ارسالها: 14491
#871
Posted: 7 Feb 2014 13:41
هیچ عاشق همچو ما در عاشقی رسوا نشد
هیچ عاشق همچو ما در عاشقی رسوا نشد
هیچکس رسوای شهر عشق همچون ما نشد
وصل شیرین است ، بعد از سالها هجران ولی
با صبوری کام ما شیرین از این حلوا نشد
خواستم تا در غمش پنهان کنم خوناب چشم
جهد ها کردم به کار خویشتن اما نشد
اشک ها از دیده ی عشاق جاری بود لیک
کس چو ما دامانش ازاشک بصر دریا نشد
نو بهار آمد به بستان ، سبزه از هر سو دمید
صد هزاران گل شکفت اما گل ما وا نشد
از سفر باز آمدند اخوان به شهر اما دریغ
یوسف گمگشته ی ما از چه رو پیدا نشد
در بیابان بلا خیز جنون آواره ایم
وای من خضر رهی ، پیدا در این صحرا نشد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#872
Posted: 7 Feb 2014 15:25
مادر گردون شگفت افسانه ها دارد به یاد
مادر گردون شگفت افسانه ها دارد به یاد
پیر این ویران سرا ویرانه ها دارد به یاد
همدلی کو تا حدیث دل بر او افشا کنیم
گرچه گیتی عاقل و فرزانه ها دارد به یاد
شانه ها بشکست در امواج گیسویش چو دل
این پریشان مو به هر مو شانه ها دارد به یاد
گوهری چون عشق در این بحر گوهر زا ندید
گوهری ِ دهر ، تا دردانه ها دارد به یاد
بوستان عشق هرگز خالی از عشاق نیست
این گلستان گونه گون پروانه ها دارد به یاد
همچو من گردون ندارد پای در زنجیر عشق
گرچه دوران مثل من دیوانه ها دارد به یاد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#873
Posted: 7 Feb 2014 15:26
عهد ما با دل و دلدار همانست که بود
عهد ما با دل و دلدار همانست که بود
گرچه دلبر نه بر آن خط و نشانست که بود
راز عشقی که نهان بود به ویرانه ی دل
همچو گنجینه همانگونه نهانست که بود
سیل اشکی که روان بود مرا از غم هجر
باز از دیده همان سیل روانست که بود
داغ آلاله ی صحرا که به دل بود مرا
بر جگر باز همان داغ ، عیانست که بود
عاشق خسته که از هر دو جهان دوری داشت
همچنان بی خبر از هر دو جهانست که بود
از نسیم سحری پرس که بین من و دل
همه شب صحبت از آن غنچه دهانست که بود
گر چه پیمان « نکوئی » بشکست از سر قهر
عهد ما با دل و دلدار همانست که بود ....
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#874
Posted: 7 Feb 2014 15:31
دارم گلی که گلشن گیتی فدای اوست
دارم گلی که گلشن گیتی فدای اوست
دارم دلی که چشم سیاهی ، بلای اوست
ریزد گل از تبسم او در بهار حسن
لطف و صفای باغ و چمن از صفای اوست
دردی به جانم از غم هجرش فتاده است
دردی چنان که گوشه ی چشمی دوای اوست
دیوانه کرده شور ترش روئی اش مرا
شیرین لبی که تلخی کام از جفای اوست
آتش به پای عمر من افکنده از فراق
سیمین بری که چشم دلم ، بر وفای اوست
هر شب « نکوئی » از غم هجرش چه ها کشم
آگاه از آنچه بر سرم آید خدای اوست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#875
Posted: 7 Feb 2014 15:32
ز عطر زلف تو باشد ، اگر بهاری هست
ز عطر زلف تو باشد ، اگر بهاری هست
ز چشم مست تو باشد ، اگر خماری هست
گلی به خوبی رویت ندیده ام در باغ
به شوق روی تو خواند ، اگر هزاری هست
نمی روی ز دل ای آشنای رفته ز قهر
هنوز بر سر راهت ، امیدواری هست
مبر زیاد ، که بر قامت درخت چنار
ز عهد بسته ی ما ،نقش یادگاری هست
ز تیره روزی من نیست ، ورنه از غم عشق
دلی که خون شده باشد ، به هر دیاری هست
به جان دوست ، که با درد انتظار هنوز
مرا از آتش عشقت به دل شراری هست
مرا ز گرمی آغوش خود مکن محروم
که در کنار تو باشد اگر قراری هست
« نکوئی » از نفس صبحدم شنید ، که گفت
« ز عطر زلف تو باشد اگر بهاری هست »
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#876
Posted: 7 Feb 2014 15:36
[font#2E2EFEکوچه از یاس تنت بوی گل صحرا گرفت[/font]
کوچه از یاس تنت بوی گل صحرا گرفت
خانه از پیراهنت عطر گل مینا گرفت
خانه پر بود از غبار خاطرات بی کسی
آمدی در باور من زندگی معنا گرفت
روزگارم تیره بود از نامرادی های هجر
آشیانم روشنی زان چهر مهر آسا گرفت
نقش لبخند تو روح تازه در جانم دمید
زان تبسم باغی از گل در وجودم پا گرفت
بی تو غرق هاله ی اندوه بودم روز و شب
با تو دل آرام ازآن شیرین زبانی ها گرفت
از شمیم زلف تو جان « نکویی » زنده شد
صد امید تازه پا در این دل شیدا گرفت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#877
Posted: 7 Feb 2014 15:47
تا در قفس آب و دانه ای هست
تا در قفس آب و دانه ای هست
بر مرغ دل آشیانه ای هست
پنهان چه کنم غم دلم را
بر گریه ی من بهانه ای هست
از دلشدگان خسته چون من
هر جا نگری نشانه ای هست
بر شانه ی ما زجور بیداد
صد زخم ز تازیانه ای هست
هر جا که گلی به سبزه روید
از مرغ چمن ترانه ای هست
از شعله ی عشق در دل من
آتشکده سان زبانه ای هست
تا دل شود از غمش پریشان
بر گیسوی یار شانه ای هست
زان رو که زنیم بوسه از شوق
بر میکده آستانه ای هست
بر شاخه ی خشک نا امیدی
گاهی اثر از جوانه ای هست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#878
Posted: 7 Feb 2014 15:53
دل اگر پاک بود جلوه گه نور خداست
دل اگر پاک بود جلوه گه نور خداست
سینه ی پاک دلان آینه ی دوست نماست
زینت دل گل مهر است چه حاصل از کین
که گل عشق به گلزار جهان بی همتاست
از چه شادی ز پریشانی ما ای غافل
که پریشانی ما مایه ی جمعیت ماست
گوهر معرفت اندوز که بر ظلمت جهل
چلچراغی است که بر گمشدگان راهنماست
به عمل کم نشود از خرد مرد فهیم
فیض دریا نکند هیچ ز دریا کم و کاست
زاهدا از چه به تزویر شوی در محراب
این چه زهدی است که آلوده به نیرنگ و ریاست
چند نازی به جوانی و به زیبائی و مال
که به یک پلک زدن طعمه ی شاهین بلاست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#879
Posted: 7 Feb 2014 15:54
بهار عمر سرآمد ، گل شباب کجاست
بهار عمر سرآمد ، گل شباب کجاست
کجاست عطر دل انگیز آن گلاب ، کجاست
گذشت دور جوانی به مستی ای ساقی
فدای چشم سیاهت ، خم شراب کجاست
اسیر پوچی عمرم به زیر گنبد چرخ
سبک سری که فرو پاشد این حباب کجاست
به طعنه گفت ببینی مرا به خواب و نگفت
دو دیده ای که رود لحظه ای به خواب کجاست
گرفتم آنکه « نکوئی » ، دلش به رحم آید
کجاست شور جوانی و التهاب کجاست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#880
Posted: 7 Feb 2014 15:58
کی دمد در دل شبهای سیاهم ، مهتاب
کی دمد در دل شبهای سیاهم ، مهتاب
کی فتد بر سر چشم تر من سایه ی خواب
بسکه سوزد جگرم زآتش اندوه فراق
گل خون می چکدم از مژه چون اشک کباب
روزگار من بی تاب ، پریشان گردد
یار بر گیسوی مشکین چو در اندازد تاب
غرقه در موج غم عشق نبوده است چو من
گرچه بوده است در این بحر بلا بس غرقاب
بسکه پامال در این دشت شدم همچون مور
شبنمی جلوه کند در ره من چون سیلاب
ساقیا می به حریفان مده مارا دریاب
دهی آباد به از آنکه دوصد شهر خراب
دارم امید ، بروید گل امید اینجا
گرچه دانم که نروئیده گلی در مرداب
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟