ارسالها: 6561
#961
Posted: 23 Jan 2014 21:07
۷
آسمان از شمارش ستارگان سادهاش به خواب میرود.
آلوی وحشی از شمارش رگبرگهای بیرازش به خواب میرود.
دريا از شمارش موج و مَدِ خويش به خواب میرود.
کوه از شمارش روياهای بلوطبنان به خواب میرود.
شهر از شمارش اهل خواب، به خواب میرود.
خانه از نازکایِ نبض سکوت خويش، به خواب میرود.
و من از شمارش اين همه هنوز
در بازی سرانگشتان خويش بيدارم.
پس کی صبح خواهد شد؟
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#962
Posted: 23 Jan 2014 21:07
۸
فقط میدانم که تاريکی تا انتهای جهان تاريکیست.
پس از تبِ اين "من چه کردهام" کی خواهم مُرد؟
بیشک، شبی، مرغی آمد و
پَر بر پيشانی خانهی ما ريخت و رفت!
چه يقين مرددی!
شنيدم کسی از دور، کس ديگری را صدا میزد:
- يک پيالهی آب، اندکی سکوت!
و صبح، هزار و يک گل سرخ بر پيشانیِ خانهی ما روييد.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#963
Posted: 23 Jan 2014 21:07
۹
عجيب است اين گُل: نيمی پروانه و نيمی گلبرگ،
چون من که نيمی کودک و نيم ... آينهام.
کف بر کف مزن از شوق!
صدايم کن، هم میآيم و هم میشکنم.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#964
Posted: 23 Jan 2014 21:07
۱۰
روز، تمام روز، شب، تمام شب،
بيداریِ بیدريچه نصيب من است.
و تو هر دَمی از خواب اين شب بلند،
نامی را به آواز احتياط زمزمه کنی
من در حياتِ اين همه اندوه خواهمت گفت:
- آری، میشناسمت!
سی و پنجمين سال آسمان است امشب،
که ماه خواب است، ثريا و ستاره و آهو خواب است،
گياه و فرشته و آب خواب است،
اما تو هر دمی که نامی را به آوازِ احتياط زمزمه کنی،
بيداری مدام گريه از اين چه کردهْمگرهای ناروا!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#965
Posted: 26 Jan 2014 20:41
۱۱
انگار از همان پرچينها و از همان باغات بالايی،
صدای خواندن چکاوکی میآيد.
اگر آهسته از بال اين درهی برهنه بر پنجهی پا بگذريم،
میبينی که همهی چکاوکها با دو چشم بسته میخوانند،
پس بیجهت به هر شب تاريک شک مکن!
گاه با پلک بسته هم میتوان از پل به چشمه رسيد.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#966
Posted: 26 Jan 2014 20:42
۱۲
میدانم شب است،
کسی از شب نيز بدی نخواهد ديد،
اما من خوابم نمیآيد، البته ديریست که خوابم نمیآيد.
گاهی اوقات از آن هزارههای دور،
يک دقيقهی آبی،
میآيد و مرا به مکثِ مشترکمان گره میزند.
هی میروم به فکر، شايد آب از آب تکانی خورد،
اما باد از پنجره میآيد،
دوری میزند از بیراهیِ خويش و باز میگردد باد.
و من هيچ پيغامی برای شب بلند ندارم.
کسی از شب نيز بدی نخواهد ديد؟
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#967
Posted: 26 Jan 2014 20:42
۱۳
هميشه آب، سهم تشنه نيست.
خوب است از تشنگی، آهسته با آب اندکی سخن بگوييم،
شايد، با قيد احتياط،
کبوتری مهمان چشمه و باران باشد!
هی گلبرگِ شکوفهی انار!
هميشه آب، سهم تشنه نيست،
اما وقتی که تيهو، نُک از خوابِ آب گرفت،
من مراقب حرف خودم بودم.
به گمانم قاصدکی دارد سمت ستارهای دور میرود.
هرچه نباشد، خبری که هست!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#968
Posted: 26 Jan 2014 20:42
۱۴
کبوتران را نکشيد،
کبوتران بافههای نرگس و ميخکند.
بافههای نرگس و ميخک را درو نکنيد،
هنوز خرداد نيامده است.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#969
Posted: 26 Jan 2014 20:42
۱۵
ما هميشه در انتهای هر سطری که پيش آمده است،
سه نقطهی ناتمام نهادهايم،
يعنی يکی عاشق است
يکی آلوده به آوای آن شايد،
و من که در سومين ستاره
در شبی از تمامی تعريفم.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#970
Posted: 26 Jan 2014 20:43
۱۶
گاه ياد همان چند ستارهی دور که میافتم
میآيم نزديک شما
برخاستنِ دوبارهی باران را تمرين میکنم
اما باد میآيد
و من گاهی اوقات حتی
بدترين آدمها را هم دوست میدارم.
ديگر کسی از من سراغ آن سالهای يقين و يگانگی را نمیگيرد
سرم را کنار همسرم میگذارم و میميرم
در انجماد اين ديوارها
ديگر يادآورد هيچ آسمانی ميسر نيست
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "