انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 90 از 114:  « پیشین  1  ...  89  90  91  ...  113  114  پسین »

غزل سرا شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
بیا از مــــــــا باش


گر کسی نیست ترا یار بیا از ما باش
یا نبود عاشق بسیار بیا از ما باش

تا سحر ناز و نوازش کنم آن حلقه ی موی
گر نداری تو خریدار بیا از ما باش

ماه و خورشید دهم هدیه ترا در دم صبح
تا ننالی ز شب تار بیا از ما باش

گل کنم فرش رهت تا در بوستان بهشت
شوی همبستر گلزار بیا از ما باش

جلوه مفروش به هر کوچه و پس کوچه ی شهر
هیچ مرو گوشه ی بازار بیا از ما باش

غصه دارد دلت از غربت و تنهائی باز
تا نگردی شب بیمار بیا از ما باش
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
صبـــــر کـــن .

میروی فریاد تنهاییست ما را صبر کن
گریه ها آرام و پنهانیست ما را صبر کن

دیده بستم تا نبینی قطره های اشک من
من چه سازم بیتو بارانیست ما را صبر کن

لحظه ی بنشین برایت حرف ها دارم عزیز
قصه ی دل سخت طولانیست ما را صبر کن

زندگی کی لطف دارد با من هم کاری نکرد
این دو سه روز عمر با ما نیست ما را صبر کن

دوست دارم کس نداند قصه ی درد مرا
یاد رویت عشق پنهانیست ما را صبر کن

قول دادم مهربانی ها کنم بهر دلت
دل شکستن نا مسلمانیست ما را صبر کن
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
مرا باورکــــــن ....

دل من مال تو تنهاست مرا باور کن
خانه ی مهر تو اینجاست مرا باور کن

خلقی دلداده ی چشمان سیاه تو شدند
دیده ام غرق تماشاست مرا باور کن

شاید امروز نیایی به سر کشته ی خویش
مردن از بهر تو زیباست مرا باور کن

قصه ی سیل دو چشمم همه جا شهره شده
باغ دل گوشه ی دریاست مرا باور کن

صد هزار شعر نوشتند برای رخ تو
غزل ناب تو از ماست مرا باور کن

خانه ی عشق تو گرم است اگر می آیی
سینه را منزل و ماواست مرا باور کن
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
تمنـــــــا

خسته ام از دل من عشق تمنا نکنید
بهر آبادی من کوشش بیجا نکنید

سرزمین دل من سوخته از جور کسی
خاطر سینه ی ما غصه ی دنیا نکنید

آنکه میدید که آتش به بر ماست چو شمع
گرچه دارد به لبش خنده ی پروا نکنید

ما چشیدیم شراب از لب خوبان جهان
لذتی نیست بدانید شما ها نکنید

تشنه لب نیستم اما ز تو من میخواهم
بهر هر تشنه لبی قصه ی دریا نکنید

خار دنیای ذلیل میدهد آزار ترا
گریه و سوز و فغان از دل شیدا نکنید

مرگ من میرسد آهسته یکی صبح بهار
بر سر تربت من ناله و غوغا نکنید
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
هوای گــــــریه دارم

لحظه ی بنشین کنارم من هوای گریه دارم
عاشقم آغوش پاکت را برای گریه دارم

هیچکس در غربتم مانند غمها یار نیست
با و جود بیکسی بازهم نوای گریه دارم

کس نمیگوید ما را یک خبر از غنچه ها
در کنار فصل پائیز هایهای گریه دارم

ای که بشکستی سبویم را ندانستی که هیچ
ساقی میخانه را من آشنای گریه دارم

لحظه ی با ما بمان تا ما نفس داریم به جان
سالها در خلوتم ماتمسرای گریه دارم

طاقتی دیگر ندارم دوستان باور کنید
از دل بشکسته ام امشب صدای گریه دارم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
قصـــــه ی زندگـــی

غم ز هر دروازه آمد شادمانی کرده ام
با لب شیرین یارم زندگانی کرده ام

تا بمانم در هوای غنچه های باغ دوست
در زمستان پای گلها باغبانی کرده ام

با خزان عمر گاهی میرسد پیری ز راه
گرچه پیرم با می و ساقی جوانی کرده ام

تا بدست آرم دل سنگ ترا ای نازنین
بهر هر سنگ خیابان مهربانی کرده ام

دوست داشتم بشنوی افسانه ی عشق مرا
تا سحر بیدار ماندم نغمه خوانی کرده ام

گر چه تلخ است روزگار با شعر شیرینش کنید
من که هر روز با غزل شیرین زبانی کرده ام
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
شادم کــــــه آمدی

وقتی که آمدی سحر از راه رسیده بود
خورشید بهانه کرده و در شب دمیده بود

جانم فدای مقدمت ای نازنین من
چندیست که دل به خاطر رویت تپیده بود

دیگر غمی نمانده مـــرا چون تو با منی
کوچ کرده درد و ناله و غمها پریده بود

سرو که داشت عشوه به چشمان آسمان
از بهر بوسه کردن پایت خمیده بود

دیگر بمان که ماندن تو آرزوی ماست
شادم خدا دعای دل ما شنیده بود
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
گل بهشت

به هوای عطر زلفت دل من بهار دارد
نه هراسد از خزانی که ترا نگار دارد

همه عاشقان چشمت به تو دل سپرده اند باز
که دو جام چشم مستت نشه و خمار دارد

به کدام در در آیم که ترا شبانه بینم
به کنار ساقی آیا دل ما قرار دارد

تو فرشته ی زمینی تو گل بهشت و حوری
به خدا رسیده آنکس که ترا کنار دارد

به تو از دلم نگفتم که چه درد و غم کشیده
همه کس شنیده دردم دل بیقرار دارد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
همســــــفر

مارا هوس چشم سیاه دگری نیست
در گوشه ی دل غیر تو ما را گهری نیست

افسانه ی هر لعبت زیبا که شنیدم
چون ماه رخت جلوه ی صبح و سحری نیست

عمریست به دنبال تو گشتم تو ندانی
جز صورت ناز تو مرا جلوه گری نیست

گفتم بپرم پر بزنم سوی تو آیم
کنج قفس از دست رقیب بال و پری نیست

صد بار تمنای تو کردم چه بگویم
جز کوی تو ای دوست مرا بام و دری نیست

بی باده و می مست گل روی تو هستم
ای خوبترین جز تو مرا همسفری نیست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
انتـــــــظار

کاش که یکروز ز سر لطف مرا یاد کنی
دل بشکسته و غمگین مرا شاد کنی

سالها قصه ی از عشق نگفتی با من
وقت آنست که سخن گفته و دلشاد کنی

دل به کنج قفسی بی پر و بال افتاده
میکنم ناله و فریاد که آزاد کنی

چشم دارم که بیائی به سر بالینم
از کرم این دل ویران شده آباد کنی

میرود عمر نیاید گلی از فصل بهار
هر چه در گوش فلک ناله و فریاد کنی

میشنوی زمزمه ی عشق تو از تربت ما
یاد شیرین کنی یا قصه ی فرهاد کنی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 90 از 114:  « پیشین  1  ...  89  90  91  ...  113  114  پسین » 
شعر و ادبیات

غزل سرا شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA