ارسالها: 6561
#251
Posted: 1 Nov 2013 10:46
آ ...
اين درندهی خسته به نامِ من است
هر چه نگفته نوشتهاند
پای من است.
بنويس به بوی تازيانه، به حکمِ او!
لبريزِ کيلِ مُقَدّرَم
کار و کتاب و دايره
اورادِ جِنِ هو،
تو
وَرا رفته کدام رويای بیمنی
دقيقهی دانای نه
درآ،
به آیِ آمدن درآ،
درآ ای آمده به آیِ گفت!
آ ... شکارهی شک منم
منم به نی زده، به نا، به نهفت
ديدی اين درندهی خسته
به نای من است
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#252
Posted: 1 Nov 2013 10:47
اما
جهان پُر است در اين پياله، از اين هوا
که راه میزند آواز آن رُخَم که نگو،
به من بگو!
من از تو به ماه شکسته چه خواندهام
من که خرابِ حضرتِ هيچِ همين سکوت!
ديگر مگر مرا
مرورِ تو از هر چه بیشما
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#253
Posted: 1 Nov 2013 10:47
به دارِ اين دايره، سَرا ...!
نایِ دريده به بایِ پردهزنان
بزن به نای و مرا به نی،
که نوایِ هر چه خفتهی اين مزارِ من است!
ديگر درآ به در ... درآ،
تو مرا به با ... که نويدِ باست،
بايزيد من!
به در ... درآ
تو مرا و مرا و مرا
تو مرا در اين وَرا
مگر ستاره به قدرِ سفر!
شبِ شايدِ من
مَنِ من است، من است به کاف و
به قافِ قلم.
سفر به قدرِ شب از مگوی شبِ قدرِ من مگو،
وَرا به راز و
وَرا به آوازِ آدمی.
تا کی به دارِ اين دايرهسَرا ...!؟
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#254
Posted: 1 Nov 2013 10:47
ورق: هفت خاجِ خواب
خستهام از اين همه خاموش
از اين همه خواب
خواب و خرابِ نه مَنْ ماندههای من است!
چه جا که غريب و
نه بُرده خاج،
علاج آينه از رُخ است
که به پایِ خشت،
هی تو، هوای تو ... بلای بهشت!
بشکن طريق رویِ رَوا را.
خستهی کدام رفته از پسِ منی
خستهی کدام پيشآمده از ماندههای راه!؟
بيرون اين باديه راهی نيست
روزا،
به پرگارِ گريه
تعبيرِ عصرِ گرفتِ استِ من است اين!
مَلَکِ ملالِ من
چه خوش که منزلِ اين دايره باز
با رازِ سربستهی بیحرف هر آواز
شاهِ عزيز شوريدهسَرانِ من است اين.
هزارهی هوو ...!
زندانِ هزارهی او بايَدَم به رفت
بايد به رفتِ آسوده بميرم به اين غروب.
به راه و به راه و به راه
سَحَر گلویِ پرندهام به طوقِ مس و مسيح
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#255
Posted: 1 Nov 2013 10:48
ميراثِ ملالِ من: M.I.S
هر چه هست
هستِ استِ من است اين چه بايدِ شب،
خرابِ همين خانه بس مرا!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#256
Posted: 1 Nov 2013 10:48
نوروزِ گرسنگان
قفل و خيال و خانه را عطری نيست،
اين يک است اين،
به نخواندنِ من از خانه که میرود!
تا به نخواندنِ من اين همه حيران،
رفتهی کدام روی توام ای آبرو!؟
يادا
من تشنهی تو مُرده بودهام به ديار مادری!
ياس میطراود با طين
يا تراويدنِ ترانهای که تر است.
يا منِ عجيب از شبِ هوا،
عطر ... چه چيدنی دارد،
که باورِ آغوش تو مُردنم مگر!
حس میکنم هنوز
پشتِ همين دَرِ بسته بايَدَم کسی
هَوَسِ به حيرتِ آشنای ما بُرده بو،
باشد!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#257
Posted: 1 Nov 2013 10:48
مور
سوری به سویِ گفت
سازی به سوی او،
ما گريهها کردهايم در اين ديار
حالا به هر جهت
حالا به هرچه رو!
هی بادِ بیشانه از پريشانی فَرا
کسی نديدهام
دانای اين دقيقهی من!
با قول و قافيه، حرفی
تا بيارَدَم به هر واژه که حضرتِ من است و
او حافظ من است.
من معنی آوازِ تو بودهام به وقتِ اولا،
دلم از وحشتِ زندانِ سکندری که سا، با، را،
بگير و بيا دعای گريه و
سازی که سليمان به باديه دادهام.
يا کولیِ کتاببدوش
دوش چه خوردهای خراب!؟
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#258
Posted: 1 Nov 2013 10:49
از آوازهای روحِ سوم
شی وای وَش*
وَش از جيم و جا،
من از تو سوا
تو از من جدا.
جنونی به جانِ آينه افتاد
کمان بکش به چلهی زو.
افتاد از شکستنِ من اين خوابِ هو،
هی عجيبِ آينه
از جانِ من مگو!
پس چه میشود اين ميمِ بی الف،
که لامِ رازِ جهان است در اين
اين اينِ او
شی وای وَش به سایِ حروف!
* شی وای وش = از تکيهکلامهای کولی پير
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#259
Posted: 1 Nov 2013 10:49
نابانهی ازل
در اين دقيقه کو،
ای به در مانده از قليل
حالِ خرابِ هر وهله به لا!
برادرِ اين دقيقهی من
الا علاقه
عقيقهی من!
من نه از شمايم
شما نه از منِ اَما!
نهام به نایِ رفتن
ما را چه گفت استادِ از اَزَل
هر اين که جفت،
دايره از به دستِ آمدن است الا!
خودت بخوان
به اسمِ بسمِ به اسم!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#260
Posted: 1 Nov 2013 10:49
کش تا
خواب غريبِ جن از حروف
من از به نامِ تو بردارِ هر تُرَنج
تا دارمَت ای ستاره ... به راه،
ای آشنا،
همان يکی که میزنَد اين
همان يکی که فاصله تا کو کنارِ تو،
کنار تو کو؟
که میزنَد اين چوپانیِ پسين
هیهیِ پَسا!
از گل به نام تو تا ماهِ می ... کجا؟
کش که ناديده ببوسمت.
"سَمَت*"!
* سَمَت: نام است در کوليان
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "