قصه وفا به خاطر آور ، که آن شب به برمگفتی که : بی تو ، ز دنیا بگذرمکنون جدایی نشسته بین ماپیوند یاری ، شکسته بین ماگریه می کنمبا خیال توبه نیمه شب هارفته ای و منبی تو مانده امغمگین و تنهابی تو خسته امدل شکسته اماسیر دردماز کنار منمی روی ولیبگو چه کردمرفته ای و من آرزوی کسبه سر ندارمقصه ی وفا با دلم مگوباور ندارم