که در من ... هیس!... خوابیده
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...