ارسالها: 6368
#71
Posted: 19 Oct 2013 20:09
۶۶
"بچـّــه "
از من دو تا گنجشک دارد توی خونش
و چند تا کرم از تو می لولد درونش
۶۷
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روز دریابی
روز اوّل :
فکر کن گوسفند ترسویی
زیر چاقوی تیز قصابی
دست و پا می زنی و کف بر لب
تشنه ی چند قطره آبی
روز دوّم :
فکر کن دختری طلسم شده
لخت خوابیده زیر مهتابی
بوسه هایت به "درد" خواهد خورد
پس برو شاهزاده قلابی !!!
روز سوّم :
فکر کن تو پای رقّاصه
کشش تار و پودو جورابی
سفت چسبیده ای که در نروی
وسط ناز و عشوه ، بی تابی
روز چهارم :
فکر کن شیخ بی چراغ شدی
جلوی روشنی محرابی
بعد پشتت نماز می خوانند
بز و شیرو ونهنگ و مرغابی
روز پنجم :
فکر کن در بزرگیِ دنیا
سنگ ریزی کنار مردابی
از جهان پر از غمت خود را
می شود توی ان بپرتابی
·
توی دنیا تمام شد وقتت
پیر مردی کنار سردابی
فکر ها را میان خود حل کن
مثل یک مشت قرص بی خوابی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#72
Posted: 19 Oct 2013 20:21
یک بحث فمینیستی قبل از پختنِ سیب زمینی ها
๑۩۞۩๑ تـــــــــــــمام ๑۩۞۩๑
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...