ارسالها: 14491
#851
Posted: 5 Feb 2014 19:16
ﻣﻦ ﻭ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻭ ﺷﻤﻊ
ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺎﻧﺪ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻭ ﺷﻤﻊ
ﻧﻘﺶ ﭘﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﻋﯿﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻭ ﺷﻤﻊ
ﺷﻌﻠﻪ ﺑﺮ ﺟﺎﻥ ﺯﺩﻥ ﻭ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﻋﺸﻖﻭﺭﺯﺍﻥ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻭ ﺷﻤﻊ
ﮔﻮﻫﺮ ﺍﺷﮏ ﻭ ﺩﻝ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻭ ﺳﻮﺯ ﺟﮕﺮ
ﻫﺴﺖﭘﯿﺪﺍ وﻧﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻭ ﺷﻤﻊ
ﺭﻫﺮﻭﺍﻥ ﮔﺬﺭ ﻋﺸﻖ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ
ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺳﻨﮓ ﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻭ ﺷﻤﻊ
ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮔﻠﺸﻦ ﮔﯿﺘﯽ ﺑﺮﭘﺎﺳﺖ
ﺑﺰﻡ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻭ ﺷﻤﻊ
ﺧﻮﺵ ﺑﺴﻮﺯﯾﻢ ﻧﮑﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺐ ﺩﻟﺸﺪﮔﺎﻥ
ﻫﺴﺖ ﺷﻮﺭ ﻭ ﺷﺮ ﺁﻥ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻭ ﺷﻤﻊ
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#852
Posted: 5 Feb 2014 19:19
تدبیر چیست؟
خانه گر خلوتگه اغیار شد تدبیر چیست
آشیان گر خوابگاه مار شد تدبیر چیست
زیر بار زندگی خم گشت اگر پشت کسی
کوهی از غم هم بر آن سربار شد تدبیر چیست
با کسی یاری اگر کردی ز احسان سالها
بعد عمری با تو در پیکار شد تدبیر چیست
حالت بازار اگر آشفته گردید از نفاق
پاسبان هم یار با اشرار شد تدبیر چیست
گر کریمی دست خالی گشت از مکنت به دهر
یا لعیمی صاحب دینار شد تدبیر چیست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#853
Posted: 5 Feb 2014 19:26
شود روزگاران بهاران خدارا چه دیدی
شود روزگاران بهاران خدارا چه دیدی
سرآید غم بیقراران خدارا چه دیدی
نپاید شب تیره ی دردمندان و گردد
سحر شام شب زنده داران خدارا چه دیدی
نبردیم جز غم ز تکرار دوران نصیبی
رسد موسم عیش یاران خدارا چه دیدی
ز فیض دعاهای شب زنده داران و پاکان
فرو ریزد از ابر باران خدارا چه دیدی
زمان غم انگیز این خشکسالی سر آید
برآید گل از شاخساران خدارا چه دیدی
ببارد به کوه و در و دشت باران رحمت
بهاری شود سبزه زاران خدارا چه دیدی
زند نغمه های دل انگیز و شیرین چکاوک
بخوانند دلکش هزاران خدارا چه دیدی
ز گرد ره آیند یاران دیرین و آید
خروش گروه سواران خدارا چه دیدی
خداباوران پا در اینجا گذارنند و گردد
زمین پاک از نا بکاران خدارا چه دیدی
« نکوئی » چه دانی که نور امیدی بر آید
به دلهای امیدواران ، خدارا چه دیدی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#854
Posted: 5 Feb 2014 19:35
زهر است به کام ما ، دوران که چنین باشد
زهر است به کام ما ، دوران که چنین باشد
خون است به جام ما ، دل ها که غمین باشد
جای گل و باغ و مُل ، ما را قفسی دادند
انگارنصیب ما ، از دهر همین باشد
چندان که وفا کردم ، از دوست جفا دیدم
بیگانه بسی بهتر ، از دوست که این باشد
اندیشه ی والائی ، اسرار قضا نگشود
با دور فلک نستیز ، تقدیر چنین باشد
تا چند غمین باشی ، شاید که نمی دانی
شهباز اجل ما را ، هر سو به کمین باشد
از ما چو نشان پرسی ، گویند « نکوئی » را
از درد پریشانی ، میخانه نشین باشد .....
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#855
Posted: 5 Feb 2014 19:37
دیدی ای دل وطنم را که چه آمد به سرش
دیدی ای دل وطنم را که چه آمد به سرش
جنگ یک سوی شدو زلزله سوی دگرش
میرسد سیل بلا هردمش از کینه چرخ
خون چکد از در و دیوار به هر رهگذرش
بخت وارون شده را بین که ز هر گوشه رسد
هر زمان درد و بلا بیشتر از پیشترش
یک زمان آتش دشمن به سرش می بارید
گاه هنگام شب و گاه بوقت سحرش
آشنا گاه کند حق فقیران تاراج
گاه بیگانه به یغما ببرد سیم و زرش
دست تاراجگر زلزله را بین که ربود
زحمت رنجبر و ما حصل برزگرش
آه ازین واقعه کز آفت آن گشت خراب
دکه ی پیشه ور و کارگه کارگرش
خطه ی خرم آن از گل خون رنگ گرفت
گشت گلگون همه جا ، جنگل و کوه و کمرش
به تفرج و چه امید رود سوی شمال
آن مسافر که بجز غم نبود همسفرش
غیر اندوه وطن نیست مرا هر شب و روز
داغدار است دلم از غم داغ جگرش
زین بلاها ز غم و درد « نکویی » میگفت:
دیدی ای دل وطنم را که چه آمد به سرش.....
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#856
Posted: 7 Feb 2014 09:12
بنای ظلم ز بن شد خراب ، ای ساقی
بنای ظلم ز بن شد خراب ، ای ساقی
چه خوش که گشت دعا مستجاب ، ای ساقی
چراغ میکده با جام باده روشن کن
که شیخ شد امشب به خواب ، ای ساقی
به پند شیخ مکن گوش جام باده را پر کن
به رقم موعظه آور شراب ، ای ساقی
بیا ، بیا که صمیمانه دوست می دارم
قسم به باده ترا بی حساب ، ای ساقی
شبی خوش است غنیمت شمارش شاید
که صبح سر نزند آفتاب ، ای ساقی
به عیش کوشم و مستی که بی امان بگذشت
بهار زندگی ام چون شهاب ، ای ساقی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#857
Posted: 7 Feb 2014 09:20
السلام ، السلام ، باده فروش
السلام ، السلام ، باده فروش
روزگارت به کام ، باده فروش
قدحت پر مدام باد ، مدام
کرمت مستدام ، باده فروش
مهربانا ، سرت سلامت باد
عیش و نوشت مدام ، باده فروش
مستی و راستی ، چه خوش گفتند
صاحبان کلام ، باده فروش
جز تحمل چه میتواند کرد
مرغ زیرک به دام ، باده فروش
طعنه بر مستی ام زند از کبر
شیخک کج مرام ، باده فروش
نتوان درد دردمندی گفتن
با هزاران کلام ، باده فروش
من در اندیشه ی دو جرعه شراب
شیخ ، در فکر نام ، باده فروش
محتوای سخن ، همین دو کلام
گفتمت ، والسلام ، باده فروش
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#858
Posted: 7 Feb 2014 09:22
اگرچه از سر کویت سر سفر دارم
اگرچه از سر کویت سر سفر دارم
توان و تاب ندارم دل از تو بردارم
ز سوز سینه ام ای ماهرو ترا چه خبر
هزار زخم نمک سود بر جگر دارم
گمان مبر که در این تنگنای بی مهری
به غیر درد فراقت غم دگر دارم
شب و شراب و من و تلخی فراق ای دوست
ضیافتی است که هرشام تا سحر دارم
خوشم که با همه التهاب شیدایی
ز دور پیکر ماه تورا ، به بر دارم
چه انتظار ، « نکوئی » ز بخت تیره مراست
که طالع از شب زلفش سیاه تر دارم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#859
Posted: 7 Feb 2014 09:29
در این زمانه که جز اشک بی نوائی نیست
در این زمانه که جز اشک بی نوائی نیست
ز درد و غم دل آزاده را رهائی نیست
مرا به سیر چمن میل پرگشائی ، کو
اسیر پنجه ی غم را ز غم جدائی نیست
نشانه ای ز محبت نمی توانی یافت
در این کویر بجز خار بی وفائی نیست
ز پند و موعظه ی واعظان دلم خون است
که حرف مفتی و واعظ به جز ریائی نیست
زنند ، دم ز خدا گرچه دم به دم این قوم
هر آنچه می نگرم کارشان خدائی نیست
وبال خلق خدا گشته اند و غافل از آن
که بار خلق شدن کمتر از گدائی نیست
شکم پرستی و تن پروری و بی هنری
جز این صفات از آنان هنر نمائی نیست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#860
Posted: 7 Feb 2014 09:31
جهان در پیش چشمم لانه ای تنگ است پنداری
جهان در پیش چشمم لانه ای تنگ است پنداری
تماشاگاه بستان ، سرد و بی رنگ است پنداری
چنان در گیر و دار کشمکش های درونم من
که دشت سینه ام جولانگه جنگ است پنداری
گریزانند از من نو گلان باغ زیبایی
خطوط چهره ی من مایه ی ننگ است پنداری
شگفتا کاروان علم در پیش است و ما غافل
کمیت دانش ما تا ابد لنگ است پنداری
امور دین و دولت بی ریا سامان نمی گیرد
جهانداری و دینداری به نیرنگ است پنداری
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟