ارسالها: 14491
#791
Posted: 27 Jan 2014 19:58
ما اگر انتخاب می کردیم !
باید از ابتدای این قصه، خانه ها را خراب می کردیم
زندگی شکل دیگری می شد ما اگر انتخاب می کردیم
بر لبت مُهر خاطره زده ای ،چقَدرما شبیهِ هم شده ایم!
باید از ابتدای این قصه ، عشق را غرق ِ خواب می کردیم
رفته ام تا به عمق رویا وُ مثلِ خواهر- بزرگ تر شده ام
غرقِ بازی شدم که دو تّایی با کف وُ با حباب می کردیم
غرق حوضی شبیه نقاشی ، نقشه های شکار آلوچه ...
هر کسی طرح غصه ای می ریخت، نقشه اش را برآب می کردیم
غرق در ضبط صوت وُ کاست ها ، لحظه ی بی مجوّز ِ خواندن !
محو آن پوستر قدیمی که ،می خریدیم وُ قاب می کردیم
شب به رویم پتو پلنگی بود ،برّه ها را یکی یکی می خورد
کِی ؟چگونه بزرگ باید شد ؟ بی جهت هی حساب می کردیم!
توی آن جزو ه های بی منطق ، جامعه برزخی مسلّم بود
وسط ِ خانگی ترین زندان .... بی هدف انقلاب می کردیم
حالِ تو از غزل به هم می خورد ، حالِ من از تمامی دنیا
از تماميّ لحظه هایی که غرق در اضطرب می کردیم
سعي كردم به شکل تدریجی خواب خود را به مرگ هدیه کنم
مرگ هم شکل دیگری می شد ما اگر انتخاب می کردیم !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#792
Posted: 27 Jan 2014 20:15
مردی از حنس تو در قصه ی من مانده هنوز
بعدِ تو منظره ی کوچه ی مان فرق نکرد
پنجره، چهره ی من ،سوزِ اذان فرق نکرد
سرِ هر پیچ که عمداً به تو برمی خوردم
سرخیِ صورت من از هیجان فرق نکرد
بعد ِ تو مادرم از عشق مرا می ترساند!
حسِّ من زیر قدم های زمان فرق نکرد
بی تو در گیرِ خیالاتِ پُر از درد شدم
روی بوم غزلم رنگ ِ خزان فرق نکرد
روز وُ شب، خوانده شدی در دلِ هر تصنیفی
بعد تو سوزِ قمر، لحنِ بنان فرق نکرد
مردی از جنس تو در قصه ی من مانده هنوز...
سالها رفت ولی مرد جوان فرق نکرد
هر چه می خواستم از شب به حقیقت پیوست
روز شد، چهره ی بی رحمِ جهان فرق نکرد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#793
Posted: 27 Jan 2014 20:21
بیستون پیش من از کوه شدن کم آورد
تکیه گاهم نشدی ... جورِ تو را باد کشید
بی کسی ذهنِ مرا تا غزل آباد کشید
فارغ از تلخیِ این بُرهه ی تاریخ شدم
و خدا صورت اندوه مرا شاد کشید
توی حبس ابدم ،فلسفه ی پُست مدرن...
روی پیشانی من یک زن آزاد کشید
آریایی شدم و باورِ افسانه مرا
تا ابهّت کده ی سلسه ی ماد کشید
بیستون پیش من از کوه شدن کم آورد
زخم را روی تنم تیشه ی فرهاد کشید
نفت شد علت تحمیلی مردن که مرا ...
غرقِ خون ، سوخته تا خیبر وُ مرصاد کشید
قتل زنجیره ایِ خاطره ها پایم را ...
تا شب ِ حادثه ِی دوم خرداد کشید
آخرین شعر من آنقدر غمش سنگین بود
قرن از دردِ درون مایه ی آن داد کشید
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#794
Posted: 27 Jan 2014 20:38
باور نمی کردم
وقتی به عمقِ باورِ قسمت رسیدم
تا انتهای قصه با سرعت رسیدم
آیینه جا خورد از غمم تا پیری خود ...
همگام با دلشوره ی ساعت رسیدم
پرواز را از یاد بردم در فراقت
تا حبس غم باشم ... به این حالت رسیدم
با تو تعادل در غزلهایم به هم خورد
چون یک شبه از عشق تا نفرت رسیدم
باور نمی کردم که سیگاری شوم چون
... تا انتهای خالی پاکت رسیدم !
می خواستم با یک غزل طبعم بمیرد
انگار که امشب به این حاجت رسیدم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#795
Posted: 27 Jan 2014 20:42
بگذار ازاین فاصله آسیب ببینم
می گفتم از این درد اگر لال نبودم !
ای کاش که در مانده و بد حال نبودم
من میوه ممنوعه وُ دستان تو خالیست
می چیدی ام... افسوس اگر کال نبودم
بگذار ازین فاصله آسیب ببینم ...
یک عمر مگر کفتر بی بال نبودم ؟
شاعر شدم و یکسره از درد نوشتم
هرگز به خدا ...یک زن نرمال نبودم
با اینکه اسارت زدگی ذات زنانست
ای کاش که حقّی همه پامال نبودم
ای کاش که آزادی مطلق شده بودم
در وحشت تاریخی ات اشغال نبودم
می خواهی از امروز" که خوشحال شوم" حیف !
یک خواهش بیجاست که سی سال نبودم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#796
Posted: 27 Jan 2014 20:44
بارها غم داشتم اما تبسم کرده ام
بارها خود را گرفتار ِ توهّم کرده ام
خواستم با تو بیایم راه را گم کرده ام
بارها تصویرِ آرامش در اقیانوس را
با غزل هایم شکستم ،پُر تلاطم کرده ام
لای تور وُ پولک وُ فوّاره ها ...رقصیده ام
با تو خود را نو عروسِ شب تجسّم کرده ام
بُر زدم دل را میان شاعران وُ دلقکان
بارها غم داشتم اما .... تبسم کرده ام!
دیگر از خود خسته ام ،بیزارم از این روزها
آنقَدر این روزها بر خود ترحّم کرده ام
مادرم حق دارد از یک قطره شیرش نگذرد!
دردِ او را سوژه ی لبخندِ مردم کرده ام
من که آدم نیستم ، پس زیر شلاقم بگیر
چون بهشتت را فدای سیب وُ گندم کرده ام
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#797
Posted: 27 Jan 2014 20:46
با من اگر بود !
با من اگر بود ای غزل دنیا نمی آوردمت
لعنت به من ای کاش که اینجا نمی آوردمت
دردت به جانم دخترم ، ای کاش که هرگز به این ...
تبعید گاهِ آدم و ُحوّا نمی آوردمت !
وقتی به دنیا آمدی مجنون خودش راکشته بود
باید که در افسانه ی لیلا نمی آوردمت
ای کاش که با حسرتِ مادر شدن می مردم و ُ
پای بساطِ هرشبِ بابا نمی آوردمت
افتادی از اوج و ُدلت له شد ،عزادارت شدم
مادر اگر بودم غزل ! بالا نمی آوردمت !
پایم که تا ماهت رسید ، ای کاش می سوزاندی ام
تا اینکه در تاریکی شبها نمی آوردمت
غمگین ترین شعرم شدی باید خودم می کشتمت....
اما به تکرار ِغمِ نیما نمی آوردمت !!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#798
Posted: 27 Jan 2014 20:51
خبر مادر غمها شدنم را تو بده
شعله ای تازه میفروز که بی حوصله ام !
من عقب مانده ترین شاعر این قافله ام
شعبده باز ترین فاحشه ی شهر شمام
مژدگانی بده که ، از شبحی حامله ام
تو نباید به دلم فرصت دیگر بدهی ...
بر سرم سنگ بزن، صورت صد مسئله ام
تب من مُسری وُ رویای تو عریان شده است
دورشو گرچه خودم خسته از این فاصله ام
خود ِ ابلیس شدم آنقدر از کینه پُرم
شهر نفرین شده ای بر گسلِ زلزله ام
مژدگانی بده که کیسه ی دردم ترکید
جیغ ها می کشم و ُمنتظر قابله ام
خبرِ مادرِ غمها شدنم را تو بده ...
گریه کن باز که بیزار از این هلهله ام
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#799
Posted: 27 Jan 2014 20:54
زندگی !
زندگی ! تسلیم .... من دارم به آخِر می رسم
دارم از غمها به یک تقدیرِ نادر می رسم
باورت می شد که یأسِ فلسفی خُردم کند
گرچه استثنائی وُ محکم به ظاهر می رسم!
بر صلیبم می کشی تا رنج عیسی کم شود
بد- تقاصی می دهم تا دردِ وافر می رسم
یخ زدن انگیزه ای مبهم به مرگم می دهد ...
من که سردم می شود تا حرف ِشاعر می رسم
معصیت هایم هدفمند است نه ترفند عشق!
خودکشی کردم و َ تا مرگم چه ماهر می رسم
ای که می گفتی: همیشه با تو ام ... دفنم بکن
هفت شب وقتی گذشت آیا به خاطر می رسم ؟
ناتوانم ....پس معافم کن از این تحلیل ها
عاجزانه تا خدای حیّ و ُ قادر می رسم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#800
Posted: 27 Jan 2014 20:56
شهریارم نخواب
جشنی ازفاجعه به پاشد باز، شهرمان را ببین چراغانیست
وسطِ گریه های پاییزیم، در هوایی که باز بارانیست
من حریف هزار و یکشبِ تو ،شهرزاد روایتت شده ام
شهریارم نخواب امشب را ،قصه ی من اگرچه طولانیست
ساکتی در شرایط ِحساس ، آن زمانی که من غزل پیچم
آن زمانی که مطمئن هستی ، حال و روزم عجیب شیطانیست
وسطِ خانگی ترین حبسم ، طبع شعرم به سادگی جان داد
در نگاهم تراکم ابر اَز ، گریه ی کهنه ای که زندانیست
سرزنش می کنی خودت را که :تو دلیلِ سقوط من بودی
یک نفر تا همیشه می ماند، یک نفر هم همیشه قربانیست
منشا ء شرقی غزلها که لای دفتر چه ات به جا ماندند
نسخه های مدرن رویایم ،نوحه هایی به سبک ایرانیست !
اعتراضی نمی کنم دیگر ، به هبوط خودم در این برزخ ...
ننگ بر این دو چهره ی خرداد ، طالعم تا همیشه آبانیست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟