ارسالها: 14491
#821
Posted: 30 Jan 2014 18:55
من همیشه مدهوشم
می نویسم این بار از درد های خود جوشم
از دلی که دیشب مرد در میان آغوشم
هر دقیقه ای آرام ، همچو مرغ تنهایی
در دل قفس جان داد با صدای خاموشم
یاد بوسه های تو ، در دل همین شب ها
با من از تو می گفت و من چرا فراموشم
در جدال با عشقت هر شبی شدم افسون
مُردم و نشد معلوم ، عاقبت که مدهوشم
رفتی و فقط مانده با من از تو سرمستی
از شراب چشمانت جرعه جرعه می نوشم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#822
Posted: 30 Jan 2014 18:57
شوکران غم
خیال روی ماهت را کشیدم با خیال امشب
گذشتم از سر کویت ،چنان مستانه حال امشب
سوار آرزوها تاختم تا شهر چشمانت
رسیدم عاقبت زخمی به کوی پیر زال امشب
هر آیینه تو را ، آیینه در شکلی مجسم کرد
زدم سنگی در آیینه شکست وشد وبال امشب
هر آن صورت که از تو در دل آیینه پیدا بود
نهانی شد هزاران صورت از تو ، قیل و قال امشب
به ناگه لب گزیده مات و حیران ماندم اندر خود
قمر در عقربم آمد نگون شد بخت و فال امشب
چه می دانستم این ره سوی ترکستان غم دارد
فغان از غم! فغان زین شوکران مرده خال امشب
درون کعبه ی جانم تو بودی و خدای عشق
خدا... تنهای تنها بود ، حدیث بی زوال امشب
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#823
Posted: 30 Jan 2014 18:59
فرزند مریم
گم گشته ای مثل منی مرده ! صدایی سرکش وبم!
گم گشته ای در کوچه های واپسین دیدار ماتم
در تابلوی بی امتداد این جهان ، بی وسعت و مرز
افتاده ای بر روی نقشه ،مثل اقلیمی پر از غم
مانده فقط چندین هزار آیینه ی کور و شکسته
از تو،میان صفحه های خونی دوران مبهم
در دیر یاسین ، در کفر قاسم ، جنون آتش و خون
در سرزمین آفتاب و روشنی ، نسبیت جنگ و جهنم
ویران سرای کاخ ها و کوشک های نسل قابیل
بانگ رحیل کاروان ها،خسته از کشتار عالم
در خون شناور صد هزاران باغ نرگس
در کوره ها میسوزد از تب ، خاک و شبنم
مصلوب می گردد تن خورشید صدها بار دیگر
در غربت آلاله ها ،در جلجتا ، فرزند مریم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#824
Posted: 30 Jan 2014 19:04
نا میرا
شب لیدی گاگا! کافکا! شب مردن ! شب احیا!
شب کابوس پی در پی ! شب خون در گوئر نیکا !
حراج مرگ در پاریس! صدای جیغ بوف کور!
دز وحشت ! سه قطره خون !نمایشنامه ی لورکا!
هزاران شرح بی مورد ! هزاران بغض نامیرا !
هزاران سایه ی سنگی ! رنه ماگریت و صد رویا !
حباب مرگ اسطوره ! سوار کشتی ارواح !
تصوف نامه ها خالی ، از این اشراق بی معنا
خیابانها چراغانی ! غزلها در سماع خواب
به فتح گریه می کوشم در این آشوب و واویلا
هزار و دومین شب را حکایت می کنم با خود
گلویم می شود خسته از این تکرار و این شبها
"در این آفاق ظلمانی ، چنین بیدار و دریاوار"
به روی تخت خوابیده ، تن خورشید وحشت زا
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#825
Posted: 30 Jan 2014 19:07
بودن یا نبودن
" بوی تو را میداد شبهای نبودن
اینبار هم گفتم ، سرودم از سرودن
پروانه در خوابم ، فروپاشید و پژمرد
گفتم خدایا ! دفتری باید گشودن
رازی که در پشت نگاهت خفته ، آری
راز بهار است و گل مینا و بودن
من این چنین عاشق شدم در زیر باران
باید تو را از ابتدا هر شب سرودن
ماه از صدای گریه ام آشفت و گفتم:
این است... بودن یا نبودن
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#826
Posted: 30 Jan 2014 19:09
شهره ی بازار ملامت
به اوج ماسوا شاید همین یکبار بنویسم
پریدن را به آسانی چنین دشوار بنویسم
گهی از اهل لاهوت و گهی از اهل ناسوتی
گهی از کشته ی زار و گهی از دار بنویسم
خیال خال رویت را بریزم بر دوات عشق
خیال بوسه را خوشخط، لب دلدار بنویسم
طبیبانه بپیچم نسخه ای عاجل ز هجرانت
شباهنگام چون دردی ، غم بیمار بنویسم
به بازار ملامت ، رو کشان از تلخی باده
تو را در خود فروشی، شهره ی بازار بنویسم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#827
Posted: 30 Jan 2014 19:10
در دایره ی مستی
گفتم دلم شکسته ، گفتی دلم شکستی
گفتم دوباره مستم ، گفتی که مست مستی
گفتم خیال خام است عشق بتان هرزه
گفتی برو که امروز مستی و خود پرستی
گفتم بخوان سرودی از عشق و عشق بازی
گفتی سرود مستی دارد پیام سستی
گفتم بریز اشکی در راه عشق و مستی
گفتی که گریه ی من دارد هوای مستی
گفتم بخند باری ، تا دل شود هوایی
گفتی که خسته ای و آزرده ای ز هستی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#828
Posted: 30 Jan 2014 19:14
بر ملا
در انتظار آن دمم که عشق بر ملا شود
تمام دردهای من چو نای نی، نوا شود
شب سیاهپوش هم حریف ما نمی شود
اگر چه بگذرم ز تو تمام شب عزا شود
طواف می کنم مدام ، سکوت حجم کعبه را
خدا کند که کافرم ، دوباره با خدا شود
قسم به خاک و آتش و حدیث باد و آبها
که امشب از نوای هجر ، نفیر دل جدا شود
نوشته شد به دفتری بلای هفت شهر عشق
نصیب تلخی از بلا ، بلای کربلا شود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#829
Posted: 30 Jan 2014 19:15
چنگ درد
با من بگو فرهاد کیست؟زخمه به تار چنگ درد
افتاده در دامان کوه ، در جستجوی رنگ درد
ویرانه ی تنهای شب، گویای راز و رمز او
فریاد نقش تیشه اش باقیست روی سنگ درد
دل را ببین لبریز آه ، منزلگه معنای یار
پروانه ای در اوج عشق سر می دهد آهنگ درد
پیکر تراشی چیره دست بر کوه نقشی نو فتاد
در عالم عشاق شد معروف به سرهنگ درد
تاثیر نقطه در گمان از حال احوالات اوست
گوئی وجودش نقطه ای سر تا به پا دلتنگ درد
اعجاز غم فرهاد بود ، جان داده در دامان کوه
زین سلسله جنبان او آشفته است آونگ درد
شیرین اگر مهلت دهد غم بر دو چشمانش رود
افسانه ی افسون شود بر برگی از ارژنگ درد
دُردی کشی از غمزه ها، کار دلی غمدیده بود
دردی که درمان می شود نامش نوشتند ننگ درد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#830
Posted: 31 Jan 2014 09:26
معرفت تام
تلخی بی شهد تو آرام ماست
شهد شکر بار تو برکام ماست
روز و شب اندر گذرستان غم
مهر و مه عِقد گذر بام ماست
ناله نکن ! مرغ خیالات خام
پخته دلی خامی اوهام ماست
دام نگو !دانه نگو ! زین قفس
خانه ی بی معنی انجام ماست
شعبده ی عشق که آید به کار
عشق توام ،پرده ی الهام ماست
دست و دلی باشد اگر نای نی
ناله ی نی معرفت تام ماست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟