ارسالها: 14491
#911
Posted: 14 Feb 2014 10:46
قصــــــه ی شب
عاشقم گوشه ی چشم تو شده خانه ی ما
زمزم لعل لب توست به پیمانه ی مـــــــــــا
مست مستیم و نداریم غم قصه ی شب
ماه رخسار تو شمعیست به میخانه ی ما
عاقلان دیده و دل سوخته اند وقت نماز
مگر افتاده نقـــــــــاب از رخ جانانه ی ما
سر سودای تو داریم بیـــــا تنهایم
تو خدا رحم بکن بر دل دیوانه ی ما
قلقل کوزه صدای نفس کوزه گـــــــــر است
صد هزار حرمت جان است به خمخانه ی ما
سوختم وای چــرا شهر نمیداند هیچ
کس نگیرد خبر از خانه ی ویرانه ی ما
میرسد عطر تنت وقت سحر می آئی
روح دیگر تو ببخش پیکر پــروانه ی ما
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#912
Posted: 14 Feb 2014 10:47
پشت پــــــا
بشکسته ام کوزه ی مینا به پشت پــا
سنگ سیاه و غصه ی دنیا به پشت پا
گفتند مست بـاده و مغرور ثروتی
باور کنید زدم همه یکجا به پشت پا
فرقی نبود میـــــــان گل و خـــــــار روزگـــــار
گاهی به عشوه کشته شدیم گاه به پشت پا
پیچیده ام هزار غزل در کنــــــــار دل
تا نشکنند سینه ی ما را به پشت پا
عمریست که داده است فریب این جهان سرد
از جــــان و دل بزن همه دنیا به پشت پــــــــا
خواهی به دشت عشق نگردی شکسته دل
مرهم بکن دلی کــــه زدند تــــا به پشت پا
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#913
Posted: 14 Feb 2014 10:49
گل مــــــریـــم
در این خلوت سرای دل هوای عاشقان باقیست
گل شببو گل مریـــــم صفای بوستان باقیست
نمی دانم چه موجی است در این دریای تنهائی
که کشتی ناخدا گم کرده را یک بادبان باقیست
اگر بشکسته است زاهد سبوی میفروشان را
به پای خلوت خمها دعـــای دوستان باقیست
فلک چون با دل بشکسته مــــــــا را باز تنها دید
بجای اشک حریر خون به چشم آسمان باقیست
نشستم شامها هر شب که سازم دیده فرش ره
سحر با ناز آرام گفت بده جانت که جان باقیست
طمع از سنگدلان شهر چرا داری هنوز ای دل
نگفتم بارها با تو مرا زخــــــــم زبان باقیست
برایم گریه خواهی کرد اگرگل فرش گورم نیست
بهار عاشقی هــا رفت زمستان و خزان باقیست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#914
Posted: 14 Feb 2014 10:51
امــــــــــید
نفسی به دامن دل ز هوای یار داریم
به خزان عمر ننالم که ترا بهار داریم
ز دو چشم مست و نازت چه صفای کنج باغ است
که ز نرگس و شقایق قدحی خـــــــــــــمار داریم
مشنو ز دشمن ما که به کوچه کرده غوغا
که کنار خانه ی دل دو سه تـــا نگار داریم
همه روز و شب گریستی که ز غصه داغ داری
تو مگر خبر نداری کـــــــه به سینه خار داریم
شب و روز و روزگارم همه یک ستاره جستم
تو قضای آسمان بین که شبهــای تار داریم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#915
Posted: 14 Feb 2014 10:52
تــــــــــو
امروز چه غوغاست که شهر از تو سخن داشت
عطر بدنت لالــــــــــه و ریحان و سمن داشت
در کوچه و پس کوچه و در شهر تو بودی
از شبنم لبهای تو لب جامه به تن داشت
هر جا که سفر کردم و دیدم که تو بودی
زلفان خـــــم و پیچ ترا باغ و چمن داشت
عمریست مــرا همدم و همراز تو هستی
هر روز هوای نفست دشت و دمن داشت
ای وای نگویم کـــــــه کجا مانده دل من
آنجا که دل و دیده ی پاک تو وطن داشت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#916
Posted: 14 Feb 2014 10:53
دل
خدایا ای دل مسکین تو امشب باز تنهائی
نگیرد کس سراغ تو نه با یاری نه با مائی
گهی از ناز میخندی گهی چون لاله دلخونی
گهی خاموش و افسرده گهی از درد گویائی
هزاران زخم نامردی ترا در سینه میبینم
تو چون آیینه ای زیبا چقـدر طناز و زیبائی
ز چشمت روزگاری است که بارانی نمی آید
اگر طوفان رسد از ره تو چون امـــواج دریائی
برایم بهتر از جانی تو ای غمگین و مسکین دل
خــــدا داند فریبایی خـــــــــــدا داند دلارائی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#917
Posted: 14 Feb 2014 10:56
بیــــــدل
صفا نبود به باغ و گل و جوانه ی ما
نبود بیدلی آخر به کنج خانه ی ما
هوا گرفت و دل ما به گریه گریه نشست
که تب درد و غم افتاد در ترانه ی ما
خبر شدیم که استاد ما مریض شده
نداشت شهد و شکر شعر عاشقانه ی ما
دوباره آمد و شادم که مهر او اینجاست
ز مقدمش چه نوائیست به آشیانه ی ما
به هر چمن که ببینی کنار غنچه ی شعر
نوازش قلم اوست در رسانه ی ما
دعا کنید دل شاعری نگیرد درد
دعا کنید نباشد غمی به شانه ی ما
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#918
Posted: 14 Feb 2014 11:47
نوای شب
دیریست که میخانه ی شهر خانه ی ما است
لعل لب ساقیست که پیمانه ی ما است
از عطر گل عشق در این جا چه بگویم
هر سو نگری دلبری پروانه ی ما است
هر بیخبری آمد و اینجا خبری دید
صد گنج فرو خفته به ویرانه ی ما است
رفتیم ز خود جانب بالا و ندانیم
زلفان کدام یار سر شانه ی ما است
زاهد تو از این خانه به آن خانه چه جوئی
دنبال کسی باش که جانانه ی ما است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#919
Posted: 14 Feb 2014 11:48
چه میکـــــــــردم
اگر در سینه ات ماوا نمیکردم چه میکردم
اگر دل را به تو شیدا نمیکردم چه میکردم
تو چون رفتی و من دیشب به یادت ناله ها کردم
اگر هردم فغان و آه نمیکردم چه میکردم
به من از آسمان چشم زیبایت سخن گفتند
اگر روزی به چشمت جا نمیکردم چه میکردم
هزاران قطره اشکم را که فرش کوچه ها کردم
دل بشکسته را رسوا نمیکردم چه میکردم
کنار آسمان شب به دنبال تو میگشتم
اگر یک اختری پیدا نمیکردم چه میکردم
سحر گاهان که بلبل شکوه از خار چمن میکرد
اگر اشک شبنم گلها نمیکردم چه میکردم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#920
Posted: 14 Feb 2014 12:02
یــــــار منـــی
تو اشک خاطر چشمان انتظار منی
بهار و باغ و چمن دشت لاله زار منی
به آسمان خدا گشتم و ستاره نبود
تو ماه و اختر زیبای شام تار منی
به کف گرفته رقیبان من هزاران تیر
هراسی هیچ ندارم که دوستار منی
خزان عمر رسید و نمیکنم پروا
چو دیده ام تو گل و عطر هر بهار منی
دعا کنم که ببوسم دو چشم مست ترا
شنیده ام همه گفتند تو بیقرار منی
خوشا به حال دل من که سخت مینازد
که در میان همه عاشقان تو یار منی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟