ارسالها: 14491
#931
Posted: 14 Feb 2014 13:17
دعـــــای صبـــــح
رها نمیکنم امشب در سرای ترا
که تا رقیب نچیند گل هوای ترا
تو عطر غنچه ی نازی به شهر کوچک دل
شنیده ام ز دلم تا سحر نوای ترا
فلک برای من از آسمان نمی گوید
ز بس به ناله و سوز گفته ام دعای ترا
به ناز و عشوه اگر غرق حسن خویشتنی
دعای کن دم صبح بشنوم صدای ترا
نمی روم که بخوابم به شوق منتظرم
ببویم عطر تنت عطر غنچه های ترا
ز درد قامت تو بلبلان خبر گشتند
به سوز دل همه جا خواستند شفای ترا
بگو به من تو کجائی خدای من داند
به سر که یاد تو دارم به دل هوای ترا
بهانه میکنم اینجا نشسته ام تا صبح
ببوسم آری ببوسم که جای پای ترا
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#932
Posted: 14 Feb 2014 13:20
مرا گناهی نیست
بمیرم اینکه مرا در دل تو جائی نیست
گل شکسته ی باغم مرا هوائی نیست
به شهر و کوچه دویدم کسی مرا نخواست
به دشت بیکسی دیدم که آشنائی نیست
جهان به خانه ی نامرد و بیوفا ماند
به عاشقی که وفا میکند پنائی نیست
چگونه از دل سنگ تو نازنین گویم
به چشم مست سیاه تو هم وفائی نیست
مرا به ماه و ستاره قسم که تا دم صبح
بجز نوازش دستان غم صدائی نیست
اگر چی پیش رقیب مرگ من تو میخواهی
خدا گواه ست عزیزم مرا گنائی نیست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#933
Posted: 15 Feb 2014 17:12
منتظرم
امشب تو بیا درب دل سینه که باز است
ما را به چشم سیه ات روی نیاز است
در قصه ی شب نام تو بود خوب شنیدم
دست تو سخا است چقدر بنده نواز است
گر مست تو گشتم نوای غزل توست
آهنگ کلام تو به من نغمه و ساز است
افتاده درین گوشه ی ویرانه خرابم
از خویش ندانم بخدا اینکه چی راز است
وقت سحر آن ساقی میخانه صدا زد
بر خیز که دیر گشته برو وقت نماز است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#934
Posted: 15 Feb 2014 17:14
گلــــــــــه .
مرا به گوشه ی باغ بیتو آشیانه نبود
بهار و باد نبود سبزه و جوانه نبود
سرود عشق نگفتند به شهر تنهائی
خموش بود جهان و به شب ترانه نبود
به کوچه کوچه که گشتم نبود کسی جز غم
به هر دری که زدم عاشقی به خانه نبود
هوای خرمن گلهای دامنت دارم
به برگ برگ بهار از تو یک نشانه نبود
هزار بار غزل گفته ام برای دلت
نگاه چشم سیاه تو شاعرانه نبود
به زلف پیچ و خمت تا سحر کنم بازی
چو ماه صورت نازت به خواب نشانه نبود
چقدر درد و غمت میکشم درین غربت
به صبح پاک بهار قصه ی شبانه نبود
بخواب هم نفسم زانکه در دیار دلت
کلام عشق نبود حرف عاشقانه نبود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#935
Posted: 15 Feb 2014 17:20
هوای آشــــیان
در این غربت سرا بیمارم و دارم فغان امشب
هوای کوی او دارم هوای آشیان امشب
نیاساید در این بستر دل بشکسته ام از درد
خدا هم بیخبر مانده ز حال این جهان امشب
مرا ترسانده راندند از در میخانه ها ساقی
که گشته محتسب با شیخ آنجا پاسبان امشب
همه دلها پر از درد و همه چشمان پر از اشکند
نمی یابم در این غربت کسی را همزبان امشب
شب پر درد و تاریک است نمی دانم نمی دانم
به کی افسانه ام گویم به کی من داستان امشب
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#936
Posted: 15 Feb 2014 17:43
عــــــزیـــــــزم
به کوچه های دلم عطر هر ترانه ی تست
صفای شعر و غزلهای عاشقانه ی تست
به زلف پیچ و خمت تا سحر کنم بازی
که دست گرم خیالم به روی شانه ی تست
هزار حسرت و غم میخورم در این پائیز
که مرغ خسته ی دل کنج آشیانه ی تست
تو بوسه میزنی امشب به صورتم از ناز
همیشه لحظه ی رفتن همین بهانه ی تست
اگر چه سخت غریبم کنار بستر تو
بنازم اینکه سرم خوش به هر فسانه ی تست
زمانه از چی مرا در برت نمیگیری
خط جبین من ازدست تازیانه ی تست
بمیرم از گل شعر و نوای هر غزلت
که لحظه لحظه ی عمرم تب ترانه ی تست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#937
Posted: 15 Feb 2014 19:34
خدایا شکر
شاد و خوشحالم زمان مال من است
این زمین و آسمان مال من است
اختران پاکدل خورشید و ماه
در میان کهکشان مال من است
خاک از من آب از من دشت و کوهستان هم
غنچه های باغ از من باغبان مال من است
هر شکوفه هر گل و هر برگ زرد
هر بهار تازه و فصل خزان مال من است
هر کجا پروانه دیدم عندلیب یا زاغها
با خودم شادم که جمله بلبلان مال من است
نعمتی در خوردن سیب و انار گویند است
میوه های ترش و شیرین جهان مال من است
از خدا من شاکرم من شاکرم
چون خدای عشق و جان مال من است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#938
Posted: 15 Feb 2014 19:37
شعــــــــــر ...
بگذر از آن دلی که ندارد هوای شعر
ای وای چی دلرباست خدا یا صدای شعر
مست نگاه ساقی میخانه گشته ام
در کوچه ها به پاست به هر سو نوای شعر
باران اشک و ناله ی بلبل به باغ نماند
جا مانده است به بستر صبح جای پای شعر
گاهی که غصه تنگ کند آسمان دل
پروانه های عشق بجویند صفای شعر
خوابم نمی برد تو کجائی که سر کنی
در بستر غمین دلم لای لای شعر
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#939
Posted: 15 Feb 2014 19:39
خزان مهــــــــر
دلم شکسته و امشب ز درد یار مگو
ز سوز و ناله و فریاد بیشمار مگو
اگر ستاره ندارد شبم مپرس از من
ز غصه های غم انگیز شام تار مگو
کجا تو رفته ی از حال ما نمی پرسی
به انتظار تو مردم ز انتظار مگو
ز سرنوشت مکن شکوه این قضای تو نیست
گناه یار اگر است ز روزگار مگو
چرا به لاله زنی تعنه های بی مهری
دلت که داغ ندیده ز داغدار مگو
بلای قامت گل را شبانه میگیرند
به برگ خسته ی پائیز از بهار مگو
بیا که مرگ بهاران به ناز می آید
به بلبلی که خموش است ز گلعزار مگو
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#940
Posted: 15 Feb 2014 19:41
نا امیـــــد
تا زنده ام امید به فردا نمیکنم
دل کنده ام ز یار خدایا نمیکنم
چون لاله ها که مرگ بهاران ندیده بود
فریاد زار و ناله به صحرا نمیکنم
مست شراب شعر تو بودم تمام شب
دیگر هوس به ساقی و مینا نمیکنم
ای آسمان ستاره ی غمگین شب کجاست
هر گوشه ی که است تماشا نمیکنم
میگفت عاشقم ولی حرفش بهانه بود
از سنگدلان وفا تمنا نمیکنم
یکدم نگشت به لعل لبش آشنا لبم
دیگر نثار بوسه به لبها نمیکنم
گفتم دعا کن که بمانم به عشوه گفت
دست دعا به عالم بالا نمیکنم
میبرد سیل اشک مرا لحظه ی وداع
ترسی من از تلاطم دریا نمیکنم
ای مرگ غریب شهر شدم سر نمیزنی
دیگر هوس به بودن دنیا نمیکنم
احساس پاک شاعری را زیر پا نمود
گویا که مرده ام که پروا نمیکنم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟