ارسالها: 6561
#1,261
Posted: 3 Apr 2014 12:12
۱۶
پرسندهی اين سَرم،
ای آموزگار عشق!
که کدام پاداشِ مهيا در پی است،
از برای آنی که به کاشتن دانش قيام میکند،
از برای آنی که در شعور
به راستی برآمده است،
پرسندهی اين سَرَم که آيا چون از پرده برون میآيد؟
و کَیْ او
چنين خواهد شد و به کدام کردار؟
۱۷
کدامين به فتح میرسند؟
پيروانِ خطی
که کمْ خطاست،
يا آنانی که بر دروغ، بالندهی مستانند.
بماند که هر دانايی
بايد ابلهان را به دانايی بياگاهاند،
مبادا که بدکُنشی، انسان را پس از اين بفريباند.
و تو ما را آموزگار منشهای ماندگاران باش
ای بزرگ شاعر عاشقان!
۱۸
مبادا
کس از شما را به گفتار ددمنشی
عادت دهند!
چه خصم را اگر فرصتی رسد
بر اين هستیِ رونده
زشتی بيفشاند.
پس باشيد و بمانيد و با سلاح و سلوکِ خويش
آنان را
از حواشیِ عاشقان و زحمتکشان برانيد.
۱۹
به آن کسی گوش فرا دهيد،
که به راستی و دانش، سرودها
آراسته میسازد،
آنی که پولاد آبدادهاش خوانند
آنی که زبان سرخش آذر افروزست
آنی که به سوسوی هر ستارهای قانع نمیشود.
بايد که خورشيدهای فراوان فرا شوند،
همين که گفتم
خورشيدهای فراوان!
۲۰
آه ای دروغزنان!
هنوز هم اندکی میتوان گذشت
شما را به نيکی و نيايش عشق طلب میکنم،
چرا که راستی روندگان را
از تيرگیِ بلندِ ديرپا
گذر دادهايم،
و به اکنون
آنان از هر آوازِ ناخوشايندی مبرايند.
۲۱
آه ای چراغدارانِ عدالت
رسایِ خويشتن را و پايداری را،
رهايی را،
به آنان بخشند
که در انديشه و کردار
ياورانِ آزادیِ انسانند.
۲۲
همچنان که به نيکی برآمدهايد،
با مردمانِ خود از
رسومِ رهايی
سخن بگوييد،
که تنها
هَمْاينانند
بانيانِ بنایِ بهاران و بيداری.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#1,262
Posted: 3 Apr 2014 12:13
يَسنا، هات ۳۲
۱
و بايدمان که آزادگان
خواستاری اين چنين شوند،
همانا که نسلهای نوخيز
چراغی اندر شبانهاند.
و شما ای ديوان!
به رسمِ رهايی و شادمانی
اندر شويد، چرا که برآنيم تا از خطای اين خويشتنِ بیلگام
راهی به راستی و روشنايی بيابيم.
۲
بر آنان (ابلهان) ببخشاييد
اما نه بی چراغ و کتاب و کار.
هر دست بیدهانی را
که بيهوده بگذاريد
بیشک از آستين دژخيمی
فرو خواهد آمد،
پس همبستهتر شويد ای دستهای دشمنشکن!
اما
پيش از آنی که پارهپارههای شب تيره هم
بهم رسند.
۳
بر اين باشيد
که همواره بگذريد،
اما نه بر هر نهر بیگداری ...
اما نه از هر که از حد گذشت،
مگذاريد
که اينچنين
ديوانِ خودستا
به چارهی زشتی
قيامت کنند.
شما را به جان عاشقان روی زمين قسم!
۴
بايد آنان را
عاشقانهتر فرا خوانيم،
آنانی
که نمیدانند
از چه اينگونه گُمراهند.
ديوان از کيشِ دروغين خود
سخن میگويند،
و آنان
سادهدلانِ بیدست و دانشند.
۵
اينچنين گمراه میکنند مردمان را،
مردمان را
از اين همه راستی و روشنايیِ نيکو مرانيد!
من از غرور و غيظ
بر گريههای مقدس
چيره نتوانم شد.
ای شما، که به خويشتن حتی
هيچ اشارتی هم نرفته است!
پس از چه اين همه سواد بی سوسو،
پس از چه اين همه زشتی،
اين همه دروغ و پلشتی.
بياييد
نيکتر از اين که بايدمان
متحد شويم.
ديگر اهريمن
آن وَهمِ ديرينه نيست،
چشم بگشاييد و
اين تيرگی را تباه کنيد، ای نوسرايان ناميرا.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#1,263
Posted: 3 Apr 2014 12:13
۶
باری
تو با کلام کدام کردار
به اين آوازه میرسی
ای زشتجانِ مردمآزار!
که اين شيوهی شکستهسرانِ مزدور است.
دردا!
دردا اگر که به دشنهی دانايی
کتفی را به زخمه درآيی،
ديگر هيچ شفاعتی
اين رنج لاعلاج را
چاره نمیکند.
۷
دانا را نبايد،
که به هيچ يک از اين گناهان دستی رسنده بود،
چه کاميابیاش دهند،
حتی به وعدههای ارديبهشت و اَهورایِ لايزال،
و هرچند اينچنين
اما خِرد را هيچ خللی در پی نمیرسد،
چنان
که شما را
به آهنِ گداخته هشيار کنند.
مبادا به اضطراب درآييد!
قدر شما را
کافیست
که درماندگان دريابند.
۸
او که خوردن را از برای رشدِ شعور آموزاند
آموزگار قبيلهی آتش بود،
و خشنودیِ مردمان از اوست،
و من اين راز را بازشناخته خواهم کرد.
۹
آموزگار بد
گفتار را تباه کند،
مردمان و محرومان را باز دارند از آرامش و از آزادی ...
آنانند
که گلهی انسان را به چرای تيرگی میرانند.
و خِرَدِ زيستن را بر آن بدرهی، به بيراهه میافکنند،
و از اين که چنين نهالِ کجی را
آفتاب و آب دهيد
چه بسيارم که اندوهگين و افسرده میبينيد.
۱۰
اوست کسی که از مَرکب و ستاره، به زشتی ياد ند
اوست کسی که گفتار را تباه سازد،
و آنی که فرزانه را حاجب اهريمنان پندارد
و آنی که مزارع و مهربانی را بيابان کند
و آنی که دشنه بر پيروان ستاره زند،
هَموست
کسی که
مرا و
مردمان مرا
به غيظ برانگيزاند.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#1,264
Posted: 3 Apr 2014 12:14
۱۱
آنانند که زندگی را تباه کنند،
آن پيروان دروغ
که بيچارگانِ زميناند.
مردمان و محرومان را باز دارند از عدالت و عشق
آنانند
که جماعتِ آدمی را به چرای تيرگی میرانند.
۱۲
چه آنان
به گفتار و گفتگو،
سادهدلان را مقابل باران و بهاران برآورند
تا تمامی اين تبلور
به خاموشی و خميازه
تن دهد.
و چه آنان
حراميان را تازيانه افرازند.
همانان
که اسيرانِ خواهشِ اين نفسِ نامنظماند.
۱۳
در هر ولايتی
نبوده آن دست درندهای
که اهريمنانه فرو نيامده باشد،
و از اين هستی پويا
همواره نياز و ناله برآوردهاند
که از تماشای شعر و شهامت،
بازمانده و بی درمانند
تا به دوزخ درنده درآيند و هلاک شوند.
۱۴
بدا
بدا به کسانی که از برای سيم و ستم
خِرَدِ خويش فرو نهند،
چه آنان، بر آن شدند که دروغپرست را
ياری کنند،
و جان کلامشان اين است
که گل از برای چيدن است
گوسپند از برای کشتن
و انسان هم که مانا نيست،
تا اين که مرگ را
به ياری اهريمنان برانگيزانند.
۱۵
از اينرو خرداد و امرداد آسيب يابند
از همان کسانی که آنان
روا نمیپنداشتند
به خواهش خويش
آزادانه فرمان رانند.
و نيکان اما، از پی خرداد
به خندهی خورشيد
خلاصه میشوند،
هَم صلح و سعادت را مبشرانند.
۱۶
شماراست
تا مرا به توانايیِ دانش برآوريد
از آن سبب
که بيم و بهانه فراوان است.
باری به آزار و اضطرابم
بيمهای بسياری رسيده است،
اما من از راه راستی و
روشنايی،
اشارتی را
کج
نخواهم سرود.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#1,265
Posted: 3 Apr 2014 12:15
يَسنا، هات ۳۳
۱
آنچنان که در آيين نخستينِ زيستن است
داوران درست
به نيکیِ کردار
رفتار کنند.
يا پيروان دروغ و
همچنان با رهروان راستی.
و يا
آنانی
که اين دو سرشت را
به هم آميختهاند.
۲
آنکس که بر دروغْزن وفا کند
چه با کلام و
چه بر پنهانیِ پندارش،
و چه حتی ...
دستهايی هرچند به دانش آراسته،
اما
اگر نيکی را نياموزاند،
افسوس
که او را
به خواری از خود
پرهيز دهيم.
۳
ترا که برترانِ انسانی ...!
و آن چراغداران و پيشروندگان را
سرودی در ستايش داری،
و يا درازای آزادی،
از برای راستی و روشنايی میميری،
مپندار که نامت بر سنگها
سنگواره میشود،
اين را چوپانان هم آموختهاند
که جاودانگی از آن پيکارگران رهايیِ انسان است.
۴
منم ای عشق،
که در ستايش رهايی و رنجها
به خيرهسری رسيدهام،
و از مردمان
کسی گردن به فرمان نامردمان نخواهد نهاد.
۵
منم آنکه مکتب عشق را
به ياری طلب میکند،
و آنگاه که بیمرگیِ اين جان و اين جهان را دريابد
در آن منش
به دريا
خطاب میکند:
هيچ موجی
بیگفتگوی امواج
به ساحل نمیرسد.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#1,266
Posted: 3 Apr 2014 12:15
۶
هم اين مرا آرزوی اميدیست
که ببينم و بپرسم:
چگونه جهانیست اين شگفت نامعتدل ...!؟
اميد همين مرا
آرزوست،
که هيچ روندهای را بیسود و بیسواد نبينم.
۷
به سوی سواد و ستاره بشتابيد!
پديدار شويد
ای پناهندگان عشق!
ای آموزگار زحمتکشان،
ای ارديبهشت،
بهمن،
ای شاعران قبيلهی من!
پديدار شويد و گوشها را
به فرمان اين ارابهران آريايی فرا دهيد.
۸
دادخواهیِ خويش را نزد شما میآورم
فرا شناسيد
دردهای مردمان را،
و به سخنان ستايندهام
آن مايه پايداری را ارزانی داريد،
که من به نو شکفتن عشقتان
از هرچه به زشتی رسنده بود
آرام درگذشتهام.
۹
آنان که روانشان يگانه است
همواره بر مرگ و جهالت
ظفر يافتهاند،
و اين خِرد را نيز
من از رنجهای فراوان
به کف آوردهام ...
تا ديگر هيچ سايهای را
به نام نشستن نياموزم.
۱۰
و شادمانیها
همه را
تو دارندهای،
برخيز و
به خواست مسکينان،
دست و دلت را
به زور شعور
مسلح کن،
اين
شتابِ رستگاران است.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#1,267
Posted: 3 Apr 2014 12:16
۱۱
و تو ای تواناتر، سپيدگيسو،
ای
ارديبهشتِ جانافزا،
ای
بهمن و شهريور،
ای
اتحاد "مقدس!"
مرا نيوشيدن و مهربانی بياموزانيد.
با من
در آزادی و آمرزش باشيد
آنگاه
که پاداش هر کسی
از پی فرا میرسد.
۱۲
به من که روی آوريد
توش و توانِ تازهتری
به مردمانمان میرسد.
نيکروزی از پی و
بهار و ارديبهشت هم
که رخت از اين خانه
برنخواهند بَست،
و تنها شمايانيد
با من که روی آوريد.
۱۳
از برای نگهداریِ بهاران و
بيداری،
شما
ای دوربينندگان فرزانه!
پاسخان ساده و شگفت بياموزانيد
و ما را
مبادا
برهنه بر اين نهاد نوخيز
رها و
رميده بگذاريد.
۱۴
پسين هنگامی که از پسِ روزان فرارسد،
بزرگ شاعر مردمان،
زرتشت،
با سه پاسخ شگفت
ظهور میکند تا ترا و مرا و جهان را
برای رهايی از راز اين سرنوشت
فرا بخواند و
ببالايد.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#1,268
Posted: 3 Apr 2014 12:27
يَسنا، هات ۳۴
۱
همانا
ترا بر آن داريم
که بيش از پيش
بر اهلِ آزادگان بگرَوی،
و اين حقيقت عريان را
بیشک به امان خواهی داشت
تا ارديبهشت را
شکوفه برآيد و محبوب
به شادمانی دعايت کند.
۲
اينک اين من و اين هم پيشگاه دلشکستگان جهان،
بگو به راستی
آيا کدام شبانه را
بیگريه میتوان طی کرد،
به هنگامی که هيچ غزلی
در ستايشِ سنگسار شوندگان
نخواهند سرود.
۳
آری
سواد و سعادت هميشه از آن خوشانديشان است،
و مانند شما
ای سوادسازان آموزگار
که پيامبران اهل زمينيد.
۴
ای داوران مکتب مقدس ما
و ای کوشندگان رسوم رهايی،
ما
آن توانی را که پيمان رفته است
خواستاريم.
نک،
ای داوران!
با دشمنان مردم آن خواست را برآوريد
که رنجهای لاعلاجشان نامند.
و پيمان
چنين رفته است،
که به ياران و ياوران
ستايش و آرامش
عطا شود.
۵
چه شکوهی!
چه انسان بالندهای!
شگفتا!
من هم به شمايان پيوستهام
ای ارديبهشت،
و ای بهمن،
ای مردمان ستمديدهی روزگار.
اما نه از برای پناهی که شايدم
دمی و بازدمی باشد،
که تنها به راهِ راستی و روشنايی شتافتهام
تا از ديوهای گرسنگی
گريخته باشم.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#1,269
Posted: 3 Apr 2014 12:27
۶
چون به راستی،
حقيقت برهنه
چنين است،
اين را به آن نشان نظاره خواهم کرد
که يکسره
رجعت همه چيزی در اين دوران بینهايت است،
آن چنان که من نيز
شادمانهتر، سرودخوان و ستايشکنان
به سوی مسکينان خواهم شتافت.
۷
کدامند آن عاشقان بیپروا
آنانی
که پيشتر شناختهام،
يا کسانیاند، که با رنج خويش
جهان را
به صبحهای آسمان میخوانند.
۸
کسانی که به راستی و روشنايی نينديشند
از آنان
همه،
جايگاه نوازش و نور
بدور خواهد بود.
و همانان
چه از کرداری که اندکی نيک است
ما را به بيم فرا خواندهاند.
وه ...!
که چه گزندها
در پيش رو داريد.
۹
باری
آن کجانديشان
که عشق را
فرو گذارند و بگذرند،
بسا که از راستی به نيستی گرايند ...،
تا چند
که از جانوارن بيابانی ...!
و تنها
بالندگان بزرگند که زمين را
بر اين اراده
میرانند.
۱۰
به دريافتن اين کردار که شعر است و روزان يکسره،
شما
نيز
اندرز دهيد
خردمندان و کارسازان و کارگران را،
همه را و
آن اميدها را
که آيندهسازانِ اين زمين زايندهاند.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#1,270
Posted: 3 Apr 2014 12:28
۱۱
اينان
تا چون به هم رسند،
استواری و نيرو
برافرازند،
تو اين چنين بر هماورد بدخواهت به فتح میرسی
ای انسان!
پس رسايی و جاودانگی را بياموز.
۱۲
چيست آيين عشق؟
کدام خواستاری؟
چه ستايش؟
کدام پرستش؟
آه ...
آموزگار خردمند!
تا اين که بشنويم آن سرودی را
که عاشقانِ آموخته،
بيفشانند،
ما را
از آن راه خوشگذر،
چه مَنِشهاست،
تا به نيکی برآوريم و دريا شويم.
۱۳
آن راه و رازی که به راستی سرآمده است،
تنها
روان روندگانِ درستکردار است،
که بر آن به فتح میرسد.
روانی
که از ديوارها
خشتهای خاموشی را
فرو افکَنَد،
همانسان که اين رَوَندِ زاينده نيز
پيمان به جان تو بسته است.
۱۴
هم اين زمينِ زاينده نيز
به راستی
بر برزيگران
گشايش دهد،
تا هيچ تازيانهای بر گُردهگاهِ جانداری
فروبار نبينيم.
و به آنان که خواستارند
عشق و علاقه بارانند،
تا هر هفت فلک فرو شود،
ورنه اين آيين را اگر که گم کنی ...
تو چون سنگها نيز
باور نخواهی شد.
۱۵
ای آموزگار!
ای آموزگار بزرگ!
مرا از بهترين گفتارها و کردارها
بياگاهان،
و شما
ای بهمن،
ای ارديبهشت
بر آن ستايشی که از توانايیِ مردمان برآيد
آشکارم کنيد،
آشکارِ روندگانی که زمين را به اراده
آباد کنند.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "