انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 2 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین »

یک بحث فمینیستی قبل از پختن سیب زمینی ها


زن

 
۷
"هستی "!ولی نشد که بفهمی ""را
توی سرت گذاشته ای " سیم کارت "را

می خواهی ام تماس بگیری بدون حرف
پوشانده است مغز تورا چند لایه برف

از حرف های سوخته ی تو ی گوشی ام
چیزی که روی یخ زدگی ها بپوشی ام

من زنگ /می زنم به سرت فکر مرگ را
بر شیشه های پنجره مشتی تگرگ را

من فکر می کنم به تو از "هیچ کس نبود "
اماعزیز عشق تو در دسترس نبود

هستی ! ولی صدای ضعیفی ته خطوط
یک ارتباط وصل شده با فقط سکوت

امواج ناامید !به من می رسد ولی
در انتظار ! پاسخ قبلم معطلی

هستم ! میان فلسفه ی هستن وشدن
پاکم کن از تمام سرت زنگ هم نزن

که دستگاه مشترکت پشت هر عدد
در هیج به هیچ کس انتن نمی دهد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
۸

عقب بایست از این چشم های دیده شده
بگیر گوشت را !ضامنم کشیده شده !


صدای حرکت پا توی راه پله ...ومرد
توقف و شک کردن به ... توی هر پا گرد

صدای لرزش لیوان یخ ِ شکسته شده
درِ اتاقِ همیشه بسته شده

صدای لالایی توی گوش گهواره
لالا...لالا...لالا...لالا...باباش رفته ...ولی خیلی ... دوسش داره

مکیدن ِبچه سینه های خالی را
دوباره شستن یک کهنه خیالی را

نفس کشیدن یک جسم خواب یا بیدار
بغل گرفتگی مرد ان ور دیوار

تماس پوستی چند حس سر خورده
میان حرکت اجزا نسبتا مرده

جویدن یخ ها روی بغض سر خورده
درون سر ذرات بهم فشرده شده

به قد خود سوراخی میان گِل کندن
درست / کردن ِفکری برای دل کندن

شبیه ان دستی که کشیده ضامن را
که منفجر بکندهیچ ِ غیر ممکن را

بگیر گوشت را و عقب بایست عقب
که چشم های من افتاد توی گودی شب

تمام عقربه ها رد شدند از خطرم
که چند ثانیه مانده به انفجار سرم

...........................................
وبه زمین افتادن از این شب پاره
لالا...لالا...لالا...لالاباباش رفته ولی خیلی دوسش داره
ولی خیلی دوسش داره ولی خیلی دوسش داره
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
۹
یک روز داغ از تو میان مغز من که ...

صابون زدن به دست هایی بچه گانه
دل خوش شدن به روسریو پنس و شانه

مثل عروسک توی اغوش عروسک
خوابیدن ِ هر ظهر در گرمای خانه

از خانه رفتن به خانه یا مغازه
دنبال چیزی در جهان ِ تکه پاره

رفتن فقط رفتن فقط رفتن فقط رف
تن /هابه جای قبل برگشتن دوباره

از خانه رفتن به مغازه یا اداره
دنبال پیدا کردن یک راه تازه

از خانه در رفتن پس از یک عصر دلگیر
در کوچه ها دنبال اسمی بی اجازه

صابون زدن به رخت های چرک یک مرد
با حرص چنگ انداختن "به زود برگرد "!

هر لحظه ور رفتن به خود به زندگی
با بی اهمیت ترین موجود خونسرد

از دست رفتن باتلاشی ناشیانه
اهسته افتادن ته عطری زنانه

و بعد بودن بعد بودن بعد بودن
اهسته یخ بستن میان سرد خانه

سر گیجههای ماندنی تر زیر پنکه
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
۱۰
عبور نسبی نور از میان خاموشی
emailمی زنی از بین دو هماغوشی
به قلب زنده ی من توی کاسه یخ که
به بی تفاوتی خود لباس می پوشی

دروغ نسبی یک متن به مخاطب ها
یواش کم شدن حد فاصل شب ها
بریز دو رخودت تاس های فرضی را
اتاق پر شده از بازی مکعب ها

ضوابطی عوضی دور میز مهمانی
روابط فلزی دور میز مهمانی
کنار هم خوابیدیم مثل دو قاشق
به دور از هیجانات ضد انسانی

جدایی قطعات از محرک اصلی
هنوز هم به خطوطی ندیدنی وصلی
و پشت پنجره با اسم مستعارخودت
بدون سر در فکرِ ادامه ی نسلی

عبور نسبی زن در مرور اینترنت
صدای مالش دو ظرف داخل کابینت
صدای همهمه از دورمیز چیده شده
دوتاس یخ زده در مشت بچه ای ساکت

کسی که نیست کمی خیره می شود به خودش
وبه روابط بین خطوط "بار کد "ش
بعدبا ارامش خاصی سیگارش را در می اورد و روشن میکند
...و خودکشی پسر بچه داخل کمدش
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
۱۱
۱
ومرد ساعت ۶باقطار حرکت کرد
تو رانخواست برای همیشه ترکت کرد


وزن تورا نه ...!نم یخواست نه ! مردد بود
تو عاشقش ...؟ نه ولی عاشق تو شاید بود

و رفت ...رفت ؟نه ! رفت و بلیط را پس داد
دوباره رفت وگرفت و به هق هق افتاد

که باز گردد...اه !مثل یک زن رفت
دلش گرفت میان قطار ساعت ۷
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
۱۲
زیر درخت گلابی !


۱
[بساط سبزی ، توی حیاط، زیر درخت]

۲
سُرور خانم ... و چندتا زن خوشبخت!!
سُرور خانم و و یک مشت حرف عُق دارش
از عشق و عقد و عروسی و و مجلس پاتخت
سُرور خانم و بند دکلته ی سبزی
که گیر کرده به یک چیزِ زنده یِ سرسخت
بساط سبزی ، توی حیاط دلگیرِ
سُرور خانم

۳
" می دونم آخرش میره
یه عمر پاش بشینی ، تلف بشی ، بِپُکی
یه هو بُلن شی ببینی دلش یه جا گیره "
سکوت معصومه در صدای چک چکِ آب
میان حوض دو چشم ِ یه هیچ چی ! خیره

۴
بساط سبزی با لکه های مختصری
که پاک می شود آهسته توی مغز زری
نفس نفس مردن ، زیر دمکشی نم دار
فرار از خفگیِ اتاق شش نفری
خیال دوووووور پریدن ، سبک شدن از هر ...
زری و در شکمش باز چیز زنده تری !

۵
بساط سبزی رویِ دو تا مجله ی مُد
خطوط بسته ی دنیا که تنگ تر می شد
بهار و قرص جلوگیری از خودش
- " تا کی ؟!"
کنار گریه ی بی ربطِ ! قبل هر پریود
کنار پنجره ی باز وعشق دزدکی اش
بهار گمشده در نامه های زیر کمد

۶
صدای باران که می خورد به یک دیوار
صدای گریه تو زیر گرمی سشوار
نمی توانی (در) رفتن از اتاقت را
دلت ، گرفته از این لحظه ها سراغت را
سُرور خانمِ پوکی میان دردِ سرت
شبیه ماتیِ تصویرهای دورو برت
دو لکّه ی قرمز ، دستمالِ ماتیکی
خیال دووووور شدن های بعد نزدکی !
نمی شود بپری، نه ! نمی شود بپری !
گرفته پایت را دست های تو لجن
گرفته ، زندگی ات را بچسب و حرف نزن !
...........................
۷
و قرمه سبزی مثلِ همیشه جا افتاد
چراغ روشن شد ... بعد پرده ها افتاد!

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
۱۳


گل گفت که هنگامه ی مرغان سحر چیست ؟
این انجمن آراسته بالای شجر چیست ؟

این زیرو زبر چیست ؟
پایان نظر چیست ؟

خار گل تر چیست ؟
تو کیستی ومن کی ام این صحبت ما چیست ؟

بر شاخ من این طایرک نغمه سرا چیست ؟
مقصود نوا چیست؟

مطلوب صبا چیست ؟
این کهنه سرا چیست ؟

گفتم همه هیچ است در این خواب کسی نیست
بیهوده در این دُوری و فریادرسی نیست

پیشی و پسی نیست
حتی قفسی نیست

دیگر نفسی نیست
جز مردنمان حادثه ی خوب تری نیست

از نقطه ی نورانی فردا اثری نیست
در قصه ، پری نیست

اصلا خبری نیست
جز در به دری نیست


مقصود من و پرسش تو یکسره پوچ است
پایان رهِ رفته به بن بستی کوچه ست

غم مثل کلوچه است!
دستان تو نوچ است !!!

چشمان تو لوچ است ؟!
نه ! کج شده هر راست در این همزنِ اسقاط

دنیا شده مثل وسط خالی دونات
له زیر دوتا پات

من ماتم و تو مات
در جمله ی ابیات

حیرت زده ام از تو و این جزءگرایی
تأویل پذیری زیان ، چند صدایی

این چون و چرایی
هم شیوه ی مایی !

اصلا تو کجایی ؟!
از باغ برو ریشه ی خود را بکم از خاک

از لفظ و قلم حرف زدن "شعر طربناک"
از "پیرهن چاک"

از "دیده ی ناپاک "
بس کن همه را ...
FUCK !


هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
۱۴


سفت تر از لبِ ورم کرده
نرم تر از فشار مشت به فک
حجمی از چیزهای کوچک که
مثل یک خواب می رود ، به درک !

شکل یک کیف پول جا مانده
داخل تاکسیِ در بستی
ناخودآگاه له شدن زیرِ
درک سنگین "باری از هستی"

شکل یک عکس که بد افتاده
داخل کیف پول گمشده ای
ناگهان به خودآمدن پشتِ
احتمالات بی صَدُم شده ای

شکل یک نور داخلِ حجمِ
داخلِ چشمهای داخلِ عکس
هی فرو ، هی فرو ، فرو رفتن
در سکوتِ پس از ... پس از هر مکث

بازی لایه های مختلفِ
بودنت بین بی مکان و زمان
همه چی بستگی به تو دارد
در عبور از خطوط سرگردان

می نشینی کنار راننده
[انتخاب مسیر در شک ها ]
پوستت هی ترک ترک شده با
[حرکت تند مارمولک ها ]

تکیه کردن به پشت صندلیِ
نرم تر از لبی ورم کرده
فکر بک زن که لخت پاشیده
توی خواب تو ، قهوه دم کرده !

لمس اندام مارمولک
توی تلخیِ داخلِ فنجان
در سرت ، جیغ می کشند تو را
تابلوهای دور برگردان

خوابهای به هم فرو رفته
شکل چسبیدنِ غم و شادی
خواب یک زن که لخت پاشدی و ...
بعد از روی تخت ...
افتادی

عضلاتت ، گرفته اند به خود
شکل یک درد احتمالی را
حسّ سنگینی تو بر بودن
درک کن تختخواب خالی را

تا خود صبح گریه خواهی کرد
بعدِ از دستها کتک خوردن
پشت لبخند ناگهانی خود
به نقاطِ بدون شک خوردن

رفته از دست واقعیت ها
در فشار خلأ به هر چیزی
توی جسمی بدون مرز و تهی
داری از لحظه ها می ریزی


هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
۱۵

پرنده ی نخی ام زیر چرخ خیّاطی
تو،فکر تو ، همه ، توی سرم قر و قاطی
بدون درد زمین خورده و شکسته دلم
بیا و جمع کن این وضع را ، به چه ماتی ؟
نگاه میکنم از خُرده شیشه های ترم
به دست های تو با ان قشنگی ذاتی




صدای دور شدن از صدای هم ، همه ها
صدای مبهم تو تو گوش من ک " فاطی ... فاطی ... فاطی"
و حبس کرده مرا عشق، توی سلّو لش
و بعد ، رد شده ساعتِ ملاقاتی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
۱۶

یک نفر راه ، می رود هر شب ، در سرم هاله ای از دود
می دود گیج روی اعصابم ، توی یک جفت چشم خواب آلود

صحنه ی بی حیات کوچکی ام ،خانه هایی که سست بی حالند!!
توی دل، تنگی اتاق سرد ، می دوم پشت لحظه ای مسدود

که گره خورده "بند"هایم را به دوتا لنگه کفش پاره شده
روی دردِ "نمی توانم" ها ، رد شدن با دوپای لختِ کبود

دیر می کردم از خدایی که توی مشتش دو کفش دوزک داشت
به تهِ قصّه دوخت چشمم را ، تا که خوابت مرا بگیرد زود

در سرم ، مثل دود می گردد ، ردّ پایی بدون هر مقصد
وسط شعر های بی حرفم ، در جهانی که بی تفاوت بود
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 2 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین » 
شعر و ادبیات

یک بحث فمینیستی قبل از پختن سیب زمینی ها


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA